نگاهی به فیلم «قسم»
قضاوت؛ به چالش کشیدن حق و باطل
فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی
«قسم» دومین فیلم سینمایی محسن تنابنده است که با موضوعی بکر، جذاب، بدیع و متفاوت در ژانر درامی اجتماعی-معمایی روایت میشود. ایده اصلی فیلم حول محور یکی از موضوعات فقهی و حقوقی تحت عنوان حکم «قسامه» ساخته و پرداخته شده است. بطور کلی داستان فیلم درباره رضوان، زن مقتولی است که اعضای فامیل تحت تاثیر داستانهای مطرح شده توسط راضیه خواهر مقتول (با بازی مهناز افشار) اینگونه تصور میکنند که قاتل وی همسرش باشد؛ عمل قاتل برای دادگاه محرز نیست و برای صدور حکم به شهادت دو مرد نیاز است تا حکم قطعی صادر شود؛ اما از قضا تنها شاهدان این ماجرا دو کارگر دختر و پسر جوانی بودند که در عمل یک شاهد و یک شهادت به حساب میآیند؛ زیرا براساس احکام فقهی شهادت زن مشروعیت ندارد و با وجود یک شاهد هم صدور و اجرای حکم میسر نمیشود. ازاینرو خواهر مقتول برای خونخواهی خواهرش تصمیم میگیرد حدود 36 نفر از اعضای خانواده خویش را با اتوبوس برادر شوهرش (با بازی چشمنواز حسن پورشیرازی) از گرگان به سمت مشهد روانه کند تا علیه شوهر خواهر قاتلش در پیشگاه حرم امام رضا (ع) دست بر روی قرآن به یکصدا قسم بخورند و شهادت دهند تا قاتل از نظر قانون محکوم شناخته شود. در این میان نیز تنها کسی که با راضیه مخالفت میکند همسر وی خسرو (با بازی سعید آقاخانی) است که با حوادث و اتفاقاتی که در خلال فیلم رخ میدهد تماشاگر را متوجه میکند که نقش مهمی در ماجرای قتل رضوان داشته است.
یکی از نکات قابل تامل درباره فیلم «قسم» که جزو ضعفهای فیلمنامه نیز محسوب میشود آن است که به لحاظ شخصیتپردازی هیچ یک از کاراکترهای فیلم بطور پخته ساخته و پرداخته نشدهاند و مخاطب تنها از لابهلای گفتگوهای خانوادگی و بگومگوهای پیش آمده میتواند به زندگی راضیه و همسرش و بالتبع ویژگیهای شخصیتی شوهر خواهرش که مردی قمارباز، الکلی و آزارگر است ودست برقضا دست کتک زدن هم دارد پی ببرد.
باتوجه به مطالب مطرح شده مشخص است که داستان فیلم درباره قصاص است و به عبارتی این فیلم قصد دارد درباره قضاوتگری انسانها نسبت به یکدیگر سخن گوید. بطوریکه تا یک جایی از فیلم همه افرادی که به سرکردگی راضیه برای شهادت دادن جمع شدهاند به اتفاق به قاتل بودن شوهر خواهر راضیه باور دارند اما از یک جایی دیگر به بعد با حوادث و اتفاقهایی که رخ میدهد به شکلی غیرقابل پیشبینی قسمتهایی دیگر از این قصه شفاف شده و به نوعی قاتل عوض میشود. از منظر روانشناسی باید گفت نکته بسیار حائز اهمیت در این فیلم شک و تردیدهایی است که هریک از افراد پیرامون قسمی که قرار است بیان کنند در درون خود با آن دست به گریبانند و دائما با خود و دیگر اعضای با این حرفها و کشمکشها در چالشند که نکند مبادا قسمی که یاد خواهند کرد، به کشتن انسانی بیگناه منجر شود.
ازاینرو باتوجه به درون مایه فیلم میتوان گفت یکی از چالشهایی که انسان همواره در زندگی با آن روبرو است قرار گرفتن در دوراهیهای حق و باطل است که درنهایت مجبور است یکی از دو راه برگزیند و به قضاوتگری دست زند. قضاوتهایی که ممکن است تا سالیان سال نتایج برآمده از آن ابعاد مختلف زندگی وی و حتی دیگر افراد را تحتتاثیر قرار دهد. البته ذکر این نکته ضروریست و باید مورد توجه قرار گیرد که قضاوت در ذات خود نه تنها موضوع بدی نیست بلکه در زمره مفاهیمی است که اساس زندگی را تشکیل میدهد؛ درواقع باید خاطرنشان کرد تا آدمی توانایی قضاوت در مورد پدیدهها را در خود رشد و پرورش ندهد، نمیتواند در این دنیا زندگی کند، روزگار بگذراند و از خطرات برخاسته از آن در امان بماند.
دیدگاه تان را بنویسید