ملاحظاتی درباره انجمنهای هنرهای تجسمی در ایران
زبان الکن، هویت مخدوش
کامران عظیمی
انجمنهای هنرهای تجسمی چگونه میتوانند به حیاتشان ادامه دهند و از آن مهمتر روبه توسعه و هرچه قدرتمندتر شدن پیش بروند؟ آیا راه حل تنها در حمایتهای نهادهای دولتی متولی هنر خلاصه میشود یا آنطور که عدهای معتقدند در گره خوردن با سرمایهگذاریهای بخش خصوصی؟
میدانیم که از قضا کارکردهای حمایتی از فرهنگ و هنر در نقاط دیگر دنیا تنها و تنها کارکرد ذاتی نهادهای دولتی است؛ با این وجود انجمنهای هنری ایران شاید بیشتر از هر گروه یا موسسه هنری از ناکافی بودن حمایتهای دولت رنج میبرند. به ویژه در برگزاری رویدادهای تخصصی همچون دوسالانههای تخصصی که شاید از نظر امکانات و اعتبارات مالی بیشترین هزینهها را برای گردانندگان انجمنها به دنبال دارد. دنبال کردن نظریه جلب سرمایهگذاری خصوصی نیز اگرچه وسوسهبرانگیز و فریبنده است، اما با توجه به تخصصی بودن رویدادهایی نظیر دوسالانههای هنری کمتر میتواند واقعگرایانه و در دسترس تلقی شود؛ چرا که طبیعی است هر سرمایهگذار و اسپانسر خصوصی انتظاراتی از سهیم شدن در هزینهها دارد که به نظر میرسد به علت کارکردهای صرف هنری و فرهنگی دوسالانهها برآورده کردن این انتظارات نیز بسیار دور از توان انجمنها خواهد بود. این یک ضرورت است که به طور منظم از دستاوردهای جامعه هنری آمار گرفته شود و این آمار در بینالها به دست میآید. بینالها باید به صورت منظم برگزار شوند تا ارزیابی شفافی از تحولات هنری داشته باشیم و بتوانیم دستاوردهایمان را به اتفاقات بینالمللی در عرصه هنر گره بزنیم.
یکی از مشکلات اصلی انجمنهای هنری در ایران این است که مشخص نیست هویتشان صنفی است یا غیر صنفی. تمام انجمنهایی که قرار است از طریق اعضای خود فعالیتهایشان را پیش ببرند به بودجه نیاز دارند. هرچند اعضای انجمن حق عضویت پرداخت میکنند اما بودجهای که بتوان با آن کار مفید و گسترده انجام داد از این طریق تأمین نمیشود معمولاً انجمنهای هنری به ویژه آنها که مستقلاند، محور جمعیتیشان خود هنرمندان هستند. این تشکلها جنبه دموکراتیک صنفی و هنری دارند. به همین دلیل باید برای این انجمنها شرایطی فراهم باشد که بتوانند ارتقا پیدا کنند.
در شرایط فعلی به نظر میآید برای کسانی که متولی انجمنها هستند انگیزه زیادی وجود ندارد که فعالیتی جدی صورت بدهند در حالی که این اتفاق در کشورهایی که صاحب انجمنهای هنری قدرتمند هستند رخ میدهد. انجمن هنری باید این قدرت را داشته باشد که جریانهایی را در عرصه فعالتیش ایجاد کند.
انجمن باید بتواند بیانیه دهد ولی انجمنهای ما هیچ وقت بیانیه نمیدهند یا نسبت به حوادث سیاسی و اجتماعی عکسالعمل ندارند. انجمنهای ما به این ترتیب نمیتوانند هیچ اتفاق تاثیرگذاری در فضای هنری ایجاد کنند. این در حالی است که انجمنهای هنرهای تجسمی قادر هستند در صورت تعریف و تبیین جایگاهها در تدوین مبانی قانونی پشتیبانی از فعالیتهای هنری مشارکت کنند. بر این اساس ضرورت برای تدوین قوانین و مقررات هنری از این انجمنها مشورت گرفته شود .
نکته دیگر اینکه انجمنها باید حقوق صنفی و اجتماعی داشته باشند، همانطور که در جوامع پیشرفته هنرمندان عضو انجمن حقوق ماهیانه دریافت میکنند، ولی این حقوق باعث نمیشود تعهدی به دولت پیدا کنند. آنها فقط آثار خود را تولید میکنند و به فروش رفتن یا نرفتن آن اهمیت نمیدهند. ولی در کشور ما وقتی دولت از انجمنی حمایت کند آن انجمن باید وامدار دولت باشد. می دانیم که حمایتهای دولت و نهادهای مسئول در عرصه فرهنگ و هنر در همه جای دنیا امری پذیرفته شده و از وظایف تعریف شده در قانون برای این نهادها است. یعنی اگر این بخش حمایتی وزارتخانهها و معاونتهای متولی فرهنگ و هنر را از از این مراکز کنار بگذاریم، آیا اساساً تأسیس و کاربری آنها به طور ذاتی زیر سئوال نخواهد رفت؟ از قضا کارکردهای حمایتی از فرهنگ و هنر در نقاط دیگر دنیا تنها و تنها کارکرد ذاتی نهادهای دولتی است و کارکرد نظارتی از آن نوع که در اینجا با آن روبه رو هستیم، محلی از اعراب ندارد و اهالی فرهنگ و هنر در نقاط دیگر جهان نظارتهایی از این دست را در حوزه فرهنگ و هنر اصولاً نمیتوانند متصور باشند. هرچند موضوع سخن در اینجا بحث وظایف نظارتی نهادهای دولتی در عرصه فرهنگ و هنر نیست، اما تعریف چنین کارکردی یکی از دلایل به حاشیه رانده شدن وظایف حمایتی نهادهای متولی در ایران طی این سالها است.
اما بعد از همه اینها به نظر میرسد راهحل تثبیت و توسعه فعالیت حرفهای انجمنهای هنرهای تجسمی به جای سیاست یک بام و دو هوا در حمایت از جامعه هنری کشور خواهد بود. سیاستگذاریهای فعلی در این عرصه به جز دوقطبی کردن مسیر مطالبات انجمنها سودی به حال فضای تجسمی نخواهد داشت؛ مگر اینکه چرخشی در اصلاح و تمرکز بر روند هم افزایی امکانات و اعتبارات موجود هم در بخش دولتی و هم سرمایه خصوصی دنبال شود. اینکه همواره بر طبل یا دولتی یا خصوصی بودن اعتبارات انجمنها کوفته شود مسلماً نادیده گرفتن امکان هم افزاییهایی است که جز به هدر رفتن و کمثمر شدن توان هریک از این بخشها را نمیتواند در پی داشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید