محمدحسن خدایی

این روزها و در آستانه شروع تابستان گرم تهران، سالن‌های نمایش، میزبان اجراهای متعددی است که لحن و فضاسازی متفاوتی دارند. گرایش اغلب گروه‌های اجرایی عزیمت به سوی فضاهای مفرح و کمیک است. رویکردی که برای تماشاگران کم‌حوصله این روزهای تئاتر تاحدودی راهگشا بوده و برای گروه‌های اجرایی موجب رونق گیشه شده است. بنابراین جای تعجب نخواهد بود که آثار کمدی بیش از پیش بر صحنه آمده و موجب رضایت مخاطبان شود. این هفته با توجه به نکاتی که ذکر شد به دو اجرا می‌پردازیم که فضایی کمیک دارند و توانسته‌اند تاحدودی رضایت مخاطبان خویش را جلب کنند. دو اجرا از دو کارگردان جوان و خلاق کشور که دستی هم بر آثار سینمایی داشته و این روزها آثاری از آنان بر پرده‌های سینما یا پلتفورم‌های نمایش خانگی است.

نمایش اول- «توو» 

نمایش «توو» را می‌توان یک تئاتر معناباخته دانست در رابطه با تلاش افرادی که میل دارند وارد یک موقعیت دسترس‌ناپذیر اما مهم شوند. اصطلاح «توو» در این نمایش را می‌توان استعاره‌ای از تمام آن چیزهایی دانست که برای قاطبه مردم ارزشمند اما دست‌نیافتنی است. با آن‌که لحن روایت و قصه‌ای که بیان می‌شود پتانسیل تبدیل شدن به یک اثر «نمادین»، مختص جوامع توسعه‌نیافته را دارد اما محمدمتین اوجانی در مقام نویسنده، بازیگر و کارگردان، به خوبی توانسته از طریق انضمامی کردن فضای انتزاعی نمایش، از سمبولیسم سترون این قبیل آثار حذر کند. بنابراین با اجرایی بسامان و کمابیش اندازه روبرو هستیم که می‌خنداند و تفسیرپذیر است و به دام ابتذال و سمبولیسم بی‌خاصیت نمی‌رود. البته گاهی این فضای ساده و صمیمی، از مدار خود خارج شده و بی‌آن‌که ضرورتی داشته باشد، اجرا ژست یک کمدی انتقادی به وضعیت اینجا و اکنونی ما را به خود می‌گیرد که گل‌درشت است و بی‌ربط. از همان کنایه‌زدن‌های خنثی که می‌توان آن را نوعی به بیراهه بردن تئاتر اجتماعی دانست. شاید از بخت‌یاری ما باشد که در نمایش «توو» این دقایق به اصطلاح انتقادی، چندان زیاد نیست و اجرا بر خودآیین بودن خویش تاکید داشته و به مسیر اصلی‌اش بازمی‌گردد. 

   قصه نمایش ساده و سر راست است: تمنا و تقلای زن و مردی غریبه برای عبور از دری که به «توو» راه دارد. اینجا هم به مانند اغلب آثار نمایشی نویسنده‌ای چون بکت، ایده محوری مربوط است به «انتظار». به دیگر سخن برای فهم موفقیت یا شکست این اجرا، باید به مولفه مهمی چون «سیاست انتظار» اندیشید. صد البته این زمان‌های طی‌شده مقابل دری که مزین به نقاشی‌های موندریان است، به یک روند بوروکراتیک سپرده شده و شباهت چندانی به فضاهای دیستوپیایی بکت ندارد.  این انتظار برای ورود به فضای «توو» موجب آشنایی، تضاد و رقابت مابین زن و مرد نمایش می‌شود. از این باب اجرا الگویی تثبیت‌شده را انتخاب کرده و به خوبی آن را برمی‌سازد. در این رقابت انسانی مابین زن و مرد، لاجرم شکلی از فرادستی و فرودستی شکل می‌یابد که گریزی از آن وجود ندارد. چرخه‌ای تکرارشونده که در نهایت با خروج یکی از دو نفر از میدان منازعه و بازگشت دوباره‌اش، سیزیف‌وار ادامه می‌یابد.

طراحی صحنه انتزاعی نمایش با یک در و دو چهارپایه، در خدمت ایده اصلی اجراست. یک فضای جفنگ اما به شدت تحت نظارت اداره مربوطه. همچنین حضور مسلط بازیگرانی چون هدی ناصح و محمدمتین اوجانی، دیالکتیک درونی اثر را به خوبی بازتاب می‌دهد و معناباختگی وضعیت را به نمایش می‌گذارد. به هر حال اجراهایی مانند نمایش «توو» می‌توانند به راحتی بدل به آثاری ایدئولوژیک و شعاری شوند، اما این اجرا با خلق موفقیت‌آمیز تضادهای کوچک در دل موقعیت‌های عام بشری از دام شعارزدگی می‌جهد. دری که به شکل آیرونیک فاقد دستگیره است و گویی ورود به آن مقدمه بهروزی در این نمایش نشانه‌ای است بصیرت‌افزا از موقعیت انسان پسامدرن. آیا کسی توانسته از این دروازه خوشبختی عبور کند؟ با آن‌که پاسخ می‌تواند کمی تا قسمتی مثبت باشد اما بهتر است دست از نگرانی برداشته و با قدم گذاشتن در این فضای بیرون پشت در، از انتظار کشیدن‌های بی‌پایان لذت ببریم. 

نمایش دوم- لاتاری

نمایش «لاتاری» را می‌توان بعد از نمایش «حرفه‌ای» که تجربه‌ای تازه اما نه چندان موفقیت‌آمیز برای وحید منتظری بود، نوعی بازگشت به فضاهایی دانست که این کارگردان جوان در این سال‌ها پی گرفته و توانسته از این طریق، جهان مورد علاقه خود را بسازد. همان خشونت دوران پسامدرن با تمامی خوش‌باشی و جفنگ‌بودگی وضعیت. عنوان اصلی نمایشنامه که گویا چیزی است تحت عنوان «نه به پول» را نویسنده‌ای ناآشنا برای ایرانیان به نام «فلاویا کاسته» نوشته و «رکسانا مردانه» آن را به فارسی برگردانده است. یک کمدی خانوادگی است با سویه‌های انتقادی در واکنش به سلطه پول و سرمایه بر تمامی عرصه‌های زندگی انسان معاصر. این‌که یک فرد بعد از مدت‌ها بلیت بخت‌آزمایی خریدن، برنده‌ شود و ناگهان تصمیم بگیرد که از دریافت جایزه امتناع کرده و این مسئله چالش‌برانگیز را در یک مهمانی شبانه، برای خانواده و دوستانش مطرح کند و در نتیجه مناسبات عادی زندگی را با این افراد وارد بحرانی بی‌سابقه گرداند، خلاصه‌ای است از ماجرای این نمایش عجیب. 

به لحاظ اجرایی وحید منتظری سعی کرده فضایی شاد و کمابیش باورپذیر از محیط خانه بسازد. بازی‌ بازیگران چندان اغراق‌آمیز نبوده و حال‌وهوای کلی نمایش، نزدیک بودن به ژست زندگی مردمان طبقه متوسط شهری است. رویکردی ساده و به دور از تکلف که این امکان را فراهم می‌کند شخصیت‌های یک نمایش غربی، شبیه آدم‌های اینجا و اکنونی ما باشند. البته گاهی لحن اجرا بیش از اندازه ایرانیزه‌شده و گویی با یک نمایش وطنی روبرو هستیم. اما با تمامی این مسائل، نمایش «لاتاری» را می‌توان یک اثر تماشایی فرض گرفت که ادعای چندان بزرگی به لحاظ اجرایی ندارد اما به نسبت ساختار و روایت جمع‌وجوری که انتخاب کرده، خوب عمل می‌کند. خلق موقعیت‌های خنده‌آور که به ابتذال کشانده نمی‌شود از مزیت‌های کارگردانی وحید منتظری است. اما یکی از کاستی‌های اجرا مربوط است به فهم  جامعه‌شناختی کارگردان از زمانه‌ای که پول به مثابه امکان خوشبختی و شرط ضروری بقا، مردمان جامعه را مدام از نو صورتبندی می‌کند. به دیگر سخن رویکرد پسامدرنیستی وحید منتظری به تولید تئاتر در این سال‌ها، به سیاست‌زدایی از اجراهایی که کارگردانی کرده منجر شده است. از این منظر سیاست اجرا بر مدار خلق لحظاتی شاد و مفرح برای تماشاگران طبقه متوسط سالن هامون سامان یافته و به سرانجام می‌رسد و شاید نتوانسته وجه رادیکال و سیاسی نویسنده را به تمامی  اجراپذیر کند.

   بازیگران جوانی چون کسری پرتوی، سارا لاهوت، ساناز مصباح و وحید منتظری نقش‌آفرین این اجرا هستند و به نظر می‌آید اغلب آنان به لحاظ سنی، از یک نسل باشند. این مسئله در بازی نقش‌هایی که از نسل‌های مختلف هستند تاحدودی تاثیر خواهد گذاشت. چیزی که در بازی نقش مادر مشاهده می‌شود.

در نهایت می‌توان این نکته را متذکر شد که نمایش لاتاری محصول شرایطی است که هزینه‌های تولید بالا رفته و در غیاب باتجربه‌ها سلیقه عمومی مخاطبان تاحدودی پایین آمده است. وحید منتظری از دل تئاتر دانشگاهی بیرون آمده و می‌تواند با مهارت و تجربه‌ای که دارد، سلیقه‌سازی و تماشاگران جوان تئاتر را به تماشای اجراهایی استاندارد دعوت کند. چیزی شبیه به خود لاتاری: قمار بر سر امر محال.