«مَثلِث»ساختن تئاتر به یاری چند دایره و یک مثلث است!
نقد بازیگوشانه «اراده معطوف به قدرت»
محمدحسن خدایی
سال ۱۴۰۲ به پایان خود رسیده و لاجرم این آخرین یادداشت تئاتری امسال روزنامه «توسعه ایرانی» است. سالی پر فراز و نشیب برای مردم ایران و همچنین اهالی تئاتر از پس حوادث تند سیاسی، مسائل گاه بغرنج اجتماعی و صد البته رکود تورمی اقتصاد کلان کشور. برای گروههای اجرایی هزینههای تولید چنان بالا رفته که اغلب آنان بیش از پیش برای آماده کردن یک اجرای تئاتری، دست به عصا حرکت کرده و به فکر تولید تئاترهای کمهزینه شدهاند. به صحنه بردن یک اجرا چنان دشوار شده که حضور سلبریتیها و اینفلوئنسرها را به لحاظ تضمین فروش و موفقیت در گیشه، توجیهپذیر کرده است. چنانچه شاهد حضور اینفلوئنسرهایی چون «شقایق دلشاد» و «علی کوچولو» در اجراخوانی نمایشنامه «آدمخوارها» به کارگردانی رضا حماطی در سالن نوفل لوشاتو بودیم. این رویداد فرهنگی از منظر جامعهشناختی قابل بررسی است چراکه به منازعات و مجادلات فراوانی مابین اهالی تئاتر دامن زد که مدتها بود پنهان نگه داشته شده بود. اما پرسش از پس این حضور اینفلوئنسرانه روشن بود: آیا صحنه تئاتر، امری است «مقدس» و بنابراین واجد «حرمت» یا اینکه در جهان پسامدرن امروزی، امر مقدسی به آن شکل باقی نمانده و یکی از کارکردهای اجتماعی تئاتر، تخطی از نظم نمادین و حرمتشکنی است؟ با اینکه پاسخ به این پرسشها به راحتی میسر نیست اما بیشک از دل این مباحث تنشآلود و هستیشناسانه تئاتر، تامل در باب جایگاه اجتماعی این هنر قدیمی ضرورت تازه یافته است. به هر حال بعد از سیطره یافتن مناسبات بازار بر فضای تولید تئاتر و کالاییشدن هر چه بیشتر آثار منتسب به تئاتر بدنه، این قبیل تضادها و مرزبندیها مابین موافقان و مخالفان گریزناپذیر خواهد بود و بهتر است در باب آن گفتگوی جمعی صورت گیرد. اما مرور اتفاقات این چند روز نشان داد که در فقدان همدلی و همبستگی اجتماعی، این فضای آنتاگونیستی مابین تئاتریها میتواند بیش از آنکه به گشایشها میدان دهد بر کدورتها بیفزاید و احساساتگرایی را بر تفکر انتقادی رُجحان دهد. شرط عقل و انصاف حکم میکند که افراد به هنگام گفتگو و مباحثه در این قبیل مباحث، گشوده به «دیگری» باشند و هویت و موجودیتاش را نفی و انکار نکنند. وضعیت عمومی جامعه این روزها مملو از خشونت کلامی و رفتاری شده و این نتیجه محتوم و غمبار عدم رواداری است. تئاتر بر گفتگو استوار است و نباید اهالی تئاتر به استلزامات گفتگو تن در ندهند. گفتگویی همگانی در آگورای شهر که شرط اساسیاش پذیرفتن حضور «دیگری» است.
پرسش از پس حضور اینفلوئنسرانه «شقایق دلشاد» و «علی کوچولو» در اجراخوانی نمایشنامه «آدمخوارها» به کارگردانی رضا حماطی در سالن نوفل لوشاتو اما روشن بود: آیا صحنه تئاتر، امری است «مقدس» و بنابراین واجد «حرمت» یا اینکه در جهان پسامدرن امروزی، امر مقدسی به آن شکل باقی نمانده و یکی از کارکردهای اجتماعی تئاتر، تخطی از نظم نمادین و حرمتشکنی است؟
این هفته تنها به یک اجرا میپردازیم که در این وضعیت وانفسا، حرف تازهای میزند و بازیگوشانه به نقد قدرت میپردازد.
نمایش «مَثلِث»؛ «ساده، صمیمی، خلاق»
«ساده، صمیمی، خلاق». این سه کلمه را با اطمینان میتوان در رابطه با نمایش «مَثلِث» به کارگردانی قیس یساقی در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر و اجرای مفرح گروه «نخنما» از مشهد بیان کرد و تماشای آن را به دوست و دشمن توصیه کرد. اجرایی که جهان انسانها را به میانجی حضور اشیا به سوی فانتزی میبرد و زندگی اجتماعی اشیا را به مسئلهای اخلاقی برای انسان سهلانگار و مصرفگرایی امروز بدل میکند. قصه نمایش در کریدور توالت مرکزی یک ساختمان اتفاق میافتد. نشانگرهای قسمت زنانه و مردانه سرویس بهداشتی این مجموعه، از نظر اندازه با یکدیگر هماهنگ نیستند. این نشانگرها که از یک دایره برای قسمت سر و یک مثلث برای نشان دادن بدن زن یا مرد تشکیل شدهاند یک نقص بنیادین دارند: دایره نشانگر قسمت زنانه نسبت به دایره نشانگر قسمت مردانه کوچکتر است و این میتواند یک نقصان حرفهای در زمینه کار و همچنین یک توهین جنسیتی در اجتماع انسانها محسوب شود. این نقصان مقدمهای است که اجرا به جهان «اشیا» عزیمت کند و با تکنیک جانبخشی، به نشانگرها زندگی بخشیده و این امکان را فراهم کند که به میانجی نمایشنامههای شکسپیری، آنان روایت خویش را از زندگی به نمایش گذارند. اینگونه است که شخصیت «مَثلِث» از دل نمایشنامههای هملت و مکبث خلق شده و تجربهای دلنشین از جهان بازخوانیشده شکسپیر به صحنه آورده میشود. گویی با یک خیمهشببازی مدرن روبرو هستیم که عروسکهایش چند دایره و مثلث بوده و بیآنکه چهرهای را بازنمایی کنند به راحتی میتوانند عواطف بشری را انتقال دهند و قصه خود را برسازند.
استفاده از عروسکهای میلهای یا باتومی، با آن سادگی و سهولتی که به بازیدهندگان میبخشد در خدمت ایده اجرایی نمایش بوده و به راحتی میتواند در یک قاب، دو شخصیت را با یک مثلث و سه دایره بسازد. از این منظر قیس یساقی و گروه همراهش، بسیار موفق عمل کرده و جهان مینیمال و فانتزیک «مَثلِث» را به خوبی طراحی و اجراپذیر میکنند
استفاده از عروسکهای میلهای یا باتومی، با آن سادگی و سهولتی که به بازیدهندگان میبخشد در خدمت ایده اجرایی نمایش بوده و به راحتی میتواند در یک قاب، دو شخصیت را با یک مثلث و سه دایره بسازد. از این منظر قیس یساقی و گروه همراهش، بسیار موفق عمل کرده و جهان مینیمال و فانتزیک «مَثلِث» را به خوبی طراحی و اجراپذیر میکنند. این رویکرد کمینهگرایانه در استفاده از اشیا و عروسکها در صحنههایی که شخصیت مَثلِث با پدر، عمو و همسرش مواجه میشود قابل مشاهده است و به راحتی با تماشاگران ارتباط برقرار میکند. با اجرایی پویا و داینامیک روبرو هستیم که موقعیتهای مختلف را با سهولت به هنگام ضرورت میسازد و در قید و بند توضیح دادن منطق روایت خویش نمیماند. حتی تکنیک فاصلهگذاری در این اجرا به خوبی توانسته موقعیت طنزآمیزی ایجاد کند و با نوعی شیطنت و بازیگوشی، جهان پر از خون، جنایت و خیانت شکسپیری را در قالب یک پاردوی مفرح از نو صورتبندی و روایت کند. قیس یساقی به همراه محمدجواد مهدیان با چند دایره و مثلث، شکسپیر را از نگاه خود معاصر کرده است. آنان به همراه فواد زیدانلو، نمایشنامهای نوشتهاند التقاطی از متون مختلف اما این التقاط، خلاقانه عمل کرده و برای تماشاگرانی که چندان با آثار شکسپیر آشنا نیستند لذتبخش و قابل فهم است. اجرا البته از متن نمایشنامه جلوتر است و تمهیداتی که بازیدهندگان در استفاده از اشیا به کار بستهاند به کامیابی نمایش یاری رسانده است. به هر حال پرداختن به اشیا و رویتپذیر کردن آنان در یک موقعیت نه چندان خوشایند چون کریدور توالت مرکزی میتواند جالب باشد. اما برگ برنده «مَثلِث» در این نکته است که موقعیت نه چندان استعلایی خویش را از طریق بازخوانی متون شکسپیری به سیاست و اجتماع گره زده و اراده معطوف به قدرت را حتی در مناسبات میان اشیا به نمایش گذاشته است. اشیایی که تمنای سلطه بر اشیا دیگر را داشته و برای رفاه خویش، نگاهی ابزاری به آنان میکنند. اما این اشیا برای انسانها همان معنا و کاربردی را ندارد که برای اشیایی چون نشانگرهای توالت کریدور مرکزی. اوج این مسئله را در آن بخش مشاهده میکنیم که مَثلِث در حال استحمام است و با عمو و همسرش مواجه میشود. این سازه کاسهای شکل برای مَثلِث یک حمام شاهانه و برای مردمانی که به توالت مرکزی آمدهاند تنها یک روشویی دستشویی است.
برگ برنده «مَثلِث» در این نکته است که موقعیت نه چندان استعلایی خویش را از طریق بازخوانی متون شکسپیری به سیاست و اجتماع گره زده و اراده معطوف به قدرت را حتی در مناسبات میان اشیا به نمایش گذاشته است
نمایش «مَثلِث» را میتوان محصول نسل تازهای از هنرمندان عرصه تئاتر کشور دانست که بیادعا به صحنه آمده و جهان مورد نظر خویش را خلق میکنند. این نسل البته احتیاج دارد بیش از اینها از بزرگان این عرصه بیاموزد و بر شانههای آنان بایستد. اما با تمامی این حرفها و حدیثها، میتوان به آینده امیدوار بود و به انتظار آثار بهتری از آنان نشست. چراکه این نسل به مراتب در زندگی خویش تروماهای کمتری را از سر گذرانده و راحتتر از نسل پیشین توانسته شهروند جهانی شود. امید است قیس یساقی و دوستانش در گروه «نخنما» با پشتکار و سماجت و خلاقیت، بتوانند در راهی قدم بگذارند که قلمروهای تازه را برای ما فتح کند. این روزها داشتن تجربه بدون نیروی جوانی، قدم زدن در همان راههای قدیمی ملالتبار است. تئاتر ما به صداهای تازه احتیاج دارد تا سنت گذشتگان را قبایی تازه و بسنده بپوشاند. جایی که مَثلِثها به صحنه آمده و با همان طنز و تخیل و خلاقیتشان، ساختارهای منقادکننده موجود و پر قدرت را به چالش کشند. این البته از بختیاری ما است که میتوان با چند دایره و مثلث و با کمک شکسپیر جاودان، کارهای بزرگ کرد و علیه بازتولید روال ناعادلانه قدیمی دست به طغیان زد.
دیدگاه تان را بنویسید