درباره نمایشهای «یخزده»، «امان» و «بعد از افتادن»
اجراهایی در آستانه جشنواره تئاتر فجر و حواشی پیدا و پنهانش
محمدحسن خدایی
واپسین روزهای دیماه است و موسم رسیدن جشنواره تئاتر فجر. امسال با تغییر ناگهانی دولت سیزدهم و روی کار آمدن دولت چهاردهم، کمابیش سیاستهای برگزاری جشنواره دستخوش فراز و فرودهایی شده که در صورت تداوم دولت سیزدهم شاهدش نمیبودیم. هر چند در این سالها و آمدن و رفتن مدیران فرهنگی، چندان که باید فضای تئاتری کشور تغییر نکرد و روالهای گذشته ادامه یافت. حال باید به انتظار برگزاری جشنواره بود و فضای کلی گروههای اجرایی و مواجههشان با دیگر گروهها را رصد کرد و به این مهم توجه داشت که تئاتر شهرهای دور و نزدیک چه در چنته دارند و نسبتشان با تئاتر بدنه و تجربی پایتخت چیست. با نگاهی به فضای عمومی تئاتر کشور، میل هنرمندان مراکز استانها در آمدن به تهران و اجرای عموم، قابل کتمان نبوده و نیست. اما با تمامی این حرف و حدیثها نمیتوان از ظرفیتهایی که در دل گروههای اجرایی دور از مرکز وجود دارد غافل شد. باید به انتظار نشست و جشنواره تئاتر فجر را با دبیری خیرالله تقیانیپور و مدیریت مرکز هنرهای نمایشی اتابک نادری به قضاوت نشست. اینکه چه اجراها و گروههایی از خارج کشور به ایران بیایند و تجربه خویش را با هنرمندان و تماشاگران به اشتراک بگذارند از نکات مهم امسال خواهد بود که هنوز مشخص نیست به چه شکل و شمایلی باشد و اجرا شود.
امید است جشنواره تئاتر فجر بار دیگر به اهمیت سابق خود بازگردد و علاوه بر رقابت سالم، محلی باشد برای برگزاری جشن تئاتر ایران با تمام علائق و سلایق. آیا این اتفاق خواهد افتاد؟ همچنان میبایست منتظر بود و وضعیت کلی تئاتر کشور را پی گرفت.
در این شماره از روزنامه به سه اجرایی میپردازیم که این شبها میزبان مخاطبان حرفهای تئاتر بوده و به نسبت فروش خوبی داشتهاند. اجراهایی از نسل جوان تئاتر کشور که سودای جهانیشدن دارند و تن به ابتذال نمیدهند.
نمایش اول - «یخزده»؛ رضا بهکام
رضا بهکام در اولین پروژه کارگردانی خویش به سراغ نمایشنامه «یخزده» بریانی لاوری رفته و با خوانشی متفاوت، فضایی دیالوگمحور از مناسبات شخصیتهای درگیر در ماجرای به قتل رسیدن دختربچهای ده ساله را سامان داده است. بنابراین از فضای تکگوییهای نمایشنامهنویسی چون لاوری فاصله گرفته شده و تلاش میشود صحنهها مبتنی بر حضور دو الی سه بازیگر در صحنه و شرح مجادلات کلامیشان اجرایی شود. نتیجه این رویکرد روایی، کاستن از خرده روایتهای مستتر در تکگوییها و عزیمت به سوی عینی کردن وقایعی است که در بیانگری شخصیتها نمود مییابد. نمایشنامه «یخزده» به مولفههای الهیاتی بخشایش و انتقام میپردازد و امکان یا امتناع هر کدام را به امری اخلاقی تبدیل میکند. به هر حال برای بخشیدن، ابتدا باید خطاکار پشیمان شده باشد و احساس ندامت کند تا از طرف آسیبدیدگان امکان بخشایش وجود داشته باشد. نکتهای که در نمایشنامه «یخزده» بریانی لاوری محقق نمیشود چراکه بخشایش از جانب مادر مقتول، یکطرفه بوده و به اصرار دختر خانواده که مدتی به تبت سفر کرده و زیست عارفانه مردمان آن منطقه را تجربه کرده مطرح میشود تا وجدان معذب مادر از بار سنگین گذشته رها شود. رضا بهکام در شیوه کارگردانی، به سمت کمینهگرایی پیش رفته و تلاش دارد فضایی درهمتنیده مابین خلوت خانه خانواده مقتول با محیط تحت کنترل قاتل زندانی بسازد. استفاده از ویدئومپینگ و موسیقی الکترونیک، به ساختن یک فضای معمایی و ملالزده یاری رسانده و به لحاظ بصری، تجربه به نسبت تماشایی را ممکن ساخته است. به هر حال نمایشنامه تحسینشده «یخزده» لاوری با دراماتورژی و کارگردانی رضا بهکام به اثری متفاوت بدل شده که بیش از آنکه حوادث را از طریق کلمات رویتپذیر کند به بدنها و حضورشان تکیه کرده و به نظر میآید تا حدودی تخیل تماشاگران را با این رویکرد، محدودیت بخشیده و به مسیری مشخص هدایت کرده است که نمیتوانسته سیاست نوشتاری بریانی لاوری بوده باشد.
نمایش دوم- «امان»؛ مجتبی جَدّی
نمایشنامه «امان» را عباس جمالی سالها پیش نوشته و مجتبی جدّی در مقام کارگردان در این سالها چندین نوبت آن را به صحنه برده و یکی از اجراهای خوب و جمعوجور سالهای اخیر را رقم زده است. ماجرای نمایش در رابطه با پنج زن در یک فضای برزخی است که این امکان را یافتهاند هر کدام چند دقیقهای از حوادث تلخ و شیرینی که بر آنان رفته بگویند و در پی یافتن چرایی وضعیت اینجا و اکنونیشان باشند. از این جهت میتوان زنان نمایش «امان» را نمونهای مثالزدنی از کلیت زنان جامعه معاصر فرض گرفت و با گفتار و حضور بهتآورشان همدلی کرد. جالب آنکه متن نمایشنامه چنان نوشته شده که به تمامی روایت فلاکت و فرودستی نباشد و عاملیت زنانه را هم کمابیش در افق پیشِ رو هویدا کند.
به لحاظ اجرایی با صحنهای کمینهگرایانه روبرو هستیم که اجراگران به تدریج با گفتار و حرکتشان آن را به سمت آنامومی و بینظمی میکشانند و در آخر بار دیگر به نظم برمیگردند. استکانهای چای با فاصله و نظم در کل صحنه چیده شده و در طول روایت ۴۵ دقیقهای اجرا با آب یا چایی پر میشوند. چادر سیاهی که زنان بر سر دارند گاهی به آب آغشته شده و وضعیتی نابهنگام را رقم میزند. بعد از تکگویی چهار نفر از زنان نمایش که به درستی معلوم نمیشود مخاطبشان کیست، هر کدام صورت خود را با چادر میپوشانند و به انتظاری ابدی مینشینند. در نهایت آخرین زن با ارجاع مدام به متون دینی، گفتار خود را با پیشنهادی مذهبی به پایان میرساند: اینکه تمامی زنان حاضر در این مکان برزخگونه دعای «امان» بخوانند و طلب مغفرت از درگاه الهی کنند. نمایش «امان» در این برهوت اجراهای با کیفیت به واقع که تلخ و تماشایی است و روایتگر قسمتی از زنان سرکوبشده.
نمایش سوم - «بعد از افتادن»؛
حسین حسینیان
بازتولید نمایش «بعد از افتادن» در این روزهای کمیابی اجراهای نابهنگام و وسوسهانگیز به واقع غنیمت است. نمایشی در رابطه با تقابلهای حلناشدنی طبقاتی در کلانشهری مانند تهران. مواجهه غریب یک مرد جوان که در یک رستوران «پیک غذا» است با خانوادهای چهار نفره از طبقات متوسط اجتماع. ماجرا در رابطه با ورود بدون اجازه این پیک غذا به حریم خانوادگی و رویدادهایی که از پس آن، اتفاق میافتاد. حسین حسینیان تلاش دارد با خلق فضایی در ظاهر عقلانی و در باطن جفنگ، روایتی تماشایی از آدمهای شتابزده امروزی بر صحنه خلق کند که بر سر کوچکترین مسائل با یکدیگر بحث و جدل میکنند اما به وقت خطر، اختلافات خانوادگی را کنار گذاشته و در پی تحقیر غریبههایی چون مردی که پیک غذا است برمیآیند که از نظر این جماعت، منزلت اجتماعی درخوری ندارد. این قضیه را به شکل خلاقانهای در هنگام غذاخوردن خانواده، خودانتقادی پس از آن و ژست گرفتن مقابل دوربین عکاسی و بیدلیل ترسیدنشان به وقت عکس گرفتن میتوان مشاهده کرد. از این منظر اجرا با رویکردی پسامدرنیستی، موفق میشود اختلافات مابین اعضای یک خانواده را نشان داده و اتحادشان را به وقت مواجهه با یک نیروی غریبه گوشزد کند.
حسین حسینیان بازیگر توانایی است و سالها با حسن معجونی همکاری داشته است. نمایش «بعد از افتادن» توانسته یک فضای معناباخته و بازیگوشانه را بر صحنه آورده و دقایق مفرح و نابهنگامی را برای مخاطب بیحوصله امروزی بسازد. بازیگرانی چون مهتاب ثروتی، راحیل فلاحفر، پوریا احمدی، احسان قرهداغی و حسین حسینیان در این اجرای تئاتری مشارکت داشته و بازتابی از مناسبات اینجا و اکنونی شهروندان کلانشهر تهرانی را برمیسازند. سفارش غذا از بیرون، کاهلی در پرداخت پول، برگزاری مناسک نه چندان صادقانهای چون خودانتقادی، قسمتی از رفتارهای هرروزه این خانواده است که میتوانند جور دیگری زیست کنند و بدیلی برای زندگی خویش بیابند.
دیدگاه تان را بنویسید