نقد نمایش «لانچر۵» و واکاوی دلایل استقبال از آن؛
بازگشت به رئالیسم قصهگوی خوشساخت
سید حسین رسولی
این روزها نمایش «لانچر ۵» به نویسندگی و کارگردانی پویا سعیدی و مسعود صرامی که کاری از گروه تئاتر «هفتاد» است در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است. این نمایش از سوی منتقدان و تماشاگران با استقبال روبهرو شده است و ما هم دلیل این امر را در نوشته پیشرو میکاویم.
در جستجوی رئالیسم سیاسی قصهگو
نمایش «لانچر ۵» چند کنش ویژه را در بدنه قلب تپنده تئاتر معاصر ایران انجام میدهد که باید به آنها بپردازیم. این موارد به ترتیب زیر دستهبندی شدهاند:
۱-دوری از افراط در کاشت و برداشت نشانه و نمادهای فردی؛ نویسندگان این نمایش، داستان خود را به سادگی هر چه تمامتر پیش میبرند. آنان یک داستان کارآگاهی را در دل پادگان نظامی روایت میکنند. سروان شایگان (بازرس پادگان) با بازی درخشان امیر نوروزی در تلاش برای کشف راز سه قتل است. بازرس مانند هرکول پوآرو میخواهد نوعی روایت خطی را از قتلهای پیدر پی ایجاد کند و پازل نامیزان و کج و معوج را به تعادل برساند. دیوید ممت جمله بامزهای دارد که میگوید: «احمق، سادگی را حفظ کن».
۲-پرهیز از شاعرانگی، هذیانگویی رویاگونه و خودشیفتگی فردگرا؛ نویسندگان «لانچر۵» یک روایت رئالیستی را با درونمایههای سیاسی و اجتماعی پیش میبرند. آنان از لحنها و ژانرهای مختلفی چون کمدی، درام معمایی، پلیسی و جنایی به خوبی استفاده میکنند. فضایی مردانه را شاهد هستیم که خشونت در آن بیداد میکند. حتی نویسندگان در دیالوگها به این موضوع اشاره مستقیم هم میکنند. بازرس شایگان هم به یکی از افسر وظیفههای خود دستور میدهد به مرخصی برود و با یک زن عکس بیندازد و به عنوان مدرک برای او بیاورد. البته بسیاری از این مفاهیم جدی با لحن کمدی پیش میرود. سادگی روایت و کارگردانی بسیار مهم است و این امر از تجربه و شناخت فراوان از اصول درام میآید.
۳-پرهیز از حضور سلبرتیهای بیهنر و توجه به کیفیت بالای متن و اجرا؛ کارگردانان نمایش «بلانچر۵» را گروهی جوان تشکیل دادهاند و از سلبریتیها و حضور هنرمندان بیهنر دوری کردهاند. این مسئله چندین حسن دارد. به طور مشخص، اجرایی یکدست را میبینیم. کیفیت کار بازیگران به یکدیگر نزدیک میشود و شاهد «وحدت در بازی» هستیم. با این وجود، کیفیت بازی امیر نوروزی به شدت به چشم میآید. او بازیگری است که توانسته لحنهای کمدی و جدی را به خوبی درهمآمیزد و یک کاراکتر پیچیده را به تصویر بکشد. به نظر میآید که آینده درخشانی در انتظار اوست. در نهایت تمام گروه در پیشبرد کلیت نمایش دخیل هستند.
۴- نمایش «لانچر۵» به خوبی از زد و بندهای رایج در تئاتر معاصر ایران دوری میکند. این سالها شاهد موج پررنگی از زد و بند و اجراهای رانتی و بیکفیت در سالنهای دولتی هستیم. سالنهای خصوصی هم که تکلیفشان مشخص است. آنان با اندیشه بازار و پول و روابط پیش میروند ولی سالنهای دولتی بهشدت رانتی و زد و بندی هستند. این موضوع ضربه وحشتناکی به جریانسازی در تئاتر ایران زده است. همچنان، اجرای نمایش فاجعهای چون «مُزامُزا» به نویسندگی و کارگردانی سیروس همتی در سالن ایرانشهر همچنان اذهان نویسندگان مستقل تئاتر را به خود مشغول کرده است. نمایش «لانچر۵» یک اثر مستقل و خاص است و دیگر خبری از کیفیت پایین اجراهای علیرضا کوشکجلالی و اشکان خطیبی نیست.
۵-تاکید ویژه بر هژمونی متن و تمرینات فراوان برای رسیدن به فضاسازی، خلق موقعیت دقیق دراماتیک، ریتم مناسب و بازنمایی کاراکترهای رئالیستی جذاب. نمایش «لانچر۵» از نظر مسائل تکنیکی کارگردانی بسیار پیشرو و حرفهای عمل میکند. متاسفانه بسیاری از کارگردانان با سابقه و کهنسال ایرانی از تکنیک و اجرای درست متن غافل شدهاند و به سراغ گیشه و بازار و فلسفه پول رفتهاند.
۶-انضمامیشدن و دوری از فضاهای انتزاعی؛ انتزاعگرایی اغلب نویسندگان ایرانی در دو دهه اخیر یکی از آفات جدی تئاتر شده است. آنان بهشدت از انضمامیشدن فراری هستند. نمونه بارز چنین نویسندگانی هم محمد چرمشیر است. او این سالها بر اساس اقتباس پیش میرود و فضاهای برساخته او سوبژکتیو است. گویا یک فضای امپرسیونیستی رادیکال را لمس میکنیم. چنین فضاهایی از نقد و اندیشه نسبت به زندگی روزمره گریزان است. البته دیالوگنویسی ایرانی حرفهای فراوانی برای گفتن دارد، ولی قصهگویی دراماتیک ما پیشروی چندانی نداشته است. این مساله در نمایش «لانچر۵» تبدیل به پروبلم اصلی شده است. اتوریته متن و هژمونی عناصر پیرنگ، نمایشنامه «لانچر۵» را به یکی از مهمترین نمایشنامههای ایرانی در زمینه قصهگویی رئالیستی تبدیل کرده است. دو نویسنده جوان و گمنام این متن توانستند تا تماشاگران فراوانی را به تئاترشهر بکشانند. باید بابت این اتفاق به مدیریت تئاتر شهر تبریک ویژه گفت.
۷-یک نمایش قصهگوی رئالیستی با تمام یال و دُم و ابهتش را شاهد هستیم. این موضوع مدتها بود از یاد ما رفته بود و در گفتوگوهای فراوانی هم که با کارگردانان ایرانی داشتم با پاسخهای عجیبی در این زمینه روبهرو شدم. برخی میگفتند: «تا چه زمانی باید قصه بگوییم؟!» برخی دیگر هم میگفتند که: «از تئاتر رئالیستی قصهگو بیزار هستیم.» نمایش «لانچر۵» به ما گوشزد کرد که قصهگویی درست و درمان بر بستر رئالیستی، حقایق شگرفی را برای مخاطب فعلی و آیندگان به ارمغان میآورد و به شدت هم جذاب است.
۸- احسان صارمی برای نقد این نمایش از اصطلاح درست «ذبح استعاره» بهره برده است. نویسندگان این نمایش به خوبی از استعارهگویی مالیخولیایی دوری کردهاند.
۹-یک داستان خوب یک روایت مناسب دارد. این جمله مشهور رابرت مکیکی است. اگر در نمایش «لانچر۵» شاهد روایتی از زاویه دید سربازان بودیم با مشکلات فراوانی ازجمله دیالوگهای جعلی و شعاری مواجه میشدیم؛ ولی زاویه دید این نمایش به نگاه سروان شایگان، بازرس پادگان گره خورده است.
۱۰-رهایی از «خودشیفتگی» و «جامعه نمایش»؛ زیگموند فروید در «پیشدرآمدی بر خودشیفتگی» مینویسد: «مطالعه مستقیم درباره خودشیفتگی واجد بر برخی دشواریهای خاص است. عمدهترین راه پی بردن ما به ویژگیهای این بیماری، احتمالا تحلیل بیماران هذیانزده است... توانستهایم... با بررسی زوالعقل پیشرس و پارانویا به بصیرتهایی درباره روانشناسی «خود» برسیم... البته از سایر رهیافتها که شناخت بهتری راجعبه خودشیفتگی به ما میدهند میتوان کمک گرفت... مطالعه درباره بیماریهای عضوی، خودبیمارانگاری و زندگانی شهوانی.» یک کارگردان چه در زندگی تئاتری و چه در زندگی خصوصی خود به راحتی میتواند وارد «دنیای خودشیفتگی» بشود. خودشیفتگی بسیار پیچیده است که نمود بارز آن در کارگردانی تئاتر، ژانگولرزدن و افراط در پیچیدگی است. کارگردان مدام میخواهد خود را به نمایش بگذارد. این موضوع مانند صحبت گی دوبور در کتاب «جامعه نمایش» است. ما مدام در حال نمایش خود و دیدن بازنمایی نمایش خود هستیم. یک کارگردان با تجربه و آگاه از این موضوع تبری میجوید.
نمایش «لانچر۵» از نظر مسائل تکنیکی کارگردانی بسیار پیشرو و حرفهای عمل میکند؛ تاکید ویژه بر هژمونی متن و تمرینات فراوان برای رسیدن به فضاسازی، خلق موقعیت دقیق دراماتیک، ریتم مناسب و بازنمایی کاراکترهای رئالیستی جذاب
۱۱-رئالیسم سیاسی. یکی از نکات بسیار مهم تئاتر توجه به «امر سیاسی» است. بحث نظری این موضوع را در عالم سیاست میتوانید در کتابها و مقالات کارل اشمیت دنبال کنید. یکی از مشکلات نمایش «لانچر۵» خالی شدن از بحث سیاست روز و توجه به سیاست گذشته است. در واقع، سانسور و ارزشهای میز مدیریت، نمایشهایی مانند «لانچر۵» را از نظر سیاسی بی اثر میکنند، ولی این نمایش توانسته در زیرمتن و دیالوگ به این موضوع بپردازد.
۱۲- رابرت مکیکی مینویسد: «داستان خوب یعنی داستانی که ارزش شنیدن را داشته باشد و شنونده یا بیننده بخواهد آن را گوش دهد و دغدغههای زیادی در آن جریان داشته باشد. نویسنده باید به داستان عشق بورزد و بتواند به این موضوع اعتقاد داشته باشد که بتواند تنها از طریق داستان صحبت خود را جلو ببرد. شما نباید بحرانها و نقاط اوج داستان را فراتر از نیروی قهرمان داستان قرار بدهید. یعنی قانون مخالفت با معجزههای ناگهانی. غافلگیری ممنوع است!» نمایش «لانچر۵» به جای غافلگیری، دست روی تعلیق چند مرحلهای گذاشته است. روایتهای گوناگونی هم از طریق شخصیتها مطرح میشود و حقایق به شکل نسبی در میآیند. هر شخصیت یک روایت را بیان میکند. این اتفاق در داستانهای خورخه لوئیس بورخس، ویلیام فاکنر، فیلمهای پلیسی و جنایی و همچنین فیلم ژاپنی «راشومون» (۱۹۵۰) به کارگردانی آکیرا کوروساوا رخ میدهد.
اکسیر قهرمان
جوزف کمپل در «قهرمان هزار چهره» یا «سفر قهرمان» تاکید میکند که شخصیت اصلی قصه به مثابه قهرمان اسطورهای است. او از دنیای عادی وارد دنیای ویژه میشود و مراحل مختلفی برای رسیدن به اکسیر (درونی و بیرونی) را طی میکند و درنهایت به دنیای عادی و جهان متعادل بازمیگردد. بازرس شایگان میخواهد راز قتلها را کشف کند تا به درجه سرگردی برسد. او درنهایت درجه سرگردی خود را هم میگیرد. افسر وظیفه او هم در ارتش استخدام میشود. شخصیتهای دیگر هم رستگار میشوند. این موضوع نشان میدهد یک داستان از ساختار اسطورهای درست و دقیق ساخته شده است. بنابراین، کتاب «قهرمان هزار چهره» را فراموش نکنید.
دیدگاه تان را بنویسید