درباره نمایشهای «عددهای نشده» و «مافیای روباها»؛
تئاتر در ایستگاه آخر سال؛ امیدها و حسرتهای بیپایان
محمدحسن خدایی
قطار در حال حرکت تئاتر کشور در سال 1402 به ایستگاه آخر رسیده و حال میتوان نگاهی اجمالی داشت به دستاوردها و حسرتهای گذشته و امیدهای پیشرو. بیشک ظرفیت اهالی تئاتر برای ساختن اجراهای خوب بیش از اینها بوده و اگر عقبگردی در کیفیت آثار مشاهده میشود نسبت مستقیم دارد با وضعیت دشوار اقتصادی، فقدان چشمانداز روشن اجتماعی و تلاطمات دامنهدار سیاسی. اما با تمامی این حرف و حدیثها، تئاتر کشور این روزها کمابیش از رکود سال 1401 خارج شده و در حال تجربه کردن فرمهای تازه است. اما نکته اینجاست که بسیاری از هنرمندان خلاق این حرفه همچنان با تمام توان به صحنه بازنگشته و جوانترها هم نتوانستهاند آنچنانکه باید خوش بدرخشند. اما در این میان بعضی اجراها شوقانگیز و تماشایی بوده و حرف تازهای داشته است. نکته دیگری که باید اشاره کرد برمیگردد به انشقاقی که فضای تئاتر کشور را دربرگرفته و آن را به دو بخش رسمی و غیررسمی تقسیم کرده است. به هر حال جریان غیررسمی تئاتر در گوشه و کنار شهر و در جمعهای خصوصی و دوستانه، و اغلب در محیطهای غیرمتعارف اجرا میشود و امکانی است برای مواجهه با فضاهای نامکشوفی که تئاتر رسمی در این سالها از آن محروم بوده. از این باب برای جمعبندی اجراهای تئاتری در سالی که گذشت باید به هر دوی این فضاهای رسمی و غیررسمی توجه کرد و هر کدام را تکمیلکننده آن یکی دانست.
این هفته بعد از مدتها بار دیگر به دو اجرای قابلاعتنا در کلانشهر تهران میپردازیم و از چرایی موفقیت یا شکست این اجراها میگوییم. امید است مرور تئاتر کشور در سال جدید همچنان ادامه داشته باشد و کیفیت اجراها بهتر از گذشته شود.
نمایش اول- عددهای نشده
اجرای تازهای از نمایشنامه «عددهای نشده» محمد میرعلی اکبری به کارگردانی حسین کشفیاصل در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر در حال اجراست. متن «عددهای نشده» به نوعی وامدار نمایشنامه «پولانسکی» میرعلی اکبری بوده و در رابطه با عدهای از آدمهای فاقد منزلت اجتماعی است که بنابر ضرورت زندگی، کنار هم قرار گرفته و برای گریز از فلاکت و بدبختی مستمرشان، دست به هر کاری میزنند اما در این ممارست سیزیفوار موفقیت چندانی نصیب نمیبرند و در نهایت در هیاهوی روزگار گم میشوند. نمایش عددهای نشده به بازنمایی انسانهایی از قشربندیهای مختلف اجتماع میپردازد که در میان آنان میتوان از جوان عاشق سینما و پرسهزنی کلبیمسلک، تا زن و مردی بیسواد و فرصتطلب سراغ گرفت. ایده مرکزی نمایش مبتنی است بر بیثمر بودن تلاش آدمهای این دوره و زمانه در خروج از فلاکت زندگی. نمایش به وضوح نشان میدهد که در یک جامعه فرسوده به لحاظ ساختاری، فرجام کار انسانهای فرودست جامعه تسلیمشدن به منطق روزمرگی و امید بستنهای کاذب به آیندهای ناممکن است. حسین کشفیاصل تلاش کرده فضایی باورپذیر از زیست ویران آدمهای نمایش بسازد. بنابراین رفتن به سوی نوعی از رئالیسم انتزاعی در دستور کار قرار گرفته است. طراحی صحنه با فرشی که در مرکز صحنه پهن شده و همچون معبدی مقدس، امکان گردهمایی آدمهایی اینچنین متضاد را فراهم کرده، خلاقانه و مقتصدانه است. همچنین در انتهای صحنه پردهای سفید رنگ نصب شده که فضای داخل را از خارج جدا کرده و گاهی همچون صفحه تلویزیون، تکههایی از فیلمهای رومن پولانسکی بر آن تابانده میشود.
این اجتماع کوچک انسانی بیش از آنکه محل دوستی و گفتگو باشد جهنمی است از برای مجادله و طردشدگی. اجرا بیش از آنکه شخصیت بسازد در حال برساختن تیپهای اجتماعی است. تیپهایی که از قضا بر ذهن و احساسات مخاطبان تاثیر میگذارد و باورپذیر است. با آنکه اجرا به لحاظ فرمی پیشنهاد تازهای برای این روزهای تئاتر ما ندارد، اما به دام شلختگی و بیدر و پیکری هم نمیافتد. نمایشی است از مردمانی که در این روزگار، عددی نشدهاند اما از قبول این واقعیت تلخ به هر طریق طفره میروند و لحظه تباهی خویش را با تعمد و تغافل به عقب میاندازند. از نکات قابل توجه اجرا، استفاده خلاقانه و کوتاه از فیلمهای پولانسکی است. اینکه با نشان دادن چند تکه از یک فیلم، گویی تمامی آن را به تماشا نشستهایم جالب توجه است. همچنانکه از نکات خوب اجرا بیشک بازی بازیگران و مهارتی است که آنان در ساختن تیپهای اجتماعی از خود نشان میدهند. اجرا به آن شکل بازیگر اصلی ندارد و با ساختاری منظومهای به پیش میرود. اما در این وادی نقشی که عزالدین توفیق بازی میکند قابلاعتنا است. یک فیگور پرسهزن و اهل کتاب که همیشه آواره است و در حال اغوای زنان. یادآور انبوه آدمهایی که پولی در جیب ندارند، اما میتوانند به میانجی ژستهای هنرمندانه، خود را در عرصه نمادین مطرح کنند. نمایش «عددهای نشده» با هنرنمایی بازیگرانی چون عزالدین توفیق، فرید رحمتی، شهاب عباسیان، کامران اقتداری، رویا بختیاری، الهه پورجمشید، کیمیا جواهری، مهیار اسلامی، شیما خوشاقبال و وحید کریمی و هدایت کسی چون حسین کشفیاصل توانسته نگاهی انتقادی داشته باشد به سالهایی که بر ما گذشت. اما زمانه ما این روزها تغییرات گستردهای کرده و بحرانهایش پیچیدهتر شده است. از این منظر این اجرا با آنکه انضمامی است اما توان تعینبخشی به این روزهای ما را ندارد. برای مثال به یاد آوریم که چگونه جامعه این روزها مثل قبل روی خوش به بازاریابی شبکهای ندارد و بازار اقتصادیاش عرصههای تازه و ناآشنایی را تجربه میکند که اضطرابآور است.
نمایش دوم- مافیای روباها
نمایش «مافیای روباها» در یک فضای آستانهای ایستاده و تمنای سینمایی کردن تئاتر و یا تئاتری کردن سینما را دارد. این تقلای جذاب و کمابیش ناممکن قرار است به میانجی یکی از خاطرهانگیزترین فیلمهای تاریخ سینما به محک تجربه درآید. نتیجه این ماجراجویی، صد البته اجرایی است که بیش از آنکه بر «تئاتربودگی» خود تاکید کند و در پی اتصال با امر تئاتریکالیته باشد، میل آن دارد بار دیگر سینمای تارانتینو را با دستور زبان تازهای بر صحنه تئاتر بازآفرینی کند. در این فرآیند دیالکتیکی مابین یک جهان سینمایی و استلزامات یک اجرای صحنهای تئاتر، محصولی التقاطی و آیرونیک سرهمبندی شده که در مقام تماشاگر میدانیم جعلی است اما بار دیگر اجازه میدهیم در سالن نوفل لوشاتو در مقابل دیدگان ما به میانجی بدن بازیگران ساخته شود. از این منظر «مافیای روباها» فرزند توامان سینما و تئاتر است اما نمیتواند یا نمیخواهد به تمامی یکی از آن دو باشد. اثری است بازیگوشانه و پسامدرن برای از نو روایت کردن یک اثر پسامدرن که حالا دیگر کلاسیک محسوب میشود.
امید بنکدار از فضای سینما و تصویر به سمت تئاتر آمده و اولین تجربهاش در مقام کارگردانی تئاتر، تاحدودی دچار «سینما-زدگی» است. اما در این جهان پسامدرن و نئولیبرالیزهشده، چه باک از این ماجراجوییهای التقاطی. «مافیای روباها» امکانی است بکر تا که بار دیگر، سینما و تئاتر، در یک فضای مشترک، درهمآمیخته شده و محصولی تازه بیافرینند و زیباشناسی تماشاگران را از نو بسازند. البته نباید این نکته را فراموش کرد که اجرا همچنان بیش از اندازه به تصویر و صدای سینمایی باج میدهد و در ناخودآگاه خویش از بهتمامی «تئاترشدگیاش» هراسان است. ذهنیت سینمایی امید بنکدار در این زمینه نقشآفرین است و تاثیرگذار بر سیاست اجرایی نمایشی که کارگردانی کرده.
به لحاظ اجرایی، بازی بازیگران در خدمت اجراست. به هر حال با توجه به ارجاع مدام اجرا به فیلم «پالپفیکشن»، بازیگرِ مولف بودن در اینجا سخت خواهد بود. اما بازیگران این نمایش توانستهاند در بعضی صحنهها از آن چارچوبهای تثبیتشده سینمای تارانتینویی عدول کرده و با شیطنتهای کوچک، شخصیتهای دلخواه خویش را از شخصیتهای «پالپفیکشن» بر صحنه بسازند. از این منظر اجرا هر وقت ازجادرفتگی را تجربه میکند و مقهور جهان تام تارانتینویی نمیشود به اثری تخطیگر تبدیل و تماشاییتر میشود. اما وقتی به تمامی تارانتینویی باقی میماند محافظهکار است.
امید است روزگاری امید بنکدار به مانند دوران مدرنیسم در سینما، تئاتر را به سینما برده و فیلمی با دستور زبان یک اجرای تئاتری بسازد. این گفتگویی است بیپایان مابین سینما و تئاتر که بیش از گذشته ضرورتاش احساس میشود. قدم گذاشتن در یک فضای آستانهای که هژمونی هیچ کدام را نپذیرد: یک سینمای تئاتری یا تئاتری سینماییشده.
دیدگاه تان را بنویسید