درباره نمایشهای «گاوکُش»، «این دنیا یه کنسرت به من بدهکاره»، «اتاقی در هتل» و «ریچارد کوتاهی؛ جهنم روده»
طوفان در فنجان چای؛ تئاترهای بیمسأله و گیشههای پرحاشیه
محمدحسن خدایی
آخرین روزهای آبانماه مصادف شده با بارش باران و برف و سرمای هوا. بعضی از اجراهای پرفروش به پایان رسیده و صحنه را ترک کردهاند. فیالمثل میتوان به دو اجرایی اشاره کرد که آروند دشتآرای در سالن اصلی تئاتر شهر به صحنه برد و با حضور چهرههای شناختهشده سینما، فروش خوبی نصیب خود کرد. حال با سرد شدن هوا و مسائلی چون وارونگی و پایین آمدن کیفیت هوا، باید دید بحران مخاطب به کدام سو خواهد رفت و اغلب اجراها چگونه از پس هزینههای سرسامآور تولید برخواهند آمد. بحرانهای اقتصادی در کنار شدتیافتن دستورالعملهای هیئت نظارت و ارزشیابی، پیکره کمجان تئاتر را بیش از این به مخمصه انداخته و به لحاظ زیباشناسی و نوآوریهای فرمی، به محافظهکاری دامنزده است. این روزها همچنان پرسش از چرایی تولید و به صحنه آوردن درصد زیادی از اجراها مفتوح است و مداقه در باب نسبت این اجراهای بیمسئله با وضعیت اینجا و اکنون ما، امری ضروری. بعضی از این تولیدات به اصطلاح هنری، محصول دورهمی دوستانه چند جوان جویای نام است که توانستهاند یک «تهیهکننده» بیابند و با اقناع کردناش، هزینه ماجراجوییهای خویش را تامینشده یابند. دور باطلی از تولید و عرضه تئاتر که توهم رونق و تولید خلاقه را در ذهن مخاطبان و مسئولان هنری کشور ایجاد میکند.
این هفته و بنابر سنت چند ماهه روزنامه، به تعدادی از اجراهای تئاتری کلانشهر تهران میپردازیم. تئاتری با بسیار بازنده و انگشتشمار برنده خوششانس. همان افرادی که بلد هستند در زمان مناسب در مکان مناسب باشند.
نمایش اول- گاوکُش
نمایش گاوکُش به نویسندهای میپردازد که در آخرین نوشتهاش، ماتادورهای اسپانیایی را روایت میکند. نویسنده که روزنامهنگاری ایرانی است برای اتصال با جغرافیای سرزمین گاوبازها و ماتادورها، به ذهنیت خویش پناه برده و مدام با فیگورهای مهم مسابقات گاوبازی در یک جهان سوبژکتیو همکلام میشود. مهدی میرزائیان که نویسندگی، بازیگری و کارگردانی این نمایش را بر عهده دارد چندان که باید نتوانسته یک موقعیت تکین تاریخی بسازد که مخاطب ایرانی آن را به اندازه ادراک کند. گویی اجرا لازم نمیبیند بیش از این موضع و چشمانداز تاریخی خویش را آشکار کند و چرایی کنشورزیها و روابط شخصیتها را برسازد. نویسنده که در ذهنیت خویش تمنای روایت کردن گاوبازی ماتادورها را دارد در عینیت زندگی با زنی که دوست میدارد گفتگوهای چالشی میکند. بنابراین نویسنده مابین دو فضا سرگردان است و مدام از زندگی روزمره در ایران به اسپانیا سفر ذهنی میکند.
نمایش گاوکُش را میتوان مرثیهای برای پایان یافتن عصر قهرمانان دانست. البته اجرا چندان به این مسئله پاسخ نمیدهد که چرا یک روزنامهنگار ایرانی باید به این شکل روایتگر اسپانیای ماتادورها باشد. فیالواقع نسبت این اجرا با اینجا و اکنون ما چیست و چرا باید به تماشای اجرایی بنشینیم که ناتوان است از خلق فضای ماتادورهای گاوباز.
نمایش دوم- این دنیا یه کنسرت به من بدهکاره
همکاری امیر مهدی ژوله و الیکا عبدالرزاقی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. سهند خیرآبادی در آخرین نمایش خود که این شبها در سالن چارسوی مجموعه تئاتر شهر بر صحنه است، فروپاشی هویتی و شخصیتی مردی را روایت میکند که در رابطه با زنان دچار اختگی و ناکامی است. او که مهران نام دارد و این روزها گرفتار بحران میانسالی، مقابل تماشاگران ایستاده و زندگی سرکوبشدهاش را با آب وتاب تعریف میکند. ژوله در نقش مهران، گویی در حال اجرای یکی از استندآپکمدیهایش است. کمابیش همان ساختار روایی و طنز مبتنی بر جنسیت و سترونی. البته با حضور الیکا عبدالرزاقی این فضا تکنفره شکسته شده و شکلی از گفتگو پدیدار میشود. عبدالرزاقی که به تازگی نمایش هملت را در مجموعه ایرانشهر با هنرجویان جوان به صحنه آورده بود، در اجرای سهند خیرآبادی، توانسته با مهارت قابل قبولی، چندین نقش را اجرا کند. گاهی یک زن ادایی و وسواسی و گاهی یک پلیس و کارآگاه شود. ترکیب این دو بازیگر برای مخاطب طبقهمتوسطی این نمایش، جذاب بوده و توانسته در جلب مخاطبان موفق ظاهر شود. سهند خیرآبادی در این نمایش از روایتهای تجربی، پسامدرن و آخرالزمانیاش فاصله گرفته و اجازه داده این دو بازیگر یک فضای صمیمی و بامزه را خلق کنند. حتی تصاویر ویدئویی که به نمایش درمیآید چندان نتوانسته این فضای دونفره را تحت تاثیر گذارد.
این اجرا از منظر روایی بر همان مکانیسم زمان گذشته میچرخد و هر گاه به زمان حال میآید نمایشیتر میشود. از یاد نبریم که اغلب تکگوییهایی که در تئاتر ما روایت میشود بر مدار شرح دادن اتفاقات گذشته است به محاق بردن مناسبات اینجا و اکنون. بنابراین بهتر است که تکگوییها از روایت گذشته فاصله گرفته و اکنون را روایت کنند تا بدنها بتوانند حضوری مبتنی بر امر تئاتریکالیته داشته باشند.
نمایش سوم- اتاقی در هتل
بار دیگر نیل سایمون به صحنه تئاتر تهران بازگشته و اینبار مونا فرجاد تلاش دارد یک زوج بحرانزده را در دو موقعیت جغرافیایی متفاوت بازگو کند. یکی امریکا و دیگری ایران. شاید نقطه قوت این اجرا بازی مونا فرجاد باشد که پرانرژی توانسته هر دو اپیزود را با توجه به محدودیتهای حضور زنانه، باورپذیر کند. با آنکه اجرا پیشنهاد تازهای ندارد و فرمهای تثبیتشده را بازتولید میکند اما توانسته سلیقه تماشاگران طبقهمتوسطی مجموعه ایرانشهر را راضی نگه دارد. نیل سایمون با طنزی که بکار میگیرد به روابط در حال ویرانی عشاق میپردازد و این مسئله برای مردمان طبقهمتوسط جهانیشده در گوشه و کنار جهان جذاب و تماشایی است. در اپیزود اول این مکان امریکاست و در اپیزود دوم یک آپارتمان در شهر تهران. مونا فرجاد با این موازیسازیها، ایده مشترک بودن فرجام زوجهای جوان را پی گرفته و شکلی از اینهمانی مابین عشاق را به نمایش میگذارد. با آنکه مدتی است تب و تاب نمایشنامههای نیل سایمون خوابیده و کمتر شاهد اجرای نمایشنامههایش هستیم اما این اجرا نشان داد که با خوانشی تازه میتوان بار دیگر به نیل سایمون بازگشت و مخاطبان را کمابیش راضی از سالن به خانه فرستاد.
نمایش چهارم- ریچارد کوتاهی؛ جهنم روده
سجاد یاری در مقام نویسنده و کارگردان به نمایشنامه «ریچارد سوم اجرا نمیشود» ویسنییک پرداخته و تالیفی تازه از این متن را در سالن اصلی تئاتر مولوی بر صحنه آورده است. روایتی که از جهان ویسنییک فاصله گرفته و با تاریخزدایی از آن، روایت کابوسوار این نویسنده را به ذهنیشدن بیشتر سوق داده. بازیگران آماتور و تازهکار اجرا چندان نتوانستهاند از پس مناسبات درون متن برآیند و اجرا از این منظر گرفتار کاستیهای است. از یاد نبریم که ویسنییک چگونه با خلق یک جهان هراسزده و تحت نظارت همیشگی حاکمیت استالینیستی، توانسته زندگی تراژیک میرهولد را در یکی از دشوارترین دورههای تاریخی شوروی تحت فرمان استالین روایت کند. اما خوانش سجاد یاری از مهابت این نگاه خیره حکومت استالینی کاسته و فیالمثل با ارجاع به استعاره روده، تلاش کرده مفهوم آزادی را به آزادی در روده تقلیل دهد. در نمایشنامه ویسنییک، همه افراد و ارکان در خدمت اجرایی کردن زیباشناسی تام استالینیستی هستند آن هم تحت عنوان رئالیسم سوسیالیستی. چراکه انقلاب اکتبر قرار بود انسان طراز نوین خلق کند و یکی از عناصر این تغییر دادن انسانها بیشک هنر بود. نمایش «ریچارد کوتاهی؛ جهنم روده» هرگاه به نمایشنامه ویسنییک نزدیک شده و قسمتهایی از آن را اجرایی میکند موفق است و هرگاه به تالیف کارگردان میدان میدهد بدل به اجرایی شلخته و پر ایراد میشود. گویا گروههای اجرایی در ایران علاقهای به اجرای کامل از نمایشنامههای منتشر شده و امتحان پسداده ندارد و به هر طریقی میبایست با بازخوانیهای نهچندان خلاقانه، مخاطبان را گرفتار روایتهایی گنگ و بیرمق کنند. فیالواقع مازاد این خوانشهای شخصی از آثار خوب جهانی چیست؟ هر چه هست تلاشهایی است شکستخورده و ماجراجویانه.
دیدگاه تان را بنویسید