نگاهی به سازوکار نهاد حراج آثار هنری در ایران
هنرمند خوب هنرمند مرده است؟
بهروز فائقیان
درست برخلاف تصوری که عموماً از هویت یک هنرمند در ذهن وجود دارد، در این گوشه دور از مناسبات حرفهای دنیای هنر، رویهای در پیش گرفته شده که هنرمند را بیش از همه چیز خالی از روحیات و مَنِشی میخواهد که برای قرنها تصور ما را از آفرینشگران هنر شکل داده است. چهره هنرمند؛ کهنالگویی که در مقابل ابتذال میایستد، بر مناسبات فاسد و ضد انسانی جامعهاش میتازد و در جستجوی حقیقت امور است، امروز و در آشفتگی اذهان مخاطب هنر بیشتر و بیشتر رنگ میبازد و مخدوش میشود. جابهجا کردنهای خطرناک و ویرانکنندهای که در فضای هنرهای تجسمی امروز ایران رخ میدهد؛ از فروکاستن نقش هنرمند از یک متفکر و پیشرو به ماشین تولید اثر هنری، تا برکشیدن مجموعهداری به بالاترین نهاد تصمیمگذاری در ارائه هنر، انگار قرار است اذهان عمومی را تماماً به این تصور هدایت کند که «هنرمند خوب، هنرمند مرده است». اینکه در این میان هنرمندی که تن به ذبح هویت فردیاش میدهد تا چه اندازه در این چرخه مخرب نقش دارد، بیارتباط با سازوکار سوداگرانهای نیست که کالاوارگی اثر هنری را بر تمام جنبههای دیگر آن ارجح میداند. اما در این ارتباط مشخصاً از چه سازوکاری سخن میگوییم؟
تفسیر ساده اطلاعاتی که از گزارههای خبری حراجهای هنری منتشر شده در رسانهها میتوان به دست داد، ترجیح مجموعهداران هنری بر ارائه آثار هنرمندانی است که دیگر در میان ما نیستند و دیگر هرگز نخواهند توانست اعمال نظری بر نحوه ارائه آثار خود داشته باشند
گزارهها سخن میگویند
«در یازدهمین «حراج تهران» 60 هنرمند با 80 اثر حضور دارند که 23 نفر از آنان در قید حیات هستند». بگذارید ورود به مصداقهای ناراستیهایی که فضای هنرهای تجسمی امروز ایران را به کام خود کشیده، از همین گزاره خبری آغاز کنیم. تفسیر ساده اطلاعاتی که این گزاره به دست میدهد، ترجیح مجموعهداران هنری بر ارائه آثار هنرمندانی است که دیگر در میان ما نیستند. بر اساس همین گزاره نزدیک به دو سوم از هنرمندانی که آثارشان در این حراج ارائه شده، دیگر هرگز نخواهند توانست اعمال نظری بر نحوه ارائه آثار خود داشته باشند؛ هرچند در مقوله مالکیت معنوی اثر هنری حتی هنرمندان ایرانی در قید حیات نیز هرگز از حقوق شفافی برخوردار نبودهاند. مسعود عربشاهی، هنرمندی که آثار متعدد او از سوی مجموعهداران در دورههای مختلف این حراجی ارائه شده و از رکوردداران این رویداد به شمار میرود در گفتوگو با نگارنده خود را کاملاً بیاطلاع از چگونگی عرضه آثارش در این دست حراجها عنوان میکند.
«درخشش پیشگام سقاخانه پس از درگذشتش در حراج تهران» گزاره خبری دیگری از یازدهمین حراج تهران است که روشن میکند برگزارکنندگان حراج تا چه اندازه از فقدان حضور هنرمندان در صحنه عرضه و ارائه آثار تجسمی خوشنود و سرخوش میشوند. آنهایی که با هنرمندان معاصر ایران آشنایی کافی دارند به خوبی میدانند که صادق تبریزی به عنوان یکی از هنرمندان مستقل عرصه هنرهای تجسمی در هنگام حیات همواره از منتقدین جدی سازوکارهای سوداگرانه حراجگران و مجموعهداران هنری ایران بوده و در این زمینه به سهم خود به روشنگری نیز پرداخته است. با این وجود تنها ماههایی پس از درگذشت این هنرمند تلاشها برای عرضه آثار او در حراجها آغاز میشود. گزارهای که در این ارتباط مطرح شد در گزارشی از یازدهیمن حراج تهران که به تاریخ 17 تیرماه امسال در مجله اینترنتی آوام منتشر شده با این عبارتها ادامه پیدا میکند: «طبق اطلاعات موجود، آثار بزرگ تبریزی در بازار محدود است و به همین خاطر این دسته آثار خواهان بیشتری دارد؛ چراکه بیشتر آثار این هنرمند در ابعاد کوچک هستند لذا میتوان گفت این درایت مسئولان حراج تهران بود که این کارها را کشف کرده و در این دوره از حراج به معرض فروش گذاشتند. فروش آثار تبریزی در این دوره نسبت به میانگین دومین دورهای که شرکت کرده عالی بوده و این نشان میدهد این آثار خواستار زیادی دارد؛ این در حالی است که آثار این هنرمند در بازار محدود است و آثار او تنها بعد از دو دوره حضور در حراج تهران به چنین قیمتی رسیده است. میتوان گفت صادق تبریزی اعجاب این دوره از حراج تهران بود.»
«کمالالملک میلیاردی شد» و تیترهایی از این دست را در گزارشهایی که از دورههای مختلف حراج تهران منتشر شده بسیار میتوان سراغ گرفت. اما شاید بارزترین مصداقها در ارتباط با آثار هنرمندی بروز میکند که خیلی پیش از اینکه نهادهایی چون حراج تهران سربرآورند، از میان ما رفته بود
این اشتیاق نهاد حراج آثار هنری برای استقبال از هنرمندی که دیگر قادر به مراقبت از آفریدههای خود نیست، همزمان با رویدادهایی دیگر نیز همراه شد که ابعاد دیگری از این سازوکار سوداگرانه را آشکار میکند. مهرداد فلاح نقاش و خواهرزاده صادق تبریزی و نماینده خانواده تبریزی هشتم اردیبهشت در گفتوگویی با خبرگزاری مهر درباره آخرین وضعیت آثار این هنرمند گفته بود: در چند ماه اول پس از درگذشت صادق تبریزی و بالا رفتن قیمت آثار او، عدهای سودجو اقدام به ساخت آثاری جعلی با امضای این هنرمند کردند که به دنبال پیگیریهای قضابی به میزان زیادی از کپی و جعل آثار این هنرمند کاسته شده است.» «گرانترین اثر ارائه شده در یازدهمین حراج تهران متعلق به اثر آیینهکاری، نقاشی پشت پلکسیگلاس و گچ روی چوب منیر شاهرودی فرمانفرماییان است.» خبری دیگر از تازهترین دوره حراج تهران که ناظر بر اوج گرفتن بهای فروش آثار هنری به دنبال فقدان آفرینشگر آن است. این در حالی است که منیر فرمانفرماییان آبان ماه سال 96 با اهدای ۵۰ اثر خود به دانشگاه تهران افزودن گنجینه ارزشمند خود را به میراث فرهنگی و هنری ایران با قاطعیت به سپردن آثارش به مجموعهداران و واسطهگران هنری ترجیح داده بود.
وقتی فقدان هنرمند خبر خوب است
«اثری از زندهیاد اصغر محمدی در دهمین حراج تهران»، «کمالالملک میلیاردی شد» و تیترهایی از این دست را در گزارشهایی که از دورههای مختلف حراج تهران منتشر شده بسیار میتوان سراغ گرفت. اما شاید بارزترین مصداقها در ارتباط با آثار هنرمندی بروز میکند که خیلی پیش از اینکه نهادهایی چون حراج تهران سربرآورند، از میان ما رفته بود. برای نزدیک به دو دهه نهادهای واسطهگر آثار هنری آفرینشهای این هنرمند را که بر پایه سلوکی فردی در بذل و بخششهایش به این و آن بخشیده بود، بر سر دست گرفتند و درست برخلاف جهانبینی هنرمند در نگاه به آفرینش هنری به نمادی از کالاوارگی هنر بدل کردند.
در شرایطی که نسلهای آغازگر هنر مدرن ایران یک به یک از دست میروند و جز تدبیرهای شخصی آنان تعریفی برای صیانت از حقوق مادی و معنوی این آفرینشگران آثار تجسمی متصور نیست، آینده بیشک مصداق های بیشتری از این گزاره را پیش روی ما قرار خواهد داد که «هنرمند خوب هنرمند مرده است».
دیدگاه تان را بنویسید