درباره نمایشهای «معجون السلاطین»، «گوشتخوار» و «گوریل پشمالو»
تمدید، تولید و بازتولید؛ حال و روز این روزهای تئاتر
محمدحسن خدایی
اجراهایی مانند «نئورئالیسم»، «دوباره بازی»، «جنون محض» و «خوابیدن» بازتولید اجراهای پایان یافته چند ماه اخیر هستند. این قضیه میتواند نشان از میل گروههای اجرایی برای بازگشت به صحنه باشد و نوعی ناامیدی از خلق آثار جدید. به هر حال تمنای ماندگاری در این بازتولیدها مشهود است و شکلی از صرفهجویی در هزینههای تولید تئاتر قابل ردیابی. هر چه هست اضافه شدن اجراهایی است موفق و یا ناموفق به انبوه نمایشهایی که این شبها سالنهای تئاتر پایتخت را تسخیر کرده اما به لحاظ کیفی و نسبتمندی با مسائل اینجا و اکنون ما، اغلبشان چیزی در چنته ندارند. از یاد نبریم که گویی پیشفرضی غیرقابل کتمان وجود دارد که چرخ اقتصاد تئاتر باید به هر نحو ممکن بچرخد و رزومهای باشد برای پر کردن کارنامه بعضی مدیران فرهنگی و سابقهای برای تعدادی از گروههای اجرایی. در این آشفته بازار تولید و عرضه؛ «نهاد اجتماعی نقد» آنچنانکه باید توان مداخله در وضعیت را ندارد و این روزها بیشتر از گذشته به امری شیک، دکوراتیو و اضافی بدل شده است. مرجعیت اجراهای تئاتری کمابیش به فضای شبهدموکراتیک کامنتهای تیوالی سپرده شده و در این پوپولیسم خزنده و جنونآمیز، شاهد موجسواریها، سلیقهسازیها و مرجعیتبخشیهای بیبنیاد عدهای از افراد تاثیرگذار در این حوزه هستیم. مکانیسمهای امتیازدهی، حتی امکان جستجوی یادداشتهای جدی و انتقادی، با این حجم از بلبشوی نوشتاری و کامنتبازی، دیرزمانی است که ناممکن شده. بیشک مدیران تیوال میبایست از این تندادن به منطق بازار حذر میکردند و راهی برای بازنشر نقدهای مکتوب چاپشده در مطبوعات را در یک قسمت مجزا و صد البته مورد تاکید همگان، به مخاطبان پیگیر خواندن نقد و تحلیل، عرضه میکردند. این موجی که راه افتاده در نهایت همه را با خود خواهد برد.
این هفته به سه اجرا میپردازیم که این شبها میزبان مخاطبان در حال افول تئاتر کلانشهر تهران هستند.
نمایش اول- معجونالسلاطین
همکاری پیام سعیدی و محمود خسروپرست به عنوان نمایشنامهنویس، توانسته یک فضای مفرح سیاسی بیافریند. مسئله به بحران جانشینی شاه در حال احتضار مربوط است و در نتیجه جنگ پیدا و پنهان درباریان برای رسیدن به صندلی قدرت. در بعضی متون فلسفه سیاسی، پادشاه دو تن دارد، یکی بدن طبیعی و دیگری بدن نمادین. اگر به شکل نمادین شاهد مرگ بدن پادشاه باشیم، زنده بودن بدن طبیعی نمیتواند در مقابل هجوم نیروهای برانداز قدرت مقاومت کند. در نمایش «معجونالسلاطین» این قضیه برعکس است و بدن طبیعی شاه است که نفسش به شماره افتاده و موجب حذف بدن نمادین از قدرت شده. در این فضای آستانهای که مرگ شاه مستقر ناگزیر شده و برآمدن جانشین نامعلومش در هالهای از ابهام قرار گرفته، درباریان به تکاپو افتاده و با انواع خدعه، بیان انبوه استدلالهای بیسروته، برقراری ائتلافهای موقتی و خصومتورزیدنهای دیرپا، در تلاش هستند جایگاه لرزان قدرت را تصاحب کرده و پادشاه شوند. این وضعیت آشوبناک به خوبی پشتپرده قدرت در نظامهای توتالیتر را آشکار میکند. فیالمثل نهاد سلطنت در ایران به وجود شاه متکی بوده و در غیاب سلطان، سازوکار انتخاب جانشین و انتقال قدرت، اغلب با خشونت و جنگ داخلی همراه بوده است. برای اجتناب از این وضعیت، تمدن بشری به قدرت منتشر روی آورده و دموکراسی مبتنی بر انتخابات را راهحل قابل قبولی دانسته برای سامان امور. دموکراسی محصول مدرنیته است و این روزها بیش از پیش به امری محال و دستنیافتنی بدل شده. نمایش معجونالسلاطین با نگاهی انتقادی و کمیک، غیاب دموکراسی و مخاطرات شیوه حکمرانی پادشاهی را نشان میدهد.
سعید زارعی در مقام کارگردان بعد از اجراهایی چون «درنیومده»، «اسموکینگ روم» و...در نمایش جدید خود، توانسته فضایی متفاوت را تجربه کند و شیوه نمایش ایرانی را وجهی تازه بخشد. این تقلای مبارک از اجراهای موزهای نمایش ایرانی فاصلهگرفته و تا حدودی پیشنهاد فرمی تازهای است برای تئاتر ما. در این مسیر دشوار، متن نمایشنامه تاحدودی توانسته نقشهراه باشد. گو اینکه نمایشنامهنویسان همچنان نتوانستهاند در نظریه تاریخی که باور دارند از تاریخ ایران به مثابه تاریخ زوال، امتناع و انحطاط فاصله انتقادی بگیرند. همچنین اجرا به میانجی طراحی صحنه انتزاعی، استفاده از موسیقی زنده و قابل انعطاف و طراحی لباس متناسب با حالوهوای امروزی، توانسته یک اجرای تلفیقی مابین زیباشناسی قدیم و جدید باشد. بهکارگیری «زنپوش» با توجه به محدودیتهای فرهنگی تئاتر ما، هوشمندانه و درخشان است. در نهایت اجرا با توجه به بضاعت خویش تماشایی و مفرح است و ردیهای بر ایده سلطنت و هر شکلی از توتالیتاریسم.
نمایش دوم- گوشتخوار
زمان اسطورهای که در نمایش گوشتخوار بازنمایی میشود، بیش از اندازه درخودمانده و فروبسته است. بنابراین اجرا گشوده به امر انضمامی نیست و یک وضعیت پیشاتاریخی را بازتاب میدهد. ماجرای نمایش در رابطه با موجودی است که ادعا دارد گماشتهشده تا از دخترانی با چشمانی بسته محافظت کند. فضای محصور نمایش از فضای بیرون انتزاعشده و راهی به بیرون ندارد. روایت اجرا در رابطه با پرواربندی و قربانیکردن دختران دربند و چشمبسته است. این مکانیسم تکرارشونده در طول نمایش به امری ملالآور بدل شده و لطمه میزند. عادل عزیز نژاد در جایگاه نویسنده و کارگردان، مقهور تکنیک اجرایی خویش شده و اجازه نمیدهد عنصری مزاحم و ناشناس و نابهنگام به جهان محافظتشدهاش نفوذ کند تا شاید نظم نمادیناش را بحرانی کند. قرار است ایدئولوژی کارگردان تا به انتها ادامه یافته و در نهایت شخصیت مرد نگهبان، به رئیس و فرمانده این تشکیلات مرموز تبدیل شود. نمایش گوشتخوار میتوانست از انتزاعیبودن بیش از اندازه دست بردارد و برای مثال عمل خوردن را به شکل واقعی به اجرا درآورد و تماشاگران را به ضیافتی پر رنگ و لعاب از تناول و شادخواری دعوت کند.
به لحاظ اجرایی، گوشتخوار تلاش دارد زیبا و استیلیزه باشد. استفاده از یک پارچه قرمز که اجتماع دختران پروارشونده را تعین میبخشد، ایده قابل اعتنایی است که به مانند اغلب عناصر اجرا، از فرط استفاده، به امری ملالآور تبدیل شده است.
در نهایت میتوان این نمایش را محصول دورانی دانست که اتصال با امر اجتماعی به محاق رفته و تمنای خلق فضاهای اسطورهای به میان آمده است. گوشتخوار حرف تازهای در مقابل آثار اسطورهای یونان باستان ندارد. نمایشی نمادگرایانه در باب اراده معطوف به قدرت و ایده خطرناک قربانی کردن زیردستان بدون مازادی برای قربانیان.
این روزها گویی چرخ اقتصاد تئاتر باید به هر نحو ممکن بچرخد و رزومهای باشد برای پر کردن کارنامه بعضی مدیران فرهنگی و سابقهای برای تعدادی از گروههای اجرایی. در این آشفته بازار تولید و عرضه؛ «نهاد اجتماعی نقد» آنچنانکه باید توان مداخله در وضعیت را ندارد و بیشتر از گذشته به امری شیک، دکوراتیو و اضافی بدل شده است
نمایش سوم- گوریل پشمالو
اولین کارگردانی علی سیروسیان، با نمایشنامه درخشان «گوریل پشمالو» یوجین اونیل همراه شده است. اثری در رابطه با طبقات فرودست جامعه و امکان شورش یا سرکوبشدگیشان در مواجهه با فرادستان جامعه. اجرایی که این شبها در سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان بر صحنه است، برای هفتاد دقیقه تدارک شده و لاجرم نتوانسته سرگذشت «ینک» را در تونتابان کشتی اقیانوسپیما به همراه همکاران خویش به اندازه نشان دهد. بازی بازیگران بیش از آنکه بر عنصر خلق شخصیتها و موقعیتهای نامکشوف تکیه کند، بر تقلید کلیشهها شکل گرفته است. برای مثال اجرا میتوانست کار کارگران در موتورخانه و سوخترسانی با زغالسنگ را بهتر از این طراحی و اجرا کند. اغلب فضاهایی که اونیل ساخته تا تقابل و تضاد «فرادستان» و «فرودستان» جامعه را در یک کشتی تفریحی نشان دهد در کارگردانی علی سیروسیان و گروه جوان اجراییاش، غایب است. بدنها چندان که باید بازتابدهنده زیستِ کارگری نیستند و نتوانستهاند برآیند نیروهای حیاتی بدن را در یک وضعیت انضمامی چون تونتابان یک کشتی بزرگ، آشکار کنند.
در سال 1377 اکبر زنجانپور اجرایی از نمایشنامه گوریل پشمالو در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه برد و نقش «ینک» را با مهارت مثالزدنی بازی کرد. در این سالها اجراهایی از این نمایشنامه مهم بر صحنه آمده که هیچکدام نتوانسته به اونیل وفادار باشد و به لحاظ زیباشناسی یادآور کارگردانی خوب زنجانپور شود. برای مثال مهدی رضایی بیست سال بعد از آن اجرا، در مهر ماه 1397 نمایشی با عنوان «گوریل» در سالن نوفل لوشاتو بر صحنه برد که خوانشی اغراقشده و سیاستزداییشده از نمایشنامه گوریل پشمالو بود. اجرای علی سیروسیان هم کمابیش بر مدار همین رویکرد از اونیل حرکت میکند و تقلیلگرا است. بنابراین پرسش از چرایی به صحنه بردن یکی از مهمترین نمایشنامههای کارگری جهان که با بصیرت و آیندهنگری به مسئله پیکار طبقاتی و نسبت ناعادلانه فرادستی و فرودستی میپردازد، در اجرای سیروسیان آن هم به این شکل، امری است ضروری و مفتوح. اینکه چرا تئاتر ایران توانایی خویش را در اجرای کامل از یک نمایشنامه مهم جهانی چون گوریل پشمالو از دست داده است و نسل جدید هم با حضورش شوقی برنمیانگیزد و خوانشی خلاقانه ارائه نمیکند، پرسشی است واجد دلالتهای بسیار.
دیدگاه تان را بنویسید