محمدحسن خدایی

شاید بتوان مهم‌ترین برگ برنده نمایش «خون‌مُردگی» را قصه‌ای باورپذیر با تعلیقی تماشایی دانست که «محسن سنگ ‌سفیدی» در جایگاه نمایشنامه‌نویس در طول روایت می‌پروراند و شخصیت‌ها را حول یک وضعیت واقعی که بتدریج بحرانی می‌شود سامان می‌دهد. رویکرد رئالیستی به حوادث نابهنگام پیش‌آمده برای بیمارِ به کما رفته اتاق ۱۳، در کنار دوری از فرم‌گرایی‌ نالازم و سترونِ مُد روز، یک موقعیت تکین را خلق می‌کند که گویی شخصیت‌های نمایش یا همان کادر درمان بیمارستانی که بازنمایی می‌شود، بنابر ضرورت شغلی حوزه پزشکی، مجبور باشند موضع خود را نسبت به نابهنجاری رخ داده در بیمارستان آشکار کرده و لاجرم در جایگاه یک عضو بروکراتیک کادر درمان، برای مواجهه با اتفاقات آتی و صد البته جبران خطاهای پیدا و پنهان گذشته، تصمیم‌‌هایی سخت اتخاذ کنند. از یاد نباید برد که دانش پزشکی می‌تواند با تکیه بر تخصص‌گرایی و مبهم‌سازی واقعیت، راه‌های گریز را برای پنهان‌کاری افراد سودجو و اهمال‌کار حوزه بهداشت و درمان ممکن سازد تا فی‌المثل در این مورد خاص، خانواده مضطرب بیمار در هنگام مواجهه با کادر خطاکار درمان، به سکوت و رضایت فرا خوانده شده و معترض ظلمی نباشند که بر آن‌ها روا شده است. این خصلت جهان جدید است که عرصه‌های حیات بشری با تقسیم کار اجتماعی و تخصصی‌شدن امور، بیش از پیش پیچیده شده و از دسترسِ فهم شهروندان خارج شود. بنابراین برای جلوگیری از آسیب‌های احتمالی و قصورات کادر درمان، می‌بایست در کنار وضع قوانین متقن پزشکی به اخلاقیات خودآیین مدرن میدان داد تا عدالت و شفافیت ممکن شود. نمایش خون‌مُردگی بر مدار این تضادهای حرفه‌ای و ساختاری شکل یافته و در نهایت بر این نکته مهم تاکید می‌کند که بدون مسوولیت‌پذیری افراد و کارآمدی نهادها‌، دانش پزشکی می‌تواند امری خطرناک در خدمت عده‌ای فرصت‌طلب این حوزه باشد و دست‌یابی به حقیقت را ناممکن کند.

 با آن‌که اجرا مناسبات دوران پهلوی را یادآور می‌شود اما مسائلی که مطرح می‌‌کند عام است و می‌تواند در هر دوره‌ای از تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده باشد. از این منظر، اجرا با نوعی محافظه‌کاری، تاریخ اینجا و اکنون را کنار گذاشته و روایت خویش را به گذشته انتقال می‌دهد. این جابجایی تاریخی که به نظر می‌آید دلیلی فرامتنی داشته باشد، آسیبی است که این روزها در بعضی اجراهای مربوط به فضای ایران معاصر مشاهده می‌شود. نمایش لانچر ۵ را به یاد آوریم که چگونه از زمان حال به گذشته پرتاب شد و از این قضیه آسیب دید. به هر حال این شکل از جابجایی‌های تاریخی بر این پیش‌فرض نادرست استوار است که گویی در زمانه ما این قبیل آسیب‌های اجتماعی بسیار نادر است و بهتر آنکه برای جلوگیری از هر نوع سوتفاهم، ماجرای نمایش به گذشته‌ای کمابیش دور و دراز انتقال یابد.

  مهدی جلینی در مقام کارگردان ترجیح داده از تکنیک سینمایی «پرده کروماکی» در این اجرا استفاده کند. اگر این نکته را پذیرا باشیم که در تولیدات سینمایی برای قرار دادن چند فیلم یا تصویر بر روی هم و ساختن یک کلیت واحد، می‌توان از این جلوه‌های ویژه بصری استفاده کرد و بر غنای تصاویر فیلمیک افزود، حال باید این پرسش را مطرح کرد که هدف از بکار بردن این تکنیک سینمایی در یک اجرای تئاتری چیست. به نظر می‌آید این تمهیدات، باور به نسبی بودن حقیقت و ساختن یک چشم‌انداز کلی از یک ماجرا در زمان‌های مختلف باشد. با آنکه مکان نمایش مشترک است و بازتاب دهنده فضای داخلی یک بیمارستان، اما گویی زمان‌های مختلفی که در این مکان در جریان بوده به میانجی تدوینی مجدد، فراخوانده شده تا یک موقعیت دراماتیک از نو صورتبندی شود. آیا این تکنیکی است که به کار گروه اجرایی بیاید و فرمی خلاق و بدیع را پیشنهاد دهد؟ با توجه به نمایش خون‌مردگی که این روزها در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر بر صحنه است پاسخ تا حدودی منفی بوده و گویی با یک ماجراجویی بدون مازاد مواجه هستیم که در فهم ما گشایش چندانی ایجاد نمی‌کند. اما نکته اینجاست که به لحاظ بصری، رنگ سبزی که صحنه را به تسخیر خود درآورده و نشانه‌ای از این پرده کروماکی، به خوبی توانسته حال و هوای یک اتاق عملِ بیمارستان را برای مخاطبان تداعی کرده و از این جهت در خدمت اجرا است. به واقع منطق زیاده‌روی در استفاده از رنگ سبز، با آنکه نوعی استبداد بصری را ایجاد کرده که نمی‌توان در جایگاه مخاطب به راحتی از آن خلاص شد اما توانسته اتمسفر پر از اضطراب یک بیمارستان بحران‌زده را حتی در دفتر مدیریت ریاست بیمارستان یا همان دکتر ایرج دانایی به ذهن متبادر کند. همچنین این رنگ‌‌آمیزی افراطی، با آن استفاده از میز و صندلی انتزاعی، صحنه را به مانند نقاشی‌های ادوارد هاپری و دیوید هاکنی کرده است و می‌تواند جذابیت و خستگی توامان را برای مخاطبان امروزی تئاتر ما 

رقم بزند.  

 به لحاظ شخصیت‌پردازی فضا مبتنی بر یک دو قطبی است. یک طرف کادر درمان و در طرف دیگر بیمار و خانواده‌اش. ثریا ابراهیمی یا همان بیمار اتاق 13 در طول اجرا به شکل استعاری غایب است اما همسرش بهرام برهانی و خواهرش سارا ابراهیمی، به شکل ایرونیک حاضر بوده و در جریان ماجراهایی که بر بیمار رفته است قرار می‌گیرند. بنابراین در این فضای دو قطبی، مدام سطح تنش مابین کسانی شکل می‌گیرد که از یک طرف وظیفه مراقبت و درمان را بر عهده دارند با کسانی که این مراقبت و درمان را مطالبه می‌کنند. به هر حال با گفتگویی که در این فضای آنتاگونیستی در جریان است لاجرم شکلی از ائتلاف‌ها و اختلافات بروز خواهد کرد که واقعیت را دستخوش بحران بازنمایی کند.

     اجرا در بعضی صحنه‌ها به اندازه روابط و مناسبات را بیان نمی‌کند و بر ابهام روایت می‌افزاید. فی‌الواقع خون‌مردگی می‌توانست هر چه به پیش می‌رفت لحن کارآگاهی به خود گرفته و فرآیند کشف حقیقت را تماشایی‌تر کند. اما شوربختانه گرفتار تعجیل شده و با فشرده‌سازی بیش از اندازه روایت، پایانی شتابزده را برای خود رقم می‌زند. مقایسه خون‌مردگی با لانچر 5 می‌تواند اهمیت تعلیق را بار دیگر گوشزد کرده و آسیب‌های شتاب‌زدگی در اجراهایی چون خون‌مردگی را 

تذکار دهد. 

    در نهایت با نگاهی به نمایش خون‌مردگی می‌توان این نکته را بیان کرد که کشور ایران با این حجم از گستردگی سرزمینی و مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حل‌نشده، بیش از این‌ها می‌بایست به استعدادهای جوان و باانگیزه تئاتری در گوشه و کنار کشور اهمیت قائل شود و با سازوکاری مناسب، این فرصت را مهیا کند جوانانی چون مهدی جلینی و بازیگرانی چون فائزه گوهری‌پور، زهره علوی، احسان افچنگی، هادی قلیچی‌پور، محمد باقرآبادی، ندا خورشیدی، رضا رسولی‌پور و سیدمحمد امین قریشی بر صحنه حضور یافته و توانایی‌های خود را به نمایش گذارند. مهدی جلینی که قبل از این نمایش خون‌مردگی را در موطن خویش سبزوار با موفقیت اجرا کرده بود، این روزها به میانجی جشنواره «هم‌آغاز» به تهران آمده و فی‌الواقع نمایشی به نسبت موفق و تماشایی را به مخاطبان تهرانی عرضه کرده است. امید که این گروه جوان همچنان به فعالیت در سبزوار وفادار بوده و تولید تئاتر در شهر سبزوار را جدی بگیرند. تنها از این طریق است که می‌توان از تورم و ترافیک تولید تئاتر در پایتخت کاست و بر اهمیت اجرا در شهرهای کوچک و بزرگی پای‌فشرد که متاسفانه از مواهب تئاتر در کل کشور بهره چندانی ندارند و همیشه نگاهشان به اتفاقات هنری کلانشهر تهران است. برای عبور از این فضای آسیب‌زا، باید بازتوزیع عادلانه منابع و امکانات را جدی گرفت و برای گسترش تئاتر در تمامی این پهنه پهناور، به طور جدی اهتمام ورزید. نمایش خون‌مردگی تنها یکی از صدها اجرایی است که می‌توان به تماشا نشست و از شعور و خلاقیت فرزندان این مملکت در اقصی نقاط کشور کیفور شد.