تکرار یک پرسش استراتژیک در نمایش «شاه لیر»
کدام شکسپیر با کدام سیاست اجرایی؟!
محمدحسن خدایی
به میانه فصل تابستان رسیدهایم و حتی صنعت برق نفسش به شماره افتاده و بعضی واحدهای تولیدی در طول هفته، روزهایی را با قطعی برق روبرو بوده و با ظرفیت پایین مشغول به کار هستند. به هر حال و در این روزهای سوزان فصل گرما، اغلب شهروندان به انتظار نشستهاند که دولت چهاردهم به ریاست مسعود پزشکیان کار خود را آغاز و سامان امور مملکت، مسیر تازهای را تجربه کند. در این بین بیشک از مهمترین خبرهای قابل اعتنای این روزهای ایران معرفی وزرای کابینه و کیفیت کارآمدیشان است. اینکه آیا این وزرای تازهنفس خواهند توانست با مشکلات ساختاری مملکت مواجه شده و گشایشی در وضعیت معیشت مردم ایجاد کنند یا همچنان اوضاع بر مدار گذشته و بیشتر شدن کاستیها خواهد چرخید، از پرتکرارترین دغدغههای این مدت بوده است. حال در این زمانه پر از امید و نگرانی، در این سرگردانی مابین خوف و رجا، اهالی فرهنگ و به طور اخص، جماعت تئاتری منتظر هستند تا تکلیف وزارت فرهنگ معلوم شود. اینکه چه کسی سکان کشتی توفانزده فرهنگ کشور را به دست گیرد و تا حد امکان، گرهای از فروبستگی فرهنگ و هنر بگشاید. هنوز کاندید وزارت فرهنگ به شکل رسمی اعلام نشده و بازار گمانهزنیها کمابیش داغ است. اما هر چه هست برای ما دوستداران هنر این مرز و بوم، این آرزو غیرقابل انکار است که فضای فرهنگی کشور از سوءتفاهمات بیمورد قبلی دور شود و نگاهی مثبت و همدلانه از جانب مدیران دولتی به فرهنگ و هنر کشور شود. از یاد نبریم که در این چند سال چگونه فضای بیاعتمادی مابین نهادهای رسمی و بعضی هنرمندان شاخص و تاثیرگذار شکل گرفت و ناگهان عرصه عمومی از آثار نه چندان ارزشمند هنری اشباع شد. درواقع در دولت جدید نیاز است سیاستهای فرهنگی کشور تغییرات مثبت و روادارانهای را پیشه کند و با نگاهی جامعهمحور بار دیگر میان مدیران دولتی و هنرمندان، تعامل سازنده و ثمربخش جریان یابد. تنها در این صورت است که میتوان امید داشت فضای فرهنگی کشور رونق گیرد و همه سلایق هنری امکان حضور در عرصه فرهنگ را داشته باشند.
این هفته بنابر سنت این چند ماهه روزنامه، به اجرایی از تئاتر کلانشهر تهران میپردازیم که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر بر صحنه آمده و میزبان مخاطبان خویش قرار گرفته است. اجرایی که شخصیت دلقک نقش اساسی در روایتش دارد و حضور نابهنگام و شوخطبعانهاش، توانسته فضایی مفرح و تماشایی ایجاد کند. تئاتر ما احتیاج دارد بار دیگر به فیگور دلقک و امکانهایی که در طول اجرا میگشاید، نگاهی دوباره اندازد و برای حضور این تیپ جذاب اجتماعی، تلاش ویژه کند.
نمایش شاهلیر
همچنان که یان کات در کتاب «شکسپیر معاصر» درباره مقدمهچینی نمایش شاهلیر میگوید ما با جهانی در حال زوال روبرو هستیم که خشونت در آن برای مردمان دوران الیزابت قابل فهم است اما شاید این شکل از بازنمایی خشونت برای این روزهای ما بیمعنا و دکوراتیو محسوب شود. بنابراین گروههای اجرایی برای بر صحنه آوردن متنی چون شاهلیر و خشونتی که در آن جاری و ساری است شاید بهتر باشد فرم دیگری انتخاب کنند و سیاست اجرایی متفاوتی را به کار گیرند. یان کات معتقد است شخصیت لیر و گلاستر، با آن بلاهتی که از خود نشان میدهند در صورت اجرایی رئالیستی در تئاتر معاصر، بدل به موجوداتی باورناپذیر خواهند شد. بنابراین در اجرایی که کاوه مهدوی از متن شکسپیر تدارک دیده و از رئالیسم متعارف حذر کرده با فضای گروتسک روبرو هستیم که به روح زمانه ما نزدیک شده است. در این اجرا و به طور تعمدی، از بازیهای متعارف، فضاسازیهای واقعگرا و روایتی رئالیستی فاصله گرفته شده و توانسته فضایی یکسره متفاوت نسبت به بعضی کارگردانان ایرانی شکسپیر به صحنه آورد. از این منظر پرداختن به سیاستهای اجرایی در قبال شکسپیر در ایران پس از انقلاب میتواند راهگشای بعضی مسائل زیباشناختی ما در قبال دورههای تاریخی معاصر باشد. همان پرسش استراتژیک: کدام شکسپیر با کدام سیاست اجرایی؟
به لحاظ خوانشی که کارگردان از شاهلیر ترتیب داده شاهد یک رویکرد متفاوت اجرایی هستیم. کاوه مهدوی در مقام کارگردان با این پیشفرض به شاهلیر پرداخته که گویی به تمامی سرزمین انگلستان، یک زمین فوتبال است و نیروهای فعال این میدان پر از تنش و درگیری، فوتبالیستهایی هستند با لباس تیم ملی انگلستان. نتیجه این دراماتورژی متن و اجرا، برساختن یک فضای بسیار سیال و کمابیش غیرواقعی است که چندان تن به مناسبات لیرشاه نمیدهد اما اتصال خویش را با زمانه شکسپیر به طور کامل هم نمیگسلد. ولی نکتهای مشهود است که میتوان آن را اینگونه صورتبندی کرد: در شاهلیر کاوه مهدوی با فضایی روبرو هستیم که از قضا تلاش دارد چند موقعیت مختلف ناهمگن را کنار هم قرار داده تا یک کلیت منسجم ساخته شود. اما نتیجه کار یک سازه متناقضنما است که لاجرم از شیوههای مختلف و گاه متضاد اجرایی بهره میگیرد و بیآنکه قصدی داشته باشد مجبور شده مدام هویت اجرایی خویش را به نوعی انکار کرده و بنابر ضرورتهای پیشآمده، هویتهای تازهای را بازنمایی کند. در دل این اتصال فضاهای نامتجانس با یکدیگر، ساختمانی پدیدار شده که همچون یک ماشین پر سر و صدا، دینامیسم بالایی دارد اما چندان که باید رو به جلو حرکت نمیکند. البته وفاداری کاوه مهدوی به شاکله کلی متن لیرشاه، توانسته از این آشوبناکی فزاینده بکاهد و نمایش را در همان مسیری حرکت دهد که شکسپیر ترسیم کرده است.
در شاهلیر کاوه مهدوی با فضایی روبرو هستیم که از قضا تلاش دارد چند موقعیت مختلف ناهمگن را کنار هم قرار داده تا یک کلیت منسجم ساخته شود. اما نتیجه کار یک سازه متناقضنما است که لاجرم از شیوههای مختلف و گاه متضاد اجرایی بهره میگیرد و بیآنکه قصدی داشته باشد مجبور شده مدام هویت اجرایی خویش را به نوعی انکار کرده و بنابر ضرورتهای پیشآمده، هویتهای تازهای را بازنمایی کند
این شکل اجرایی در کشور ما تاریخ پرتکراری دارد. به طور مثال برای قیاس با گذشته میتوان به همکاری چرمشیر و مهندسپور اشاره کرد که با نوعی خودآیینی متن و اجرا نسبت به جهان شکسپیری همراه بود و در متن و اجرایی چون «مکبت» گویی بیش از گذشته با زمان ما معاصر بود. کاوه مهدوی در مسیری حرکت میکند که کسی چون آرش دادگر قبل از این آزموده و دستاوردهایی کسب نموده بود. اینکه کدام خوانشها موفقتر بودند بحث دیگری است و احتیاج به مطالعات تطبیقی و تاریخی دارد.
حال به اجرا بپردازیم و این پرسش مهم را مطرح کنیم که برای مثال به جای فوتبال، چرا این جماعت تئاتری که بر صحنه هستند، ورزش دیگری را انتخاب نکردهاند و به حوزههای دیگر ورزش سرک نکشیدهاند؟ صد البته پاسخ گروه اجرایی میتواند این باشد که فوتبال ورزش ملی جزیره انگلستان است و به لحاظ تبارشناسی خاستگاهش همین سرزمین کهن است و لیرشاه هم روایتی است در باب تاریخ این کشور. اما با نگاهی به اجرای کاوه مهدوی، میتوان متذکر شد که اجرا نتوانسته فوتبال را به امری دراماتیک بدل کند. به دیگر سخن نمیتوان تنها با لباس، گریم و حرکتهای ورزشی، یک کلیت همگن ساخت که چه به لحاظ اقتصادی، چه از منظر سیاسی و چه از چشمانداز اجتماعی، فوتبالیزه شده باشد. شاهلیر کاوه مهدوی تلاش قابل اعتنایی در این باب صورت میدهد اما در باورپذیر کردن محصولی که تولید میکند و قرار است بر مدار فوتبال باشد، موفقیت چندانی نصیب نمیبرد. اگر اجرا بر تشکیل دو تیم ورزشی اهتمام میورزید و اجازه میداد نیروهای واقعی میدان سیاست در متن شاهلیر، در قالب دو تیم فوتبال مقابل هم صفآرایی کنند و سیاست و رقابت ورزشی را توامان به پیش برند، این شکل اجرایی معنادار میشد. یک تقابل آنتاگونیستی که به جای میدان سیاست، نیروهایش در ورزشگاه به رقابت میپردازند و میتوانند این ایده جامعهشناختی «نوربرت الیاس» را بار دیگر گوشزد کنند که در دوران مدرن، خشونت مابین انسانها برای اینکه کنترل شود میبایست با نوعی پالایش به استادیومهای ورزشی منتقل شده و برای نمونه جنگ گلادیاتورها به مسابقات ورزشی تبدیل شود. شوربختانه این رویکرد جامعهشناسانه به خشونت سیاسی و رقابتهای بیپایان قدرت، در این نمایش کنار گذاشته شده و فرمآرایی اجرا به میانجی لباس و حرکت ورزشی، به اجراپذیری نمیرسد.
شاهلیر کاوه مهدوی تلاشی است قابل اعتنا اما ناکافی در خوانشی تازه و معاصر از متن شکسپیر. اما همچنان برای فراتر رفتن از ملالانگیزی اجراهای منتسب به نمایشنامههای شکسپیری، میبایست تمهیدات خلاقانهتری تدارک دید
در نهایت میتوان گفت که شاهلیر کاوه مهدوی تلاشی است قابل اعتنا اما ناکافی در خوانشی تازه و معاصر از متن شکسپیر. اما همچنان برای فراتر رفتن از ملالانگیزی اجراهای منتسب به نمایشنامههای شکسپیری، میبایست تمهیدات خلاقانهتری تدارک دید. با بازیگران خوبی چون مهرداد ضیایی، مرجان قمری، جواد پورزند و دیگرانی که بر صحنه حضور دارند این امر امکانپذیر خواهد بود. اگر که شاهلیر، معاصر ما شده باشد. با لیری که همچون مسیح خاری بر سر دارد و دلقکی که مرده است.
دیدگاه تان را بنویسید