درباره نمایشنامه «از ریورساید تا دیوانگی» نوشته استیون آدلی گِرگِس
روایتی از گسترش موج تبعیض در آمریکای دوران ترامپ
محمدحسن خدایی
روزگار برای مردی پا به سن گذاشته چون «والتر پاپس واشینگتن» سپری شده است. پلیسی سیاهپوست که پیش از این در حین مستی و در کافهای بدنام هدف اصابت گلولههای یک پلیس جوان سفیدپوست قرار گرفته و گویا عقیم شده است. با آنکه این روزها پاپس همچنان در آپارتمان درجه یک خویش در ریورساید زندگی میکند اما بعد از مرگ همسر، آپارتمانی که در آن ساکن است بدل به مکانی در حال زوال شده که گویی میانهای با نظم و شور زندگانی ندارد. یک دلمردگی تمام عیار که هر دم بر ابعادش افزوده میشود و نشانگر بیمیلی ساکنانش به زیستن در یک وضعیت نرمال. پاپس که مدتهاست از سیستم پلیس بازنشسته شده، در پی به نتیجه رساندن شکایتی است که از پلیس خطاکارسفیدپوست در محاکم قضایی گشوده. اینکه هنگام شلیک، پلیس سفیدپوست، نژادپرستانه بر سیاهپوست بودن پاپس تاکید کرده و شش گلوله را بر نشیمنگاه او نشانده و به نوعی از مردی ساقطش کرده است. عملی مجرمانه که از نظر پاپس نشان از نیتهای نژادپرستانه سفیدپوستان در قبال جامعه سیاهان دارد و میبایست عقوبتی درخور شامل حال پلیس خطاکار شود. امریکا مدتهاست سعی دارد درمانی برای این رویکرد نژادپرستانه بیابد و شوربختانه برآمدن کسی چون ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶ مؤید این حقیقت تلخ است که گویا این وضعیت، دامنهدارتر از آن چیزی است که به تصور میآید و به این راحتیها از سپهر اجتماعی امریکا حذف نخواهد شد. استیون آدلی گِرگِس در مقام نمایشنامهنویس با طنزی درخشان نشان میدهد که چگونه مردی چون پاپس، چندان هم بر مدار راستی و عدالت نیست و حتی ادعایی چون نژادپرستی پلیس سفیدپوست، یحتمل دروغی است که از سر ناچاری، مردی زنباره و عیاش چون پاپس آن را مطرح کرده تا در محاکم قضایی به نفع او حکم صادر شود. پاپس نمونهای است از آن دست مردمانی که خواهان تبعیض مثبت نسبت به جامعهی سیاهپوستان هستند چراکه اعتقاد دارند تاریخ امریکا بر مدار تبعیضهای نژادی و جنسیتی بنا شده و عرصه را بر حیات اجتماعی سیاهان تنگ کرده است. اما مشکل اینجاست که حقانیتی در این عدالتخواهی پاپس مشاهده نمیشود و خود او در زندگی خویش اغلب مشغول میگساری و اباحهگری بوده آن هم در زمانی که همسرش زنده بوده و در کنار او روزگار میگذرانده.
نمایشنامه «از ریورساید تا دیوانگی» روایتی است از دوران ترامپ و موج گستردهای که تبعیضهای مختلف جامعه امریکا را فراگرفته است. وقتی جایگاه ریاست جمهوری ابرقدرت اول جهان به اشغال کسی چون ترامپ درآمد دیگر نباید از عمیق شدن این شکافهای خطرناک سیاسی تعجب کرد. حتی دادخواهی پاپس، به دیوار سهمگین کسانی چون رودی جولیانی برخورد میکند و نتیجهای درخور نمییابد. همان سیاستمدارمحافظهکاری که از جانب حزب جمهوریخواه در هنگام یازدهم سپتامبر به مقام شهرداری نیویورک نایل شده بود و مضحکهاش در قبال نتایج انتخابات ۲۰۲۰ امریکا، مرزهای دروغگویی و ابتذال را درنوردیده بود. بنابراین با آنکه پاپس خود را یک جمهوریخواه سیاهپوست معرفی میکند اما گویا چندان همدلی با دمودستگاه سیاسی ترامپ احساس نمیکند و علیه آنان موضع میگیرد و سر ناسازگاری دارد.
پاپس چگونه زیر فشار دولت قرار میگیرد تا شکایت خویش را از سیستم پلیسی کشور پس بگیرد؟ دولت به عنوان انتظامبخش جامعه، به پاپس خانهای را در خیابان ریورساید منهتن بخشیده که ذیل قانون املاک درجه یک منهتن اداره میشود و اجاره بهایی به نسبت پایین دارد. قانون میگوید که مالک حق ندارد اجارهای بیش از حد تعیینشده از مستاجر طلب کند و افزایش اجارهبها میبایست تدریجی و اندک باشد. پاپس که توانایی جنسی خود را بعد از تیراندازی پلیس از دست داده، میخواهد با دریافت غرامت، به نوعی انتقام بگیرد و این فرآیندی است که میتواند به حیثیت حرفهای و اجتماعی پلیس ضربهای سنگین وارد کند. بنابراین پیشنهاد نهادهای دولتی مختومه شدن این شکواییه و رسیدن به مصالحه در قبال دریافت مزایایی درخور است. اگر پاپس با این قضیه کنار بیاید مبلغ 15 هزار دلار پول نقد دریافت خواهد کرد و این امکان را خواهد داشت که با همان اجارهبهای قبلی، در آپارتمان خویش تا مدتی زندگی کند. او به این میزان رضایت نمیدهد و در پی دستیابی به امکانات بیشتر است. اما کارآگاه اوکانر و شوهرش ستوان کارو در مقام نمایندهی نهادهای مسئول در این پرونده، به پاپس که رفاقتی هم با او دارند متذکر میشوند که وضعیت بغرنجتر از آن چیزی است که فکر میکند و با توجه به بزهکاریهای فراوانی که در آپارتمان پاپس هر روزه اتفاق میافتد، از جمله تجارت غیرقانونی جونیور پسر پاپس و فعالیت مشکوک اسوالدو دوست جونیور و زندگی بیبند و بار لولو نامزد جونیور، مقامات مسئول میتوانند آپارتمان را توقیف کرده و حتی جونیور را زندانی کنند. درواقع نهاد دولت نشان میدهد که به طور دقیق و از طریق بروکراسی گسترده، زیر و بم زندگی افراد جامعه را ثبت کرده و در هنگام لزوم برای کنترل و منقاد کردن مورد استفاده قرار میدهد. پاپس در نهایت نه با توافق کردن با دولت که در اتصال با نیروهای باستانی و مسیحی خواهر روحانی به درک جدیدی از زندگی نائل میشود. خواهر روحانی که نیایی برزیلی دارد و قبلتر به هنگام نیاز حتی روسپیگری کرده، این روزها در امریکا به خدمت کلیسا درآمده و زندگیاش معنایی تازه یافته. ملاقات پاپس و خواهر روحانی همراه میشود با مناسک مسیحی و باستانی و شکلی از عشقورزی که در نهایت ناتوانی جنسی پاپس را درمان میکند. خواهر روحانی را نمیتوان یک سفیدپوست با امتیازات ویژه دانست، او با نثارعشق زمینی بار دیگر زندگی عاطفی و معنوی پاپس را احیا میکند. ترکیب معنویت مسیحی با اساطیر باستانی امریکای لاتین، خواهر روحانی را میانجی رهایی و رستگاری پاپس قرار داده است. رویکرد پسااستعماری نمایشنامهنویسی چون استیون آدلی گِرگِس، بار دیگر این حقیقت را آشکار میکند که در جهان معنازداییشده کنونی، شاید بتوان به میراث معنوی و اساطیری سرزمینهای دور چنگ انداخت و دمی از این فضای طبقاتی و تبعیضآلود نجات یافت. چراکه سرمایهداری متاخر و منطق فرهنگیاش یعنی پسامدرنیسم، در پی اتصال مابین فرهنگهای مختلف جهانی است تا همه چیز را
به کالا بدل کند.
وقتی پلیسی چون پاپس گرفتار لغزشهایی کوچک و بزرگ در زندگی حرفهای خویش است چه تضمینی وجود دارد که عدالت از طریق نیروهایی این چنین ناکارآمد در یک جامعه محقق شود. چیزی لازم است تا این خودخواهی فردگرایانهی نظام لیبرال دموکراسی حد بخورد و مسیر تازه یابد. اینجاست که دیوانگی اهمیت مییابد، عبور از عقلانیت ابزاری و رسیدن به یک دیوانگی رهاییبخش. پس بیجهت نیست که عنوان این نمایشنامه دیوانگی را گوشزد میکند. پاپس دیوانگی را انتخاب کرده و در انتها میخواهد عازم سفر شود و زندگی محافظهکارانهاش را برای همیشه ترک کند. رفتن از خانهای مجلل که گویا تصاحب این روزهای آن معاملهای فاوستگونه با نهاد دولت بوده، آشکارکننده خودآگاهی پاپس در قبال وضعیت خویشتن بعد از ملاقات با خواهر روحانی است. پاپس حلقه ازدواج گرانقیمت کارآگاه اوکانر و ستوان کارو را به خواهر روحانی میبخشد تا او زندگی یتیمان را سامان دهد، حتی با اعتراف خواهر روحانی به دروغ بودن ادعاهایش باز هم پاپس بر این تقاضا تاکید دارد. تصمیمات پاپس در انتها نشان از برآمدن فیگوری است که مادیات را کنار نهاده و عدالت را
طلب میکند.
در نهایت میتوان جهانی را که استیون آدلی گِرگِس آفریده، واکنشی خلاقانه به دورانی دانست که سیاستمداری چون ترامپ آن را نمایندگی میکند. زمانهای که ناسیونالیسم هویتگرای افراطی، با شعار «اول امریکا» ارزشهای جهانشمول دموکراسی را کنار گذاشته و بیش از پیش همبودگی نژادهای مختلف در کنار یکدیگر را دشوار میکند. پیش از این خانه پاپس در ریورساید مکانی بود برای اجتماع انسانهای به ته خط رسیده. انسانهایی که زندگی را با خبط و خطاهایشان دچار بحران میکنند و نشانی هستند از بحرانِ فراگیر در قویترین دموکراسی جهان. کنش پاپس در پایان دادن به این ساختار معیوب خانوادگی و عزیمت به دیاری تازه، شورش است بر علیه وضعیتِ ناعادلانهای که مدام بازتولید میشود. جنون سرمایهداری در انباشت ثروت، همه جا را فراگرفته تا منطق مبادله تمامی عرصههای زندگی را فتح کند، اینجاست که میتوان مانند پاپس به دیوانگی پناه برد و عازم سفری بیپایان شد.
دیدگاه تان را بنویسید