با بچههای دبیرستانی، میریم به اردو
آبشار هفت چشمه البرز
آرزو احمدزاده ، راهنمای طبیعتگردی
امروز هیجان دیگری دارم، هیجانی دلنشین و شیرین، از جنس کودکی. تا این زمان کمتر پیش آمده است که شب قبل از سفر نخوابم. اما دیشب بارها بیدار شدم و ساعتم را نگاه کردم تا مبادا خواب بمانم. یاد زمانی افتادم که کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم و اولین بار از طرف مدرسه سفری نیم روزه رفتیم به پارک ارم. خوب یادم هست که مادرم برایم ساندویچ الویه در کوله پشتیام گذاشته بود. خاطرات آن سفر و شیطنتهای داخل ماشین تا پارک ارم را هیچگاه فراموش نمیکنم. سفرهایی که با همکلاسیهای مدرسه میرفتیم طعم دیگری داشت. اردو: دلچسبترین نامی بود که از زبان مدیر مدرسه میشنیدیم. و حالا مسئولیت سفر دخترهای مقطع دبیرستان مجموعه آموزشی هدی را به من سپردهاند تا دوباره با تکتکشان نوجوانی کنم. در کنار هیجان همراهی با بچهها، نگرانی سلامتیشان را نیز دارم؛ چراکه خانوادههایشان با هزار و یک نگرانی راهیشان کردهاند و من تمام تلاشم را خواهم کرد تا سفری بیخطر را تجربه کنند. همکارم زحمت همراهی بچهها تا کرج را برعهده داشت و من میدان حافظ، ابتدای مسیر جاده چالوس منتظر ایستاده بودم. بالاخره رسیدند و سوار ماشین شدم. آنقدر هیجان ذخیره داشتم که با صدایی بلندتر از همیشه سلام کردم و یکصدا بلند جواب شنیدم. صدای سلام گفتنشان نشان میداد که باید بچههای پر جنب و جوشی باشند، اما مربیهای مدرسه نیز همراهمان بودند و این مسئله خیالم را کمی آسودهتر میکرد.
مقصد ما آبشار هفتچشمه واقع در روستای آدران در جاده چالوس بود. بعد از معرفی و صبح بخیر و خوشآمدگویی، توضیح مختصری در مورد آبشار هفت چشمه و سد امیرکبیر که روی رودخانه کرج ساخته شده است دادم تا به رستوران هفت چشمه برسیم. ذهن این بچهها پر از سوال بود و تا جایی که میدانستم سعی کردم پاسخ سوالهایشان را بدهم و جالب بود که بیشترین سوالی که پرسیده میشد: «چقدر باید پیاده برویم؟» بود. شاید سوال شما هم باشد. پس بگذارید پاسخ را همینجا بازگو کنم. برای بازدید از آبشار هفتچشمه باید بعد از روستای آدران وارد رستوران هفتچشمه شوید. از پلهها که بالا بروید مسیر آبشار کاملا مشخص است. هر ساعتی که از رستوران راه بیافتید، یکساعت دیگر کنار خنکای آبشار خواهید بود. ما نیز کنار رستوران توقف کردیم و برای صرف صبحانه آماده شدیم. بعد از صبحانه در مسیر آبشار حرکت کردیم. از کوچه باغها عبور کردیم و به پل چوبی رسیدیم. یک به یک بچهها را از پل رد کردم و مسیر را ادامه دادیم تا به دیوارهای رسیدیم که چشمههای متعدد از آن بیرون زده و ردیفی از آبشارهای کوتاه را تشکیل دادهاند. استراحتی کردیم و بچهها مشغول آب بازی شدند. صدای شور و هیجانشان آدم را به وجد میآورد و خندههاشان تماما پر از شور و شعف است. برای دسترسی به آبشار اصلی باید از صخرهها عبور میکردیم. بچهها هیجان عبور از صخره را به آببازی بخشیدند و ساعتی در حوضچه مشغول تخلیه انرژیشان شدند. اگر شما خواستید تا کنار آبشار بروید، از صخرهها رد شوید تا در انتهای تنگه به آبشار زیبای هفتچشمه برسید. از اینجا که به هفتچشمه معروف است تا کنارآبشار، نزدیک به 10 دقیقه باید پیادهروی کنید. ارتفاع آبشار اصلی حدود ۹۰ متر است و از این لحاظ یکی از آبشارهای بلند ایران محسوب میشود. بعد از آبتنی جایی کنار رودخانه برای صرف نهار نشستیم. همراهی و همدلیشان، شور و شادیشان مرا به یاد شعر قصههای مجید میاندازد:«دلخوش و شادیم، ز غمها آزادیم، روزها تو اردو، میریم اردو ...». قلبهای زلالشان باعث شد که شادی امروز را هیچگاه فراموش نکنم.
دیدگاه تان را بنویسید