تاریخ اندیشه سیاسی در قرن بیستم

تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم در دو جلد به تألیف حسین بشیریه و در نشر نی منتشر شده است.

در جلد نخست، با عنوان «اندیشه‌های مارکسیستی» می‌خوانیم:

وظیفه اندیشه سیاسی نه صرفا توضیح علمی، بلکه تغییر واقعیت همراه با سرزنش یا تأیید اخلاقی بوده است. از همن دیدگاه شاید بتوان گفت که مارکس نخستین متفکری بود که با بیان این‌که: «فلاسفه تاکنون جهان را به شیوه‌های مختلف تعبیر کرده‌اند؛ اما مسئله این است که آن را تغییر دهیم»، حوزه اندیشه سیاسی به معنای مدرن آن را روشن کرد. خلاصه آن‌که اندیشه سیاسی، برخلاف نظریه سیاسی در پی یافتن قانون‌مندی پدیده‌ها یا محدود به قواعد اثباتی علم نیست، هر چند محدود به قواعد منطق دستاوردهای نظریه و دانش سیاسی متعارض است همچنین اندیشه سیاسی برخلاف اغلب نظریه‌ها «کلیت» را موضوع بررسی خود قرار می‌دهد نه اجزا را؛ و می‌کوشد پدیده‌های پراکنده را چنان بازنماید که گویی ضرورتا میان آن‌ها رابطه‌ای اندام‌وار وجود دارد.

در جلد دوم نیز که با عنوان «لیبرالیسم و محافظه‌کاری» منتشر شده است، می‌خوانیم:

اندیشه‌های لیبرالی مبنای فلسفی و نظری نظام‌های دموکراتیک غرب است. به این مفهوم، دموکراسی تحقق عینی و تعدیل شده لیبرالیسم است. جوهر لیبرالیسم تفکیک حوزه‌های دولت و جامعه و تهدید قدرت دولت در مقابل حقوق فرد در جامعه است. لیبرالیسم از آغاز کوششی فکری به منظور تعیین حوزه خصوصی (فردی، خانوادگی، اقتصادی) در برابر اقتدار دولتی بوده است و به‌عنوان ایدئولوژی سیاسی، از حوزه جامعه مدنی در برابر اقتدار دولت و بنابراین از دولت مشروطه و مقید به قانون و آزادی‌های فردی و حقوق مدنی، به‌ویژه مالکیت خصوصی دفاع کرده است.

محافظه‌کاری واکنشی به لیبرالیسم و تجدد اولیه، یعنی آزادی، برابری، فردگرایی، عقل‌گرایی و جدایی دین از دولت، تردید روا می‌داشت و در عوض از حفظ امتیازات و نابرابری‌های اجتماعی و ساخت اقتدار قدیم دفاع می‌کرد.

    

 «فهمِ شعر»، کتابی برای حال ناخوش این روزهای شعر

کتاب «فهم شعر» نوشته فرانسیس.ام.کُنل با ترجمه ماهان سیارمنش منتشر شد. در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: این کتاب درسنامه‌‌ای است که از زوایای مختلف به تبیین و تحلیل ابزارهای موجود در یک شعر چون زبان، تخیل، احساس و اندیشه پرداخته و دیگر چیزها را به‌‌طورجداگانه مورد تحقیق قرار داده و برای درک بهتر خواننده از مثال‌‌هایی بهره برده است.

 همچنین در بخشی از مقدمه «فهم شعر» می‌خوانیم:

 «شاعر از ابزار زبان سود می‌‌جوید تا ما را با دنیایی از اندیشه‌ها و تخیلات تنها بگذارد؛ در گام بعدی این ما هستیم که باید از اندیشه صرف پا را فراتر بگذاریم و در آن جهان به گشت و گذار مشغول شویم. قطعاً باید دید انتظارات‌مان از شعر چیست و آیا شعر می‌‌تواند آرزوهای‌مان را در مقابل‌مان به تصویر بکشد و یا آن‌‌ها را فرو بپاشد و تمثالی نو بنیان کند. از این منظر، شعر فروپاشنده‌ دُگم است و با آن سر سازگاری ندارد. در هنگام خواندن اثری شایسته باید تمام دُگم‌‌های گذشته را از خود بزدایی و با دیدی تازه به آن بنگری؛ چونان که گویی پدیده‌ای نو را دریافته‌‌ای. این برخورد با شعر دیدی نقادانه و بینشی متفاوت از گذشته را می‌‌طلبد؛ برای فهم شعر باید پذیرای دیدی نو شد.