درباره نمایش «دوازده سیوشش» به نویسندگی و کارگردانی امید دانشوران
در حال و هوای منطقهای دوگانه
محمدحسن خدایی
گویی امتناع از فضاهای واقعی یا همان «رئالیسم اجتماعی» در تئاتر این روزهای ما، محبوبیت فزایندهای یافته است و انبوهی از اجراها را میتوان سراغ گرفت که برای عبور از وضعیت اینجا و اکنونی ما، تمنای عزیمت به جهانهای نامکشوف دارند و جسورانه و گاه سهلانگارانه به میانجی فرم نمایشی، میل آن دارند که یک جهان مبتنی بر ژانر علمی-تخیلی بر صحنه آورند. با آنکه میتوان دلالتهای معنایی متضادی را از دل این میل سرکوبشده در نمایشدادن جهانهای تجربهنشده بیرون کشید اما نمیتوان نقش پررنگ ممیزی را در این مسیریابی مخاطرهآمیز هنرمندان جوان ایرانی در اتصال با فضاهای فراواقعی و پادآرمانشهرگرایانه نادیده گرفت. بنابراین تاحدودی طبیعی خواهد بود واکنش هنرمندان عرصه تئاتر در مواجهه با دستورالعملهای فزاینده هیأتهای نظارت و ارزشیابی. این جوانان برای پرهیز از پرداختن به حوزههای مسئلهساز آسیبهای اجتماعی و تلاطمات سیاسی به آیندههای دیستوپیایی سفر کرده و موقعیتهای عجیب و غریبی خلق میکنند که در یک نگاه اجمالی چندان آن را نمیشناسند. در نتیجه گرایش به روایتهای انتزاعی و خلق مکان/فضاهای ناآشنا را میتوان نوعی سیاست اجرایی دانست که گروههای هنری برای عبور کمهزینه از انواع و اقسام مشکلات ممیزی در فرآیند تولید آثار صحنهای تدارک دیدهاند.
اجراهایی چون «دوازده سیوشش» میل آن دارند که خود را رادیکال و سیاسی جلوه دهند و اینگونه شناخته شوند که گویا عقلانیت ابزاری سازمانهای بوروکراتیک دوران مدرن و پسامدرن را آماج نقد ریشهای کردهاند. اما در فقدان تئوری علمی و زیباشناسانه پیشرو، محصول کار اغلب این جوانان یک سمبولیسم سترون و ملالتبار است
با این مقدمه کوتاه به اجرایی میپردازیم که این روزها در سالن سایه مجموعه تئاترشهر پذیرای تماشاگران است و حال و هوایی علمی-تخیلی و دیستوپیایی دارد. امید دانشوران در مقام نویسنده و کارگردان، یک سازمان بوروکراتیک عریض و طویل را فرض گرفته که وظیفهاش شناسایی «رنگ سیاه» و تلاش برای سفید کردن آن است. سیاه در این وضعیت اداری و سیاسی، به مثابه امر نامنتظر شناخته شده و میبایست به دست کارمندان پاککننده «سازمان سفیدکننده» یا همان «س. س. ک» سپرده شود. کارمندان شاغل در این بخش وظیفه دارند کل فرآیند پاکسازی را تحت دستورالعملهای قانونی «1236» انجام داده و از گسترش رنگ مزاحم و خطرناک سیاه جلوگیری کنند تا وضعیت عمومی نظم سیاسی بیش از این بحرانی نشود. از این منظر با یک دوگانهسازی ساختاری مواجه هستیم که یک طرف ماجرا را برنمیتابد و با تمام قدرت در پی حذف امور اضافه است و برگرداندن نظم به وضعیت سیاسی مستقر. همهچیز به تمامی سفید است و رنگ سیاه میبایست همچون عامل برهمزننده ثبات، با استفاده از محلولهای پیشرفته شیمیایی از بین برود. اما سازمان در این زمینه موفق عمل نمیکند و رنگ سیاه با تکثیر شدن، همهچیز و همهکس را تسخیر کرده و به رنگ خود درمیآورد.
امید دانشوران با روایت کردن یک سازمان انتظامبخش آنهم در دل یک جامعه فوقپیشرفته سعی دارد در باب سیطره سازمانهای اقتدارگرا بر تمامی ارکان زندگی بشر هشدار دهد. اما آن چیزی که بر صحنه آمده به نظر میآید فاقد تئوری در باب ژانر علمی-تخیلی است بنابراین اجرا کمابیش گرفتار یک فضای نمادین تکراری است که نمونههایش را به وفور در این سالها در تئاتر کشور شاهد بودهایم.. به دیگر سخن این اجرا نتوانسته از تئوریهای پیشروی علمی برای ساختن جهانی که بر صحنه احضار کرده استفاده کند. پس جای تعجب نخواهد بود که ژست بازیگران، ماشینیزم و دلقکمابیشان، چندان به دل ننشیند و تکراری و باسمهای به نظر آید.
نباید از یاد برد که در وضعیتهای جهان سومی که «تجربه زیسته» در یک جهان پساصنعتی ناممکن مینماید، اجراهایی چون «دوازده سیوشش» میل آن دارند که خود را رادیکال و سیاسی جلوه دهند و اینگونه شناخته شوند که گویا عقلانیت ابزاری سازمانهای بوروکراتیک دوران مدرن و پسامدرن را آماج نقد ریشهای کردهاند. اما به تجربه ثابت شده که در فقدان تئوری علمی و زیباشناسانه پیشرو، محصول کار اغلب این جوانان یک سمبولیسم سترون و ملالتبار است. به هر حال خلق یک جهان نمادین در وضعیت پر تنش کنونی را میتوان محافظهکارانه تلقی کرد. چراکه پس زدن امر انضمامی و دوری از تاریخمندی، به فضایی انتزاعی میدان میدهد که بیش از آنکه انتقادی و رادیکال باشد، بازتولیدکننده وضعیت کنونی است. حتی اگر در این تقلای بیثمر چند دیالوگ شبهفلسفی از زبان شخصیتها به بیرون پرتاب شود و ادعای انتقادیبودن داشته باشد. تئاتر در وضعیت خاورمیانه بیش از آنکه دغدغه به نمایش گذاشتن یک امر جهانشمول انتزاعی را در ذهن بپروراند بهتر است از یک منظر محلی و انضمامی، سودای یونیورسال بودن را دنبال کند.
واکنش هنرمندان عرصه تئاتر در مواجهه با دستورالعملهای فزاینده هیأتهای نظارت و ارزشیابی. پرهیز از پرداختن به حوزههای مسئلهساز آسیبهای اجتماعی و تلاطمات سیاسی؛ سفر به آیندههای دیستوپیایی و خلق موقعیتهای عجیب و غریبی است که در یک نگاه اجمالی چندان آن را نمیشناسند
اما با تمامی نکات ذکر شده، میتوان با بازی بازیگران جوان نمایش تا حدودی همدل بود و تلاششان را برای خلق یک موقعیت گروتسک و معناباخته ستود. همچنین طراحی صحنه کمینهگرایانه نمایش که در خدمت اجرا است و تقابل رنگها را عیان کرده و مقاومت و تمکین را در این سازمان سفیدکننده مابین کارمندان شاغل آشکار میگرداند. اما نکته اینجا است که اجرا برای فرا رفتن از این منطق دوگانهساز سفید و سیاه، به تمهیداتی صحنهای و زیباشناسی بیشتری احتیاج دارد. برای مثال ورود مقام فرادست به بخش سفیدکننده و گفتگوی طولانی با زن و شوهری که بیانگیزه مشغول کار پاکسازی هستند، بعد از مدتی دچار تکرار و ملال میشود. اجرا میتوانست سازمان «س. س. ک» را تعین بیشتری بخشیده و رابطه فرادستی و فرودستی سه شخصیت نمایش را بیش از این واجد تلاطم کند. همچنانکه تقابل رنگ سیاه و سفید در شدیدترین شکل خویش یادآور جهان اسطورهای مبتنی بر نیروهای خیر و شر است و در انقیاد ساختارهای دوگانه مالوف. در انتها وضعیت کنونی با اضافه شدن یک عدد به موقعیت بعدی ارتقا مییابد اما طنز ماجرا آنجاست که در بر همان پاشنه میگردد. چیزی که در این فرآیند حذف و حک غایب است، کنشورزی رادیکال از برای نابود کردن کل سیستم است. نمایش «دوازده سیوشش» به تقدیر تن داده حتی اگر ژست تغییر داشته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید