ورود کتاب به روزمرگی افراد جامعه ضروری است
کتاب بهمثابه یک تفریح
افسانه فرقدان
نوعی نگاه نهادینه شده در فرهنگ ایران و ایرانی وجود دارد که کتاب را کالایی لوکس یا نخبهگرا و تنها متعلق به قشر اندیشمند میداند. یعنی از دیرباز کتاب، کالایی بوده است که تنها در خانه محققان و پژوهشگران و اهل ادب یافت میشده است و باقی اقشار جامعه وجود کتاب را در خانه و زندگی خود ضروری نمیدانستهاند، چون احساس نیازی به آن وجود نداشته است. این نوع نگاه را نمیتوان نقد کرد، زیرا محققان و اصحاب ادب، خود نیز به کتاب نگاهی ابزاری برای تحقیق و انجام کارهای پژوهشیشان داشتهاند. یعنی ایرانیان تا به کتاب نیازی نداشته باشند، از آن استفاده نمیکنند؛ به این معنا که کتاب لزوما یا برای امر تحصیل است یا برای انجام تحقیقات و نوشتن مقاله و در بهترین حالت برای نویسندگان و منتقدان جهت آشنایی با آثار دیگر نویسندگان یا گرفتن ایده برای نوشتن. بنابراین تعداد اندک تیراژ کتاب در ایران، بین محققان و پژوهشگران و نویسندگان و منتقدان در چرخش بوده و هست. این افراد درصد بسیار بسیار پایینی از جمعیت جامعهای را تشکیل میدهند که فرهنگ چندپاره و رو به تنزل آن تشنه آموختن و یاد گرفتن و آگاهی است. این جمعیتِ در اکثریت نیز مختص به یک طبقه خاص نمیشود و از قشر مرفه تا قشر متوسط و قشر فقیر جامعه را شامل میشود و همه آنها به یک میزان از ناآگاهی رنج میبرند؛ تنها تفاوت در اینها، شکل آسیبپذیری از عدم مطالعه و آگاهی است و هر کدام به گونهای راه را به بیراهه رفتهاند.
کتاب در منظر اقشار مختلف جامعه
قشر مرفه که بهنوعی فرهنگ غالب را تبلیغ و به جامعه القا میکند، با نداشتن آگاهی میتواند بسیار خطرناک و آسیبزننده باشد. قشر مرفه از سر ناآگاهی، نوعی اندیشه کالاییزده و مصرفزدگی را بهعنوان شکل یک زندگی برتر که در آن کالاها حرف اول را میزنند، تبلیغ میکند و با قدرت تریبونی که در لوای قدرت اقتصادی بهدست آورده، میتواند استفاده از واژههای بیگانه، فرهنگ عظیمی از فحشها، نوع تفریحاتی که به سفرهای خارجی ختم میشود و اصرافگرایی در استفاده از پوشش پرزرق و برق را به خورد جامعه دهد؛ زندگی لوکسی که در آن خبری از کتاب نیست. چون در چارچوب زندگی قشر مرفه تعریف نشده است. او به خواندن و آگاهی نیازی ندارد، زیرا تمام آنچه میتواند او را از زندگی راضی نگه دارند، در اختیار دارد. در ساختار زندگی چنین فردی، کتاب حتی ابزار رسیدن به هدف نیست، زیرا هدفگذاری چنین فردی از راهی متمایز میگذرد. فاجعه آنجا اتفاق میافتد که چنین فردی، با امکانات ناشی از قدرت اقتصادی، کمسوادی و ناآگاهیاش را به مرور به باقی افراد ناآگاه جامعه که قدرت اقتصادی ضعیفتری دارند، تحمیل میکند و اینگونه است که فرهنگی نادرست و غلط در جامعه پایه گذاشته میشود و حتی اگر فرهنگی غنی از گذشتگان به میراث مانده باشد، آرام آرام پوست میاندازد و مسخ میشود تا در این استحاله آرام اما عمیق، تلاش اقلیت آگاه جامعه راه به جایی که نبرد هیچ، بلکه در اغلب موارد خود آنها نیز مغلوب این فرهنگ شوند.
در نظر گرفتن کتاب بهعنوان کالایی تفریحی، میتواند آن را در رده سینما و تئاتر و کنسرت موسیقی و گالریگردی و دیگر وقتگذرانیها قرار دهد
اما قشر متوسط جامعه که بیشترین تعداد تحصیلکردگان دانشگاهی را تشکیل میدهند و نویسندگان و منتقدان و محققان عموما از این قشر بیرون میآیند، به دو گروه تقسیم میشوند:
گروهی از این تحصیلکردگان، کتاب را ابزاری برای رسیدن به هدف میبینند و از آن تنها استفادهای کاربردی برای گرفتن مدرک یا ارتقای جایگاه میکنند. گروهی دیگر که عموما نویسندگان و شاعران و منتقدان هستند، همان تعداد در اقلیت کتابخَر و کتابخوان هستند که تیراژ پایین کتابها کفاف نیازهای آنها را میدهد. اما مسئله اساسی اینجاست که این عده اندک نیز به دلیل دست و پنجه نرم کردن با مشکلات اقتصادی، قدرت خرید پایینی برای خرید کتاب دارند و در نتیجه از همین عده قلیل، تعدادی دیگر نیز از مشتریان کتاب کم میشوند. قشر فقیر جامعه نیز که تکلیفش روشن است؛ این بخش از جامعه چنان با غم نان درگیر و دار هستند که کتاب خریدن و کتاب خواندن حتی امانت گرفتن کتاب از کتابخانههای شهر نیز در هیچ گوشه و کنار ذهن آنها جای نمیگیرد. این قشر که اکنون با بحران اقتصادی و سقوط قشر متوسط به طبقه پایینتر، به اکثریت جامعه تبدیل شدهاند، نماینده فرهنگ غالب جامعه هستند. تعداد فرزندآوری در این قشر در بالاترین سطح قرار دارد و سیر کردن شکم این تعداد بالا در اغلب موارد به اولویت والدینی تبدیل میشود که ناآگاهی آنها را به ورطه سقوط و ابتذال در شکل زندگی کشانده است و تربیت کودک و کمک به باروری استعداد او، امری فراموش شده است. آنچنان که حتی تحصیل در قرن بیست و یکم برای این قشر از جامعه عقبگرد کرده و آمار کودکان کار را رو به فزونی نهاده است. اما در بهترین حالت نیز، برآمدن از پس خرج تحصیل چند کودک در جامعهای که تورم جلوتر از همه حرکت میکند، چنان دشوار است که انگار باید به عدم توانایی در تهیه کتاب یا عدم دغدغه نسبت به کتابخوانی در این قشر حق داد.
اما در لابهلای این اقشار، قشر مذهبی نیز زیست و وجودی تأثیرگذار در این آمار دارند. تعریف قشر مذهبی از مذهب، گاه چنان بدون اندیشه است که خواندن کتابهای غیرمذهبی را از این قشر دور میکند. میدانیم که در کشور ما چاپ ادعیه و کتابهای مذهبی در بالاترین میزان تیراژ نسبت به کتابهای دیگر قرار دارند که بیشترین کمک و لیست پشتیبان فروش ناشرانی از این دست هستند. به نظر ضروری میرسد که قشر مذهبی جامعه نیز به خواندن کتاب از منظری دیگر بنگرد.
جایگرین کردن کتاب به جای تفریحات دیگر
اکنون که دلار فاصلهاش را با واحد پولی ما زیاد کرده است، بیشک تفریحاتی از قبیل رفتن به مسافرتهای خارجی و با وجود تورم، حتی رفتن به مسافرتهای داخلی، اندکی سختتر یا با فاصله زمانی بیشتری شده است. بنابراین نوع تفریحات جامعه از قشر مرفه گرفته تا متوسط میتواند تغییر وضعیت دهد و از تفریحاتی لوکس مانند سفرهای خارجی به رفتن به تئاتر و سینما و کتابخواندن چرخش کند. با چنین رویکردی سینما و بهویژه سینمای مستقل، تئاتر بهعنوان هنری فاخر که درآمد اندکی برای اهالی آن دارد و خواندن کتاب که هنوز با وجود ارزش ذاتی و لزوم و نیازمندی نسبت به آن، کالایی گران محسوب نمیشود، میتوانند جای تفریحات پرهزینه را بگیرند و حتی اگر بگوییم باالاجبار، کتاب بتواند موجودیت مفید و ضروری خودش را به جامعه تحمیل کند.
به نظر میرسد که ضروری است نوع نگاهمان به کتاب را تغییر دهیم و بهجای استفاده از آن در مواقع ضروری، کتاب را برای پر کردن اوقات فراغت، رفع خستگی از کار روزانه و تفریحی برای پایان روز و پایان هفته ببینیم که هنوز چندان فشار اقتصادی بر ما وارد نمیکند.
در نظر گرفتن کتاب بهعنوان کالایی تفریحی که میتواند سرگرمکننده باشد و اوقات فراغت میلیونها نفر از افراد جامعه را پر کند و روزهای تعطیل را از بطالت خارج کند و در عین آگاهیدهنده باشد، میتواند چرخهای فرسوده صنعت نشر را نیز به حرکت درآورد و از هر اتفاق ناگواری برای این صنعت ضروری در کشور جلوگیری کند. همچنین کتابفروشیها از تعطیل شدن و تغییر کاربری نجات یابند و خود بتوانند پاتوقی برای گرد هم آوردن اقشار مختلف جامعه -و نه فقط افراد اهل فرهنگ- در کنار هم باشند.
در نظر گرفتن کتاب بهعنوان کالایی تفریحی میتواند به آرامی فرهنگ کتابخوانی را در هر مکان و هر شرایطی در افراد جامعه نهادینه کند و کمکم تمایل به آگاهی و دانستن در افراد جامعه شکل بگیرد و در نتیجه خود کتاب به کالایی ضروری مبدل شود. نگاه جدی جامعه به کتاب، میتواند ناشران را در برخورد با این مقوله و نوع کتابی که چاپ میکنند، مسئولانهتر بار بیاورد تا در انتخاب و چاپ کتابها دقت بیشتری داشته باشند و حرفهایتر عمل کنند.
نوعی نگاه نهادینه شده در فرهنگ ایران و ایرانی وجود دارد که کتاب را کالایی لوکس یا نخبهگرا و تنها متعلق به قشر اندیشمند میداند
در نظر گرفتن کتاب بهعنوان کالایی تفریحی، میتواند آن را در رده سینما و تئاتر و کنسرت موسیقی و گالریگردی و دیگر وقتگذرانیها قرار دهد، نه اینکه بهعنوان کاری جدی به بعد موکول شود و کتابها تا مدتها گوشه قفسهها و کتابخانهها و کتابفروشیها خاک بخورند تا بلکه به وقت ضرورت سراغشان برویم.
لذت بردن از کتاب خواندن میتواند آن را در برنامه روزانه ما بگنجاند تا همانقدر که وقت صرف تلویزیون و فیلم دیدن میکنیم، برایش وقت صرف کنیم و آن را به سبد کالای روزانهمان راه دهیم و جمله معروف «کتاب، غذای روح است»، در عمل محقق شود و عینیت یابد.
دیدگاه تان را بنویسید