نقد فیلم «درآغوش درخت» ار بابک خواجه پاشا
احساساتگرایی به جای معناگرایی
محمد تقیزاده
با وجود برخی تعریف و تمجیدها از فیلم اول بابک خواجه پاشا یعنی «در آغوش درخت»، به نظر میرسد ایرادات فیلمنامهای و کارگردانی فیلم دوم یعنی «آبی روشن» اتفاقی نبوده، اگر طرفداران فیلم اول اینقدر ذوق زده نمیشدند و با دقت و وسواس بیشتری فیلم اول را تماشا میکردند چرا که منطق و فضای هر دو فیلم به شدت مشابه یکدیگر است و بسیاری از اشکالات در فیلم «در آغوش درخت» در «آبی روشن » نیز تکرار میشود.
«در آغوش درخت» فیلم فریبندهای است چرا که ظاهر خوش آب و رنگ و جذابی دارد و انصافا کارگردان از ظرفیتهای بومی منطقه ارومیه استفاده خوبی کرده و در این وانفسای فیلمهای آپارتمانی، این خروج از پایتخت و تنوع و تکثیر لوکیشنهای رنگارنگ اتفاق جالبی است اما مشکل از جایی شروع میشود که فیلمساز زیادی روی این طبیعتبازی خود متمرکز یا بهتر بگوییم غرق میشود و به نوعی مقهور این طبیعت بیکران و زیبا میشود، این در حالی است که فیلمسازی فراتر از طبیعتگردی و تماشاگران سینما متفاوت با توریستهای گردشگری هستند بنابراین نخستین مشکل فیلم از کشدارشدن بیش از حد و نشان دادن طبیعت و جغرافیایی زیبایی ارومیه به جای پیشبرد طولی داستان آمده است.
داستان «در آغوش درخت» بیخود و بیجهت کش پیدا میکند در حالیکه میتوانست خیلی جمع و جورتر روایت شود. این ادعا وقتی مهمتر میشود که بدانیم خواجهپاشا از ساخت فیلم کوتاه به فیلمسازی بلند آمده و به نظر میرسد هنوز زمانبندی در فیلمنامه و اجرای فیلم بلند داستانی دستش نیامده است چرا که علاوه بر طبیعتبازیهای زیادی که در فیلم مشاهده میشود، شخصیتهای اضافی، داستانهای زائد و تکرارهای مضمونی و فرمی زیادی در فیلم وجود دارد تا بیش از حد این شائبه را تقویت کند که بابک خواجه پاشا همچنان فیلمساز خوبی برای مدیوم فیلم کوتاه است و آمادگی و تجربه فیلم داستانی بلند را ندارد.
فهرست این اضافهکاریها در داستانگویی و شخصیتپردازی شاید این ادعا را بهتر تبیین کند: دوست رضا از جمله کاراکترهایی است که چند بار روی آن تاکید میشود اما تا پایان فیلم کارکرد خاصی از آن دیده نمیشود به نحوی که حذف آن ضریه چندانی به مسیر درام نمیزند در بخشهایی این تصور پیش میآید که گره پایانی داستان قرار است توسط او باز شود، اما این اتفاق نمیافتد تا مشخصشود یکی از بیخاصیتترین شخصیتهای فیلم همین دوست رضا است. تاکید چندین و چندباره کارگردان بر نزدیکی و قرابت طاها و علیسان از دیگر اتفاقات آزار دهنده فیلم است که بارها و بارها تکرار و تاکید میشود. قصه خیلی پیچیده نیست: کیمیا و فرید قرار است از هم جدا شوند اما بچههای آنها یعنی طاها و علیسان به هم وابسته هستند و تمایل به جدایی از هم ندارند. این ارتباط دو پسربچه همان ابتدا برای تماشاگر جا میافتد و لازم به قایم باشکبازی، قصهگویی طاها برای برادرش و آن سکانس طولانی افتادن علیسان در حوضچه نیست. این تاکیدات اضافی از مهمترین ایرادات «درآغوش درخت» است که با وجود اینکه سازندگان خواستند با تمهیدات بصری آن را جذاب و تازه نشان دهند همچنان تکراری و زائد به نظر میرسد.
کارگردانی در «در آغوش درخت» کارگردانی اغراقگونه و بزرگنمایانهای است که مدام تاکید بر تسلط و شناخت سینما و تمهیدات بصری و نمایشی دارد این در حالی است که کارگردانی خوب کارگردانی است که اصلا به چشم نیاید و مدام ژانگولربازی در نیاورد. ژانگولربازی گویا امضا و برگ برنده بابک خواجه پاشا در این فیلم است چرا که بارها سعی دارد با موسیقی، اسلوموشن و تعلیق و شوکهای تصنعی و حتی بیجا تماشاگر را غافلگیر و همراه کند حال آنکه بعد از مدتی دست فیلمساز رو میشود و ترفندها و شگردهای به ظاهر ماهرانهاش به ضد آن بدل میشود. این حس تفاخر و بزرگ بینی خواجه پاشا ضربه بزرگی به ساختار فیلم زده است چرا که شاهد ماجراجویی در کارگردانی به جای تبیین و پیشبرد داستان هستیم، رویکردی که در «آبی روشن» نیز به شکل افراطگونه تری تکرار شد و آن را تا مرز یک افجعه در فیلمسازی پیش برده است.
فیلمنامه «در آغوش درخت» زیادی تماشاگر را ساده و سطحی فرض کرده، تماشاگری که در آنِ واحد انواع و اقسام سریالها و فیلمهای روز دنیا رو تماشا میکند و نه تنها از جریان به روز سینما و تلویزیون ایران جلوتر است و پایان و عاقبت ماجراها را پیشبینی میکند بلکه به نقد و تحلیل آن نیز میپردازد. نمونه این سادهانگاری تماشاگر که نمونهاش در فیلم کم هم نیست آغاز فیلم رقم میخورد جایی که قرار است کیمیا و فرید از هم جدا شوند و شوک اولیه داستان و تعلیقهای وابسته به آن اجرا شود. مشخص نمیشود دلیل این جدایی دقیقا چیست هرچند خیلی زود بیماری فوبیای کیمیا به عنوان علت جدایی مطرح میشود اما باورپذیری آن برای مخاطب جا نمیافتد این بیماری چه مساله بغرنجی است که فرید قرار شده به موجب آن، از همسرش جدا شود؟ مشکل فوبیای کیمیا چه آسیبی به خانواده زده که این ارتباط به بن بست خورده و در یک کلام اگر قرار باشد بیماری زن یا مرد تنها دلیل جدایی افراد باشد روزانه باید صدها نفر در ایران و جهان از هم جدا شوند؛ پس نیاز است ریشهها و سوابق اختلاف این دو مشخص شود که نمیشود. در انتها نیز برای خالی نبودن عریضه و بالا رفتن تم آسیبشناسانه فیلم، دلیل فوبیای کیمیا تعرض به وی در جوانی عنوان می شود؛ همان قدر که دلیل جدایی کیمیا و فرید باور پذیر بود این استدلال هم درباره ارتباط تعرض و فوبیای فاصله زن اصلی فیلم نیز برای تماشاگر باورپذیر میشود!
بعد از این مناقشه و راضیشدن قاضی برای جدایی (در حالی که همواره و در همه داستانها قاضی به سختی رای به طلاق میدهد اما اینجا خیلی راحت راضی می شود و پیشنهاد و توصیه هم میکند)، کیمیا و فرید قصد جدایی میکنند و از اینجا قرار است گره اصلی داستان گشوده شود: جدایی طاها و علیسان که به شدت به هم وابسته هستند و به هیچ وجه تن به جدایی نمیدهند. پس از موقعیتها و ماجراهای مختلف با حضور شخصیتهایی که به یکباره وارد داستان میشوند و به یکباره خارج، شاهد اتفاق شوکهکننده پایانی هستیم. طاها و علیسان گم میشوند و این اتفاق باعث نزدیکی فرید و کیمیا میشود. این تمهید از کلیشهایترین و تکراریترین راههایی است که فیلمساز قصد داشته با آن مانع جدایی زوج اصلی فیلم شود. بچهها قرار است مانع جدایی والدین شود اما این چگونگی، مساله مهمی است که در فیلم به آن درست پرداخته نمیشود. مدت زیادی از زمان فیلم، زن و مرد دنبال بچهها میگردند و در این میان خیلی تصادفی یا در اثر عشق به بچهها، فوبیای فاصله کیمیا بهبود پیدا میکند! و با این فراز و فرودها مرد و زن قصه به هم نزدیک و نزدیک میشوند تا به یکباره صحنهای زیبا از نظر رنگ و جغرافیا ببینیم که با موسیقی پر رنگ مسعود سخاوت دوست تزیین شده است تا متوجه شویم مرد وزن بالاخره فرزندان را پیدا کردهاند و تصویری از بالا در آغوش گرفتن خانواده از سوی درخت را نشان میدهد و سپس
تیتراژ پایانی!
اتفاقات بدون پیش زمینه و پس زمینه در «در آغوش درخت» کم نیستند و این باعث میشود که باورپذیری اتفاقات و کنشمندی شخصیتها محقق نشود اینکه فرزندان ممکن است پیش پدربزرگ رفته باشند میتوانست خیلی زودتر به ذهن کیمیا و فرید برسد اما برای اینکه مسیر درام کش پیدا کند، آن دو با هم آشتی کنند و فوبیای کیمیا بهبود پیدا کند لاجرم، تماشاگر باید چنین مسیر پر استرس و هیجان کاذبی را تحمل کند تا به زعم دوستداران فیلم، بنیان خانواده و ارزش آن در فیلم تجلی یابد!
«در آغوش درخت» از نظر حال و هوای معناگرایانه و حضور پررنگ بچه ها در امتداد سینمای مجید مجیدی و از حیث ارجاعات تصویری و فلسفی مقلد آثاری چون «درخت زندگی» از ترنس مالیک و برخی فیلم های آندری تاکوفسکی است اما به نظر می رسد این ادای دین ها و به عبارتی ساده تر تقلیدها در امتداد مضمون و فیلمنامه اثر رخ نداده و تنها به تقلیدی سرسری از کلیت سینما و موفقیتهای فیلمسازان یادشده، مربوط می شود برای نمونه نحوه بازیگری و حضور بچه ها در فیلم های مجید مجیدی از جمله «بچه های آسمان» با بچه های این فیلم مقایسه کنید. با وجود اینکه بچه ها در این فیلم از جمله نقاط قوت فیلم محسوب می شوند اما به شدت بازی تصنعی و اغراق شده ای داشتند گویی کارگردان دیالوگی را چند لحظه قبل در دهان آنها گذاشته و آنها قرار است بدون هیچ خط و ربط و سنخیتی به سن و سال و حال و هوای داستان آن را ادا کنند. جمله علیسان به مادرش که میگوید:«خانم هاشمی تا اطلاع ثانوی صحبت نکنید(نقل به مضمون)» با اینکه با نمک است اما به هیچ وجه به سن و سال و حال و هوای این بچه چهار پنج ساله نمی خورد تا شاهد اینگونه شبیه سازی ها و شیرینکاری های بزرگنمایانه فیلمساز حتی در بازیگری شخصیت ها باشیم.
حال با وجود این همه عیب و ایراد ریز و درشت، چرا برخی از منتقدان و تماشاگران تا این اندازه فیلم را دوست داشتند و به تمجید آن پرداختند؟ پاسخ های زیادی می توان به این سوال داد مثلا اینکه «در آغوش درخت» خارج از فضای مرسوم این روزهای سینمای ایران است نه مانند کمدی ها زرد و سطحی است و نه آثار اجتماعی و سیاه ژانر نکبت را تداعی می کند، از همین رو میتواند جذاب و تازه باشد. دلیل دوم مضمون خانوادگی و فضای احساسی فیلم است که توانسته برخی را مجذوب کند. در وانفسای فیلم های جنسیت زده و بی محتوای کمدی این روزها می توان «در آغوش درخت» را یک اتفاق دانست که خارج از رویه مرسوم این سال ها است که می تواند جذاب و قابل توجه باشد. دلیل سوم که میتواند برای مخاطب عام مهم و تاثیر گذار باشد تعلیق های داستانی و هیجانی است که در مسیر درام وجود دارد و باعث همراهی مخاطب می شود چندین و چندبار این شوک به تماشاگر داده می شود اما تعلیق به معنای کلاسیک آن در فیلم جاری نمی شود. شیرین بازی بازیگرانی چون روح الله زمانی و هنرمندی مارال بنی آدم نیز در جلب رضایت مخاطبان بیاثر نبوده است.
دیدگاه تان را بنویسید