درباره نمایشهای «هاله» و «خیابانخانه»
تئاتر اضطرار و اضطراب
محمدحسن خدایی
فصل تابستان است و گرمای سوزان تیر ماه همه جا را در بر گرفته. این روزها تئاتر تحت تاثیر فضای انتخابات ریاست جمهوری است و شاید رونق مد نظر گروههای اجرایی را نداشته باشد. با آنکه تعطیلات تابستانی شروع شده و باید استقبال از اجراهای صحنهای بیشتر باشد اما مشاهده میشود که بسیاری از گروههای اجرایی، چندان که باید نتوانستهاند نظر مخاطبان همیشگی تئاتر را به خود جلب کنند.
به هر حال تئاتر این روزها وضعیت کمابیش عجیب و غریبی به خود گرفته و گویی در یک تعلیق موقتی است. این مسئله به التهابات سیاسی و مباحث معیشتی مربوط بوده و شاید به زودی برطرف نشود. اما نکته امیدبخش ماجرا بیشک حضور جوانان تازه نفس و بازگشت عدهای از باتجربهها به صحنهها است. رویدادی که فضایی تازه را بشارت میدهد و مقدمه گشودگی به ناشناختهها است.
این هفته و بنابر تجربه این چند ماه، به دو اجرا میپردازیم از نسل جوان که نشانههایی دارد مهم از برای ما مخاطبان همیشگی تئاتر.
نمایش اول- هاله
بهنام رضایی در مقام نویسنده و کارگردان در نمایش «هاله» فضایی شاعرانه ساخته و تلاش کرده، حضور زنانه یک فارغالتحصیل رشته نمایش را تعین مادی بخشد. شخصیت هاله با بازی الهام سلامت، دختری است امروزی که از شهری کوچک به تهران آمده و بعد از پایان تحصیلات، میل آن دارد که از طریق هنر نمایش و بخصوص نقالی، برای خودش یک موقعیت حرفهای ایجاد کند. مراجعه به یک قهوهخانه بینراهی جاده ساوه و تقاضا برای جای خواب در ازای کار این امکان را برای این دختر جوان فراهم میکند که به میانجی نقالی کردن برای مشتریان قهوهخانه، سرگرمی تولید کند و برای خودش کسب و کاری راه بیندازد. یک موقعیت کمابیش کمیاب و تا حدودی باورناپذیر. اما مگر کار هنر همین سروکله زدن با ناممکنها نیست؟ ساختار غیرخطی روایت، به همراه صحنههای مبتنی بر کروگرافی، وجه شاعرانهای به اجرا بخشیده که در نوع خود جالب توجه است. در این صحنهها تعداد زیادی از اجراگران آماتور به تناوب حاضر شده و فضاهای ذهنی و سوبژکتیو نمایش را برمیسازند.
بهنام رضایی با دست گذاشتن بر موضوع بحثبرانگیزی چون حضور زنانه و آسیبهایی که این حضور در مواجهه با مردسالاری موجود ایجاد میکند، توانسته نقبی بزند به مناسبات پیدا و پنهان جامعه. اما به نظر میآید این موضوع حساس، آنچنان که باید نتوانسته به شکل آشکار روایت شود. بنابراین اجرا با عزیمت به سوی صحنههایی نه چندان واقعی و استفاده از تعداد بالای بازیگران فرعی که حرکات موزون دارند، تلاش دارد حرف خود را با نوعی حضور جمعی اجراگران بیان کند. نتیجه این رویکرد اجرایی برساخته شدن یک فضای هیبریدی است که گاهی جذاب و گاهی دکوراتیو مینماید. از یاد نبریم که در این سالها چه بسیار اجراهایی بودند که به این فضای چند وجهی و التقاطی تن داده و علیه رئالیسم صحنهای وارد عمل شدند. نمایش هاله را هم میتوان ذیل این ماجرا ادراک کرد و در باب موفقیت یا ناکامیاش به قضاوت نشست. به دیگر سخن در طول اجرا با صحنههایی بسیار کوتاه روبرو هستیم که میتوانست طولانیتر و رئالیستی باشد و مواجهه هاله با دیگران را معنایی دیگر بخشد. فیالمثل دیالوگهایی که هاله در دفتر فیلمسازی با افراد مختلف برقرار میکند چندان که باید قوام نیافته و دراماتیک نمیشود.
به لحاظ اجرایی بازیگرانی چون ریحانه سلامت، محمدهادی عطایی، رها حاجی زینل و...در خدمت اجرا هستند. ترکیب این بازیگران حرفهای، اجرای هاله را تا حدودی به تئاتر بدنه نزدیک کرده است. در صحنههایی که حضور این بازیگران را شاهد هستیم، وجه واقعگرایانه اجرا نمود بیشتری یافته و ذهنیباوری کنار گذاشته میشود. اما گاهی به نظر میآید جنس بازی رها حاجی زینل، اغراق بیش از اندازهای به خود گرفته و حضور دیگران را تحت شعاع خود درمیآورد. البته باید این نکته را اضافه کرد تماشاگران از جنس بازی رها حاجی زینل استقبال کرده و با او همراه میشوند. همچنانکه نقشآفرینی هادی عطایی با آن طنز همیشگی، برای مخاطبان جذاب شده است.
در نهایت میتوان گفت نمایشی چون هاله توانسته تا حدودی یک آسیب اجتماعی را بیان کرده و به مسئله بدل کند. اما فرمی که انتخاب شده در بعضی اوقات آنچنان که باید نتوانسته این مسئلهمندی را به سرحدات خویش برساند و رستگاری شخصیت هاله را ممکن و او را در اذهان جاودانه کند.
نمایش دوم- خیابانخانه
ریحانه یزدانیار در مقام نویسنده، در متنی که «خیابانخانه» نام دارد، یک فضای گروتسک خلق کرده تا به مشکل سکونت در شهرهای بزرگ بپردازد. ماجرا در رابطه با پنج نفر است که یک آپارتمان کوچک فرسوده را در شهری بزرگ به شکل اشتراکی کرایه کردهاند اما در ادامه گرفتار تناقضات شده و امکان همزیستی را از دست دادهاند. این پنج نفر که شامل دو زوج و یک مرد مجرد است، مدام برای تهیه پول پیشِ خانه و پرداخت کرایه مشکل دارند. در این مسیر و برای عبور از بحرانهای فزاینده، این افراد به تمهیدات مختلفی چون فروش اعضای بدن مبادرت ورزیده و به عنوان نمونه، مجبور میشوند کلیه خود را سودا کنند. اجرا با کارگردانی کمینهگرایانه مسعود سالاری، به خوبی این نکته را عیان میکند که چگونه طبقه متوسط شهری در حال فقیر شدن و از دست دادن منزلت و رفاه خویش است. مهاجرت پر هزینه به کلانشهرها و تحمل فلاکت و زندگی در مکانهای تنگ و نامناسب، وضعیت این روزهای جمع کثیری از شهروندان است که با این روند فرسایش منابع طبیعی و فقر اجتماعی، در آینده شدت بیشتری خواهد یافت.
نمایش خیابانخانه بیآنکه فقر را به امری تماشایی فروکاهد و آن را به نمایش گذارد، نگاهی بازیگوشانه دارد و فلاکت وضعیت را شوخطبعانه روایت میکند. به دیگر سخن اجرا از فضاهای ناتورالیستی فاصله گرفته و لحنی آیرونیک به خود میگیرد تا مقهور زیباشناسی مسلط این سالها در بازنمایی ناتورالیستی فقر نشود.
طراحی صحنه این نمایش که در سالن شماره ۴ بوتیک تئاتر ایران به اجرا درآمده، متشکل از تعداد زیادی موزاییک سفید رنگ که محوطهای مربع شکل یک اتاق را پر کرده است. سقف خانه مدام چکه میکند و این موزاییکها بنابر ضرورت جابجا میشود تا حس بیثباتی منتقل شده و شخصیتها در فقدان اشیا، نسبتی تازه با مکان برقرار کنند.
بازیگرانی چون صادق ملکی، ریحانه یزدانیار، پدرام عزیزی، مرتضی مرادی و مبینا روزبهانی، ایفاگر نقشهای مختلف این نمایش هستند. اغلب بازیها اندازه است و توانسته فضای معناباخته و گروتسک نمایش را اجراپذیر کند.
نمایش خیابخانه با آنکه گاهی در دام نمادگرایی میافتد اما برای این کارگردان جوان، حرکت رو به جلویی است. یک گروه همدل و بیحاشیه که مدتها تمرین کرده و نتیجه زحمات خود را به صحنه میآورند. خیابانخانه به لحاظ شخصیتپردازی موفق عمل میکند و موقعیت دراماتیک پر از تناقضی را مفروض میگیرد. نتیجه کار اجرایی است قابل احترام که با نیمنگاهی به تئاتر مستند، روایتگر اجتماع کوچکی از انسانهای فراموششده است. همان کسانی که برای بازتولید زندگی خویش، به ضرورت و اجبار تن داده و گاهی تکهای از بدن خویش را به مشتری عرضه میکنند. همان آدمهایی که سقوط روزانهشان در آمـارهای رسمی چندان شنیـده نمیشود.
دیدگاه تان را بنویسید