یادداشتی بر کتاب «کاربست نظریهها، مدلها و مفاهیم در تاریخ باستان»
راه تاریخنگاری مدرن از تاریخ باستان میگذرد
افسانه فرقدان
کتاب «کاربست نظریهها، مدلها و مفاهیم در تاریخ باستان» نوشته نویل مورلی با ترجمه فرهاد نامبرادرشاد در نشر مورخان منتشر شده است. این کتاب راهنمایی کاربردی و انتقادی برای محققان است تا از طریق آن چگونگی کاربرد نظریهها، طرحها و مفاهیم را در تاریخ باستان دریابند. همچنین با کمک این کتاب میتوان برای تفسیر شواهد تاریخی خود و ارزیابی کار دیگران، از نظریه استفاده کرد. این کتاب ایدهها و نظریههایی کلیدی را بررسی میکند که طیف وسیعی از موضوعات تاریخ باستان مانند جامعه، اقتصاد، محیطزیست، جنسیت، تمایلات جنسی، اسطوره و عقلانیت را دربرمیگیرد.
هدف از نگارش کتاب
هدف نویسنده ایجاد مجموعهای به عنوان کتاب راهنما برای دنیای نظری است، نقشهای سادهسازی شده از این قلمرو پیچیده و تأکید بر برخی نشانههای بسیار برجسته آن و به عنوان کمکی جهت هدایت و راهنمایی برای دانشجویان و محققان. این کتاب به جزئیات نظریههای مختلف میپردازد و ارائه مثالهای بیشتر از کاربرد این نظریات در تاریخ باستان است. نویسنده سعی دارد بعضی از مفاهیم کلیدی، استدلالها و طیفی از مفروضات مربوط به نظریاتی را که گزارشهای مختلفی از تاریخ باستان را ارائه و تحتتأثیر قرار میدهند، معرفی کند؛ اینکه آیا محقق و دانشجو از «نظریه» در کار خود استفاده میکند یا نه، و این واقعیت که برخی مورخان از آن استفاده میکنند، بدین معنی است که محدوده معینی از دانش نظریهای گوناگون، چگونگی استفاده از آنها، چگونگی تشخیص و به رسمیت شماردن آنها و چگونگی امکان سنجش آنها، بخش مهمی از «جعبه ابزار» مهارتهای اساسی مورخان به حساب میآید. انتخاب عناوین نشان میدهد گرایش خاصی به تاریخ اجتماعی و اقتصادی وجود دارد.
گویا نویسنده بر آن بوده که موضوعات را به مثابه مبنایی برای بحث کلیتر در مورد چگونگی توسعه تفاسیر مورخان و ساخت استدلالها و نحوه سنجش این تفاسیر و استدلالها را ارائه بدهد. رویکردهای نظری روشن و صریح نسبت به تاریخ باستان، مصادیق خوبی برای مطالعه تفاسیر تاریخی ایجاد میکند، زیرا این مفروضات و تکنیکهای تفسیری کاملاً آشکار هستند. با مطالعه چنین رویکردهایی، فنون و معیارهای مشابه ارزیابی را میتوان در فرضیههای راهنمایی که کمتر روشن و آشکار هستند، به کار بست. نویسنده در پی نشان دادن احتمالات یک رویکرد «نظری» به تاریخ باستان بهعنوان منبع ایدهها و روشهای جدید خوانش شواهد باستانی است و بهعنوان یک ابزار برای توسعه درک و دریافت ژرفتر از گذشته محسوب میشود.
کاستیهای تاریخنگاران ایرانی در حوزه نظریه و مفاهیم
در حقیقت به دلیل نبودن رویکرد مشخص و یا پیروی نکردن از مکاتب تاریخنگاری مدرن در بین محققان علوم انسانی، بجز تعدادی، اکثر تحقیقات تاریخی منتشره در کشور ما در سالهای اخیر تجمیع دادهها و تراکم یافتههای بدون چارچوب روشمند بوده است. البته تاریخنویسی نوین در کشور ما قدمت زیادی ندارد و احتمالاً برای رسیدن به سرمنزل مقصود هنوز باید راهی زیادی بپیماید. در راه رسیدن و کاربرد نظریههای قوی و پذیرفته شده، هر چه گام برداشته شود، مطالعات تاریخی ملموستر و به مرحله علمیتر و روشمندتر شدن نزدیکتر میشویم و درنهایت به سودمندترشدن مطالعات تاریخی میانجامد.
کارکرد کتاب «کاربست نظریهها، مدلها و مفاهیم در تاریخ باستان»
ارزش مضاعفی که این کتاب نسبت به کتابهای مشابه دارد، این است که با توجه به تخصص نویسنده در حوزه تاریخ باستان، سعی در استفاده از مصادیق باستانی در نظریهها، به عنوان مجموعهای اندیشهها و مفروضاتی که فعالیتهای مورخان را ارائه و کنترل میکند و با آن و از طریق آن جهان را تفسیر میکنیم. نویسنده سعی دارد کتاب راهنمایی کاربردی برای دانشجویان و محققان دوره باستان شود که از مواجهه با نظریهها و مدلها و مفاهیم نظری و مربوط به فلسفه نظری نهراسند و با علم و آگاهی کافی به نقد آنها به نسبت دادههای بهدست آمده بپردازند. ناگفته نماند عهد باستان در دیده نویسنده به قرون پیش از رنسانس علمی در اروپا( قرون 15 و 16 میلادی) تلقی میشود.
چالشها در نظریه در تاریخ باستان
جایگاه «نظریه» در تاریخ بهطورکل و در تاریخ باستان بهطورخاص بحثبرانگیز باقی مانده است. مدافعان به کارگیری نظریه در تحقیقات تاریخی اصرار دارند که گزارشهای تاریخیِ فاقد نظریه، ناکافی هستند، زیرا آنها وابسته به مجموعهای از مفروضات ضمنی و مشکوک در لفافه یک «مفهوم مشترک» هستند. مخالفانشان ادعا دارند که هر گزارش باستانی که از نظریهها و مفاهیم مدرن استفاده میکنند، نامربوط و مغلطهآمیز هستند، بهطوریکه شواهد تحریف و با بینظمی زمانی همراه میشوند. بیشتر مورخان کنونی تاحدودی خود را در میان این دو رویکرد قرار میدهند که باعث میشود در معرض خطر حمله و انتقاد از هر دو طرف قرار گیرند: اینکه آنها حداقل باید برخی از مباحث مربوط به اصطلاحات و اندیشههای کلیدی مورد استفاده در کارشان را به رسمیت بشمارند و اغلب باید از مواد و موضوعات خارج از تاریخ باستان برای روشن کردن مطالعات خود استفاده کنند، اما نسبت به «نظریه و تئوری» به عنوان یک عنصر کمکی در حوزه مطالعات تاریخ باستان، تا حدودی به چشم یک بیگانه و حتی یک تهدید مینگرند. تاریخ اشتیاق دارد وضعیتش به عنوان نوعی علم، به معروفترین و معتبرترین دانشها شناخته شود. با وجود این، چنین ادعایی یک تهدید است: تاریخ در پی به دست آوردن این وضعیت جدید و شایستگی که خود را متوقف بر آن کرده، ممکن است در راه استفاده از روشهای تحقیقی علوم دیگر، خودش را در زیر شاخه یا در سایه رشتههای دیگر مثل اقتصاد، جامعهشناسی، انسانشناسی یا نظریههای ادبی قرار دهد.
مورخان حوزه مطالعات تاریخ باستان؛ تهدید یا کمک؟
مورخان مهارتهایشان را از طریق تمرین یا تقلید یا به واسطه مطالعه چگونگی کار دیگر مورخان و یا از طریق گسترش و پرورش تفاسیر و بحثهای تاریخی خود میآموزند، نه از طریق مطالعه اندیشههای فلسفیِ انتزاعی درباره ساخت دانش تاریخ. دانش آنها از گذشته، از طریق تماس مستقیم با شواهد واقعی در تمام انواع مختلف آن ایجاد میشود، نه تلاش برای تحمیل واقعیت گذشته برای مطابقت با مدلهای انتزاعی و فرضیههای مشکوک پیشین. نظریه، در چنین خوانشی، بسیار سطحی و انتزاعی است، زیرا تلاش میکند پیچیدگی دنیای واقعی، انگیزههای انسانی و خود تاریخ را به یک اصل واحد یا چند قانون معمول تقلیل دهد. طرفداران «نظریه» به دنبال جایگزینی «گزارشهای غیرنظری» گذشته با گزارشهای نظری نیستند، بلکه به نفع خود تواریخی است که مفروضات نظری آنها صریح و منسجمتر از آن است که عمدتاً مورخان در اندیشههایی که متأثر بر تفسیرشان است، غفلت میورزند.
نقش نظریه در گزارشهای تاریخی
در حقیقت منابع تاریخی «صحبت نمیکنند» یا معنای ذاتی و مفهوم خود را به ما هدیه نمیدهند؛ بلکه ما با تفاسیر خود به آنها معنی و مفهوم میدهیم، با در نظر گرفتن آنها در زمینه درک و دانش موجود، دادن ارتباط با دیگر تکههای شواهد، تصویر گستردهتر و واضحتری از گذشته ساخته یا آن را اصلاح میکنیم. این مهم، با استفاده از نظریهها و مدلهای منطقی که موافق با مواد و دادههای بهدست آمده باشند، به دست میآید. نظریهها ادعای تولید و ایجاد درک درستی از چگونگی کارکرد واقعی جهان دارند و منطق و الگویی مبنایی و اساسی در ورای بینظمی ظاهری حوادث گذشته و حال را که ممکن است در کار مورخان و وقایعنویسان مورد موشکافی قرار نگیرد، آشکار میکنند.
آیا مورخان باستان نظریه تولید میکنند؟
مورخان به دلیل رویکرد قدیمی و اثباتگرایی که دارند بیشتر به دادهها، شواهد و وقایع گذشته جزءنگر هستند. زیرا هر تکه از پازل گذشته را برای شناخت دقیق آن مهم میدانند. یعنی عموماً در جزئیات ریز غوطهور هستند. برخلاف آنها، فلاسفه و حکما در عصر قدیم، دانشمندان علوم اجتماعی در عصر جدید، چون تاریخ و دادههای آن مبتلابه تحقیقات آنها هستند، عموما نسبت به تاریخ گذشته و تاریخ فرهنگی ملل کلنگر و در پی یافتن شباهتها و تفاوتهای آنها هستند تا بتوانند علل پیشرفت و پسرفت جوامع و فرهنگهای مختلف را در موضوعات و موارد مختلف مقایسه کنند. این رویکرد باعث ایجاد زمانبندیهای تاریخی، دستهبندیهای فرهنگی و بهتدریج ایجاد مکاتب تاریخی و تغییر نوع نگاه به تاریخ و دادههای مربوط به آن شده است. که همه این پیچ و خمهای طی شده باعث شده تاریخ به علمیت مورد ارجاع علوم دقیقه نزدیکتر و ملموستر شود. البته همین موارد باعث شده پای دیگر علوم و روشهای مربوط به آنها به تاریخ بازگردد تا از تجارب آنها بهصورت متقابل برای بهرهگیری سودمندتر از تاریخ استفاده شود. بر همین اساس، تاریخ و مورخان با توجه به رویکر جزءنگرشان، نظریه را -که در واقع بهعنوان قالب و چارچوبی که احیاناً فرازمانی و فرافرهنگی است و از دسترس محققان تاریخ که با جزئیات سروکار دارند دور است- نمیسازند و در این زمینه نیازمند همکاری و استفاده از روش علوم دیگر برای روشمندسازی شواهد و دادههای به دست آمده، در راستای درک بهتر جهان دیروز هستند.
استفاده مورخان باستان از نظریات و مفاهیم مدرن
مورخان باستان نظریهها را به عنوان مجموعهای از اندیشهها و مفروضات که فعالیتهای مورخان را ارائه و کنترل میکند و با آن و از طریق آن ما جهان را تفسیر میکنیم تعریف میکنند. با این تعریف، نهتنها همه مورخان دارای نوعی نظریهاند، بلکه بدون آن دانش تاریخی نیز غیرممکن خواهد بود: «نظریه» مورخان باستان را مانند مورخان دورههای دیگر قادر میسازد تا شواهد را درک و از آن برای خلق گزارشهایی درباره گذشته استفاده کنند. به دلیل ذات دادهها و شواهد بر جای مانده از عصر باستان و فاصله زمانی بیشتر آن دوره با زمان معاصر و حضور عناصر اسطورهای در روایات به جا مانده به همراه دلایل دیگر، جا و فضا برای حضور نظریههای کلاننگر نسبت به دوران نزدیکتر به عصر ما، گستردهتر و فراهمتر است. بسیاری از نقدها به تاریخ سنتی از دیدگاه نظریهای شایسته و مورد پسند است و روشن میشود که مورخان بهراستی باید هم افعال و اعمال و هم گزارشهای موجود مربوط به گذشته را بازدید و مرور دوباره کنند. چنین تعریفی پیشنهاد میدهد که نظریه در حقیقت برای تاریخ بیگانه نیست و نمیخواهد پس از مشکلات و پیچیدگیهای پیشروی مورخان باستان، برای رویکرد خود منفعتی از اتخاذ تاریخ نظریهای به دست آورد.
مطالعه نظریه در تاریخ باستان، مطالعه تفاسیر تاریخی بهطورکلی است، روشهای مختلفی که مورخان این دوره بر اساس شواهد باقی مانده، گزارشهای گذشته را تولید میکنند. سیستمهای نظری پیچیدهای مثل مارکسیسم، الگوی مفیدی برای یک چنین مطالعهای هستند، زیرا موضوعات و مسائل مختلفی را برجسته میکنند که در همه تفسیرهای تاریخی رایج هستند، اما در رویکردهای متداول در تاریخ باستان دست کم یا به کل مغفول باقی ماندهاند. مورخان سعی دارند خود را به ایدهها و شیوههایی که ممکن است شواهد باستانی را روشن کند، جوش بزنند و تفاسیر جالب و پیچیده از گذشته تولید کنند. بدیهی است مفاهیم و ایدههای نظری نیازمند سنجش انتقادی و به کار بردن با حساسیت بالا و توجه به زمینه و محتوای تاریخی آنهاست. مورخ بینا تا جای ممکن باید نظریهها و مدلهای قوی بهکار گیرد که نسبت به بازه زمانی تحقیق وی همهجانبهنگر و تا حدودی منعطف باشد که دادههای اکتشافی آینده را در خود بپذیرد و عمر پذیرش و کارکرد خود را توسعه دهد.
مورخان مهارتهایشان را از طریق تمرین یا تقلید یا به واسطه مطالعه چگونگی کار دیگر مورخان و یا از طریق گسترش و پرورش تفاسیر و بحثهای تاریخی خود میآموزند، نه از طریق مطالعه اندیشههای فلسفیِ انتزاعی درباره ساخت دانش تاریخ. رویکرد مدافعان تاریخنویسی سنتی این است که دانش آنها از گذشته از طریق تماس مستقیم با شواهد واقعی در تمام انواع مختلف آن ایجاد میشود، نه تلاش برای تحمیل واقعیت گذشته برای مطابقت با مدلهای انتزاعی و فرضیههای مشکوک پیشین. در چنین خوانشی، نظریه، بسیار سطحی و انتزاعی است، زیرا تلاش میکند پیچیدگی دنیای واقعی، انگیزههای انسانی و خود تاریخ را به یک اصل واحد، یا چند قانون معمول تقلیل دهد.
مورخان مهارتهایشان را از طریق تمرین یا تقلید یا به واسطه مطالعه چگونگی کار دیگر مورخان و یا از طریق گسترش و پرورش تفاسیر و بحثهای تاریخی خود میآموزند، نه از طریق مطالعه اندیشههای فلسفیِ انتزاعی درباره ساخت دانش تاریخ
به همین دلیل ادعا میشود گزارشهای سنتی تاریخ علمیتر از نظریات هستند، زیرا مبنای آنها براساس شواهد مستحکمتر است. چیزی که ممکن است در مورد همه نظریهها تطابق نداشته باشد و امکان دارد چارچوب و قالبی که آنها برای توضیح و البته کنترل دادهها ارائه میدهند، جامع نباشد یا منتسب به یک فرهنگ خاص در برههای از تاریخ باشد که متناسب با فرهنگها و جامعه مورد مطالعه بهطورکامل نباشد. این موضوع طرفداران تاریخ سنتی را به رویکردشان متعصبتر میکند.
دیدگاه تان را بنویسید