محمد تقی‌زاده

انتخاب «ژان دیلمان» از سوی نشریه سایت اند ساوند در سال 2022 به عنوان بهترین فیلم منتقدان، بدون شک یکی از پرچالش‌ترین و بحث‌برانگیزترین گزینش‌هایی بود که از سوی منتقدان سینما در یک دهه اخیر اتفاق افتاده و همچنان و بعد از گذشته دو سال از این انتخاب، همچنان اما و اگرها و بحث و نظرها درباره این انتخاب جمعی ادامه دارد.

برخی این انتخاب را نوعی ژست انتلکچوالانه و هنری‌نمایی و نشات گرفته از نوعی حمایت از اقلیت زنان در سینما دانستند که از سوی منتقدان سینما انجام شده، این در حالی است که گروهی دیگر از الماس‌گونه بودن فیلم نوشتند و آن را در حد یک شاهکار تکرار نشدنی و  تصویری آوانگارد و به یادماندنی از یک زن در سینما یاد کردند، اما واقعیت چیست، «ژان دیلمان» چگونه فیلمی است و آیا انتخاب آن به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما از سوی منتقدان جهان و پایان سیطره و سلطه «سرگیجه» بر این عنوان، درست و کارشناسانه بوده است؟

تحلیل فیلم

«ژان دیلمان» یک فیلم متفاوت و ضد جریان رایج سینمایی جهان است که در وهله اول به جنگ با ساختار مرسوم و نظم کلاسیکی می‌پردازد. فیلم خیلی کند و بدون اتفاق و هیجان خاصی شروع می‌شود و دوربین زندگی یک زن تنها را به تصویر می‌کشد که با پسر جوان خود در یک خانه زندگی می‌کنند و ازقضا بیشتر زمان فیلم، پسر جوان هم در خانه حضور ندارد و زن در تنهایی سیر می‌کند.

تنهایی یکی از تِم‌ها و مضامین اصلی فیلم است که قرار است از طریق شیوه کارگردانی و میزانسن فیلمساز، ملال و آزار آن به مخاطب منتقل شود. موضوع تنهایی یکی از معضلات ازلی ابدی انسان معاصر بوده که کارگردان لهستانی تبار این فیلم به خوبی آن را در شمایل یک زن خانه‌دار ترسیم می‌کند. زن تنهای خانه‌‌دار که قرار است روزمرگی زندگی آن ترسیم شود و جزئیات زندگی شخصی آن نشان تماشاگر داده شود.

روزمرگی مضمون مهم دیگر فیلم شانتال آکرمن است که در کنار تنهایی دو مضمون مهم و دو معضل تمام نشدنی و به نوعی لاینحل زندگی مردم جهان است که به طور ویژه از سوی آکرمن روی آن تاکید شده و به نوعی فیلم «ژان دیلمان»، تصویر و انعکاس این تنهایی و روزمرگی است که در کسوت و شمایل یک زن ترسیم شده است.

زن در فیلم «ژان دیلمان»، اصلی‌ترین نقش را برعهده دارد چه جلوی دوربین و چه پشت دوربین. نکته فرامتنی اما جالب توجه درباره این فیلم این است که تمامی عوامل پشت دوربین این فیلم زنان هستند که در یک گروه تمام زنانه فیلم 3 ساعت و 20 دقیقه‌ای «ژان دیلمان» را تولید کردند اما این همه ماجرا نیست و در جلوی دوربین و درجریان درام فیلم نیز نقش اصلی و کارکرد با اهمیت قصه، برعهده یک زن است. زنی تنها که خیلی آرام روزمرگی‌ها، رنج‌ها و زندگی او نشان تماشاگر داده می‌شود. ظرف شستن، حمام کردن، غذا درست کردن، خرید کردن، تمیزکاری تنها بخشی از زندگی این زن است که در کنار زمان‌های خارج از خانه، قرار است دنیای این زن میانسال اروپایی را نشان‌مان دهد. نکته جالب این که لحظات خارج از خانه نیز به طور عمد کوتاه است یا در برخی اوقات نشان تماشاگر داده نمی‌شود همانند زمانی که به همراه پسر جوان بیرون می‌رود و ما تنها ورود و برگشت آنها را می‌بینیم تا خانه به عنوان مهم‌ترین بخش زندگی و معاش شخصیت ژان دیلمان، بیشترین زمان و نقش را در پیشبرد داستان داشته باشد.

معاش شخصیت زن فیلم به نظر می‌رسد از راه تن فروشی باشد اما لحظات این اتفاقات خیلی کوتاه و بدون هیچ هیجان و علاقه‌ای از سوی آکرمن نشان داده می‌شود تا به نوعی این موقعیت ناهنجار به طور اجباری نه اختیاری و برای گذران زندگی به نقش اصلی فیلم نسبت داه شود و او را از انجام اختیاری این کار مبرا بداند. هر مشتری به طور منظم در یک روز خاص هفته به خانه ژان می‌آید و پس از پرداخت پول، او هزینه را در یک گلدان در داخل اتاق پذیرایی قرار می‌دهد و هر وقت برای خرید بیرون می‌رود و یا پسرش پول بیشتری می‌خواهد از آن پول استفاده می‌‌کند.

میزانسن صحنه‌‌ها و رنگ‌بندی و طراحی‌ لباس و صحنه فیلم، با دقت زیادی انجام شده به گونه‌ای که در بسیاری از دقایق فیلم که زن در خانه حضور دارد، ارتباط تماتیک عجیبی میان زن و خانه از طریق نزدیکی رنگ لباس او با اجزای خانه صورت می‌گیرد. به عبارت روشن‌تر، رنگ لباس زن با اکسسوار خانه سِت و هماهنگ شده است: ژاکت قهوه‌ای با کمدها، لباس گلدار با گلدان و دیگر وسایل خانه و در نهایت دامن مشکی با دیگر اجزای اتاق همرنگ است تا زیبایی‌شناسی عجیبی به ساختار فرمی فیلم ببخشید و از سوی دیگر، زن را به عنوان بخشی از خانه و همرنگ و هم طیف آن به مخاطب معرفی نماید.

شخصیت ژان در فیلم «ژان دیلمان» زنی قاعده‌مند و حتی وسواسی است که هر روز کارهای روزانه خود را به طور دقیق و باجزئیات عجیبی انجام می‌دهد و این تکرار و دقت در انجام کارها از مهم‌ترین ویژگی‌هایی است که فیلمساز از این شخصیت به تماشاگر نشان می‌دهد تا علاوه بر شخصیت‌پردازی دقیق او، ابعاد جزئی زندگی یک زن خانه‌دار را با دقیق‌ترین رفتارها تصویر کند و این قطعا از مهم‌‌ترین و منحصر به فردترین امتیازات فیلم است که اینقدر دقیق و پر جزئیات این رفتارها و شخصیت زن را به تصویر درآورده است.

فیلم «ژان دیلمان»، فیلم کندی است که تماشاگر عادی خیلی زود از ادامه تماشای آن سر باز می‌زند و ممکن است آن را خسته‌کننده، ملال آور و حتی مسخره و ضد سینما و تماشاگر خطاب کند اما بدون شک این یکی از خاستگاه‌های فردی و مانیفست فیلمساز بوده که چنین ملال و تنهایی یک زن خانه‌‌دار را با چنین ریتم و ضرباهنگی بسازد از این رو بحث و نقل‌های زیادی پیرامون نوع روایت و ریتم فیلم وجود دارد که اصلا اجازه تفسیرهای بیشتر و عمیق‌تر را به وجود نمی‌آورد. 

این ریتم کند و موقعیت‌‌های کش‌دار که در فیلم «ژان دیلمان»، بخشی از آن جهان فیلم و قاعده‌شکنی فیلمساز است که بهترین بروز و ظهور خود را در کندی و کش‌دار بودن نشان داده چرا که شاید نخستین مواجهه تماشاگر با فیلم همین فضای کند و کش‌دار فیلم باشد که همان میزان که می‌‌تواند باعث ملال تماشاگر شود همان قدر هم می‌‌تواند به تمرکز و تعمق آن بیافزاید. تصور کنید تمام لحظاتی که ژان ظرف می‌شوید و یا سیب زمینی پوست می‌کند و غذا درست می‌کند و یا زمان‌هایی که در فیلم نشسته و به فکر فرو می‌رود بخش‌هایی از زندگی یک زن تنهای خانه‌دار است که به طور طبیعی و واقعی، همه زنان با چنین سرنوشتی آن را تجربه کردند و در این فضای کند تماشاگر فرصت می‌کند تا با آن همراه شود و نوعی همذات‌پنداری صورت گیرد.

دیالو‌گ‌ها در فیلم «ژان دیلمان» کوتاه و به اصطلاح مینیمال است اما با همین دیالوگ‌‌های کم، اطلاعات زیادی درباره شخصیت‌‌ها، دغدغه‌ها و دنیای آنها به مخاطب منتقل می‌شود که اتفاق ویژه‌ای محسوب می‌شود. بی‌راه نیست اگر بگوییم تمامی شخصیت‌پردازی پدر و خاله غایب که هرگز در فیلم حضور ندارند اما بسیار درجریان قصه هستند از طریق چند روایت و نامه کوتاه صورت می‌گیرد اما این حداقلی‌ترین اطلاعات، حداکثری‌ترین کارکرد را در شناخت این افراد می‌دهد و تماشاگر کلیات مهمی از آنها به دست می‌آورد. 

نقد فیلم

در کنار امتیازات یاد شده از قبیل درآوردن مضامین عمیق و پیچیده‌ای چون روزمرگی و تنهایی در فیلم و همچنین برخی زیبایی‌های فرمالیستی فیلمساز، جنبه دیگری از فیلم «ژان دیلمان» نیز مورد بحث و نظر منتقدان و صاحب نظران قرار گرفته تا جایی‌که به نظر می‌رسد ورای سینما و هنر، پای ایدئولوژی یا فلسفه و سیاست را نیز به دنیای ساده اما عمیق فیلم باز می‌کند.

ماجرا از این جا آغاز می‌شود که در بخش‌هایی از فیلم، دغدغه‌های غیرسینمایی فیلمساز زن تجربه‌گرای لهستانی بلژیکی به طور غیر عادی از ساختار فیلم بیرون می‌زند و به بیانیه‌ای فمنیستی و ایدئولوژیک تبدیل می‌شود که خارج از ساختار روایی و تجربه‌گرایانه و هنرمندانه آن است. نخست در مکالمه میان پسر جوان و مادرش صورت می‌گیرد در جایی‌که پسر روی تخت خوابیده و مادر در جایی عقب‌تر از او ایستاده و مشغول گفت و گو با هم هستند. پسرجوان که در آستانه بلوغ است از برخی امتیازات مردانه نسبت به زنان می‌گوید و ارجحیت‌های جسمی مردان را به نوعی به رخ مادر خود می‌کشد. پسر به نوعی نماد و نتیجه پدر خود است و افکار و ایده‌های مردانه او را نمایندگی  می‌کند سخنانی ساده اما رادیکالی را بر علیه زنان و به نفع مردان می‌زند که تنها به برتری جسمی آنها دلالت دارد. مطرح کردن عبارت شمشیر به عنوان حربه و اسلحه اصلی مردانه از مهم‌ترین بخش‌های این صحبت به شدت تند و رادیکال است که بیش از آنکه هنری باشد و داستان فیلم را پیش ببرد در راستای ایدئولوژی فیملساز است، گویی حرف‌های نهان فیلمساز در اینجا بیرون می‌زند و وجوه ایدئولوژیک و غیرسینمایی شانتال آکرمن در اینجا بروز و ظهوری آشکار و غیر قابل کتمانی پیدا می‌‌کند. دیالوگ‌هایی به غایت غیرسینمایی و غیرمرتبط با فیلم که نه تنها  بهانه صحبت کردن در آن زمان و آن مکان میان پسر و مادر مشخص نمی‌شود بلکه همچون بیانیه‌ای ضد مردانه و تند می‌ماند که در وسط چنین اثری خود را نمایان کرده است.

اما اوج نگاه ایدئولوژیک زده و فمنیسم گرایانه فیلمساز در فینال غیرمنتظره فیلم رخ می‌‌دهد. دو تحلیل برای این کنش ژان در پایان فیلم می‌‌توان در نظر گرفت: نخست تحلیل سینمایی که در راستای غیرقاعده‌مندانه بودن روند آن و ساختار تجربه‌گرایانه آن صورت گرفته و در نهایت نیز یک پایان انقلابی، پیشرو و میخ‌کوب کننده برای فیلم به ارمغان می‌آورد. زنی که از ابتدا به تن فروشی، تن می‌‌داده به یکباره در اقدامی انقلابی و غیرقابل انتظار به کشتن یکی از مشتری‌های مرد خود می‌پردازد و فیلمساز در اینجا به بهترین شکل از نظر فرم بصری این روایت را بیان می‌کند. زن با ابزاری همچون قیچی که به نوعی به نماد مشابه آلت مردانه شبیه است به سراغ مرد می‌رود و او را در تخت به قتل می‌رساند در حالی‌که این مرد با سبیل‌های پر پشت به نوعی مردترین فردی است که شمایل مردانه دارد و به خانه ژان برای ارتباط با او آمده است. این‌‌که از ابتدا زن هیچ نشانه یا کُدی را برای ابراز نارضایتی از این کار ارائه نداده و به یکباره این کنش را انجام می‌دهد در راستای اهداف انقلابی فیلمساز است که شاید همان ایدئولوژی آن نیز بوده است.

تحلیل دوم به رویکرد ایدولوژیک فیلمساز اشاره دارد که همانند صحنه صحبت پسرجوان و مادر، بیش از آنکه سینمایی باشد سیاسی، انقلابی و ایدئولوژیک است. شانتال آکرمن گویی می‌خواسته تمام زنان جهان را به کنش‌مندی، انقلاب دعوت کند. او با اقدامی که از سوی بازیگر اصلی زن فیلم اتفاق می‌افتد، به نوعی ضد انفعال و بی‌کنشی را فریاد می‌زند و چنین فینالی رادیکال و تندی را برای چنین فیلم آرام و کندی تدارک می‌بیند تا فینال فیلم فارغ از موافق یا مخالف بودن با آن، یکی از بحث‌برانگیز‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین لحظات فیلم باشد. تصور کنید بعد از 3 ساعت و 10 دقیقه کندی و تکرار به یکباره یک کنش متحیرکننده از شخصیت اصلی فیلم و یک انسان معمولی رخ دهد و آن را به یکباره در حد قهرمان ارتقا دهد.

راستی آزمایی یک انتخاب جمعی

در انتها باید درباره انتخاب منتقدان سینما نظر داد، انتخابی که همچنان مورد انتقاد بخشی از تماشاگران و حتی منتقدان سینما است و پایانی بود بر سیطره تاریخی و دائمی سرگیجه بر صدر فهرست منتقدان سینمایی. واقعیت این جا است که فیلم «ژان دیلمان» همان اندازه که از نظر سینمایی پیشرو، ضد جریان، هدفمند و متفاوت و تازه است همان قدر هم می‌‌تواند به عنوان فیلمی سیاسی، ایدئولوژیک و فلسفه زده شبیه باشد. منتقدان سینمایی با این انتخاب چند نکته را نشان دادند: یکی اینکه پایان دوران هیچکاک و سرگیجه رسیده و دوران تازه سینما با فیلم‌های جدید، خلاقانه و حتی غیرکلاسیک و مدرن در حال رقم خوردن است. دوم، نوعی حمایت از زنان و سینمای زنانه کردند که نماینده و پشتوانه آنچنانی در جهان ندارند و ممکن است این انتخاب نوعی جنبه حمایت‌گونه نیز داشته باشد. سوم، داستان زنانه فیلم و توجه به زندگی یک زن تنها، نوعی همدلی را برانگیخته و منتقدان سینمایی با این انتخاب این پیام را گرفته و منتقل کردند که سینمای معاصر جای بحث و جریان‌سازی فیلم‌های رئالیستی‌تر و دغدغه‌های بروزتر انسان و بخصوص زنان است که توجه کمتر و ظلم بیشتری به آنها می‌شود. به عبارتی دیگر، همانند آکادمی اسکار که به حمایت از رنگین‌پوستها و جشنواره کن که به ساپورت دگرجنس‌گرا‌ها می‌پردازد، منتقدان سینمایی نیز رفتاری حمایت آمیز از اقلیت‌‌ خاموش و کم صدای جامعه انجام داده و یک فیلم تمام زنانه با قصه‌ای متفاوت و زن محور را به عنوان انتخاب اول خود برگزیدند.