چند نکته در خصوص اشارات اخیر آقای علمالهدی پیرامون موسیقی
آنچه حرام نیست (بخش دوم)
مهدی قادری
هفته گذشته بخش اول نقد نوشته درباره صحبتهای آقای علمالهدی منتشر شد که امروز در ادامه آن بخش دوم (پایانی) منتشر میشود.
اما آنچه ایشان بهعنوان نتیجه سخنان بدان اشاره میکند، حرف درستی است که از موضعی غیرمسئولانه به آن پرداختهاند. در حقیقت اشاره مستقیم حرفهای ایشان بهنوعی از موسیقی برمیگردد که ما از آن بهعنوان موسیقی تفننی (و البته تجاری) یاد میکنیم، یا به عبارت سادهتر موسیقی مبتذل.
اینکه چرا این نوع از موسیقی رواج روزافزون یافته، درواقع امر به رفتار دستگاههای فرهنگی کشور و تلقی سیاستگذاران فرهنگی از موسیقی (و سایر هنرها) بازمیگردد که اساساً هنر مقبول را هنری میدانند که در خدمت اهداف تبلیغاتی یا سایر اهداف اجتماعی نظام باشد، و یا از موسیقی بهعنوان وسیلهای برای پر کردن اوقات فراغت و ایجاد شادی در میان جوانان یاد میکنند. بدیهی است که چنین برداشت ابزارانگارانهای از موسیقی به رونق نوعی از آن میپردازد که اولاً مخاطب عام داشته باشد و ثانیاً مبتنی بر کلام بوده و ثالثاً ممیزی پذیر باشد. طبیعتاً چنین پدیدهای را دیگر نمیتوان هنر بهحساب آورد و این پدیده به همراه خود تبعاتی دارد که کنترل آن ممکن نیست. از سوی دیگر این پدیده اقتصاد بسیار بزرگی به همراه میآورد که سرمایهگذار (حتی غیرفرهنگی) را ترغیب به ورود در آن میکند و خود این امر به توسعه و گسترش آن کمک کرده، علاوه بر آنکه موسیقی جدی، متفکرانه و هنری را به محاق میبرد.
سردمدار ترویج این نوع از موسیقی صداوسیمای جمهوری اسلامی بوده و هست و به دلیل آنکه این دستگاه برد عظیمی در میان جامعه داشته (و تا حدودی دارد)، سایر دستگاههای اجرایی فرهنگی کشور مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را به تبعیت از این سیاست خود وادار نموده است.
مثال بارز این ادعا در اول دهة هفتاد رخ داد که صداوسیما به بهانه مقابله با تهاجم فرهنگی و رواج (غیرقانونی) موسیقی « بهاصطلاح» لسآنجلسی دست به تولید و پخش آثار موسیقایی پاپ زد که تا حدود یک سال بعد، مرکز موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به آن آثار و آثار مشابه اجازه تولید و نشر نمیداد اما بهواسطه این استدلال ساده که «اگر مجاز نیست، چرا از تلویزیون پخش میشود» مجبور به عقبنشینی از مواضع خود شد و مجوزهای مورد درخواست را صادر کرد.
متأسفانه در طول 40 سال اخیر مجموعه تصمیمات، سیاستها و آییننامههای اجرایی حوزه موسیقی در تمامی دستگاههای فرهنگی کشور شبیه همین مثال بوده و درواقع میتواند گفت که متولیان حکومتی حوزه فرهنگ (حداقل در موضوع موسیقی) سیاستهای واکنشگرایانه داشتهاند و نه سیاستهای کنشگرایانه. به عبارت سادهتر از منظر تصمیمگیرندگان فرهنگی کشور اصل موسیقی پاپ (و سایر انواع موسیقی) نیست که مجاز و بلکه لازم و ممدوح است، بلکه به دلیل جلوگیری از محبوبیت فلان خواننده لسآنجلسی است که خوانندگان پاپ اجازه کار میگیرند. یا سیمای جمهوری اسلامی نه به دلیل یک طراحی فکر شده و هدفمند انواع برنامههای شو مانند را میسازد و پخش میکند، که به دلیل از دست دادن مخاطب، برنامههای شبکههای جهانی را شبیهسازی کرده و پخش میکند. آنهم در سخیفترین شکل ممکن.
درهرصورت مجموعه این رفتارهای فرهنگی متولیان کشور باعث شده تا امروزه ما نهتنها در حوزه موسیقی (به مفهوم مطلق کلمه) دچار سیری قهقرایی شدهایم بلکه در سایر حوزههای مربوطه (مثل نوحهخوانی و مرثیهسرایی) نیز به ابتذال و بلکه فضاحت دچار شویم.
سخن آخر اینکه توصیه من به آقای علمالهدی این است که بهجای پرداختن به مفاهیمی همچون موسیقی و غنا (که سررشتهای در آن ندارند) به مفاهیم مرتبط با علم و تخصص خودشان بپردازند، بلکه ما از سالهای بعد در ایام محرم و سایر روزهای مشابه در طول سال از صدای انکرالاصوات نوحههای سخیفی که با اشعاری توهینآمیز و مفتضح خوانده میشود و معلوم نیست به لحاظ موسیقایی «هارد راک» است یا «هویمتال» یا «رپ» رهایی یابیم!
دیدگاه تان را بنویسید