درباره چرایی سکوت تئاتر ایران نسبت به فاجعه انسانی در فلسطین
آن روز که آینده را نمیدیدیم
احسان زیورعالم
تاریخ تئاتر ایران هیچگاه چون امروز، چنین نسبت به جهان فلسطین ساکت نبوده است. سکوتی که چندان به مذاق مدیران و مسئولان فرهنگی نیز خوش نیامده است. کافی است کمی فضای مجازی را بالا و پایین کنیم تا دریابیم چگونه برخی از فعالان مجازی اصولگرا فقدان واکنشهای مجازی از سوی هنرمندان را علم کردهاند و آن بیتوجهی را خوانش سیاسی میکنند. اگرچه مسأله واکنشهای مجازی به رویدادهایی چون فاجعه انسانی در فلسطین محل بحث و نزاع فلسفی است، اینکه آیا چنین کنشهایی توانایی ویژهای در پایان دادن به سبعیت دارند یا صرفاً تکانهای هستند برای همسوسازی فضای اجتماعی؟ با این حال اگر نگاهی به گذشته داشته باشیم فضای هنری ایران- که در اینجا هدفم تئاتر ایران است -همواره به فلسطین نگاهی همدلانه داشته است. فارغ از سمت و سوی نظام حاکم نسبت به مسأله فلسطین، هنرمند تئاتر نشان داده است نگاهش به فلسطین انسانی بوده است. روی صحنه بردن نمایشهایی با موضوع فلسطین نمونه خوبی از این ماجرا است. البته شاید برخی مدعی شوند که این نمایشها با کمک مالی دستگاههای فرهنگی دولتی و حکومتی ممکن میشدند که قصد دارم این بخش را زیر سؤال ببرم.
سال 1398 چهار نمایش با موضوع فلسطین در تهران روی صحنه میروند. حداقل دو مورد آن با استقبال مخاطبان روبهرو میشوند و گیشه موفقی را سپری میکنند. حتی کار به جایی میرسد که برخی از سیاستمداران لب به تحسین آنها میپردازند و آن را نوعی مسئولیتپذیری هنرمندانه به مسأله فلسطین میپندارند. سه نمایش از سوی گروههای جوان تولید میشود، یعنی «هفت کودک یهودی» و «زنان آشوویتس» و «اسلو». به این سه اثر نمایش «بانوی آوازهخوان»، آخرین اثر علیرضا کوشکجلالی در تئاتر شهر را نیز باید افزود، کارگردانی که مورد جالبی درباره واکنشهای شخصی به فلسطین به حساب میآید و خود دلیلی است بر اینکه چطور هنرمند فارغ از نگاه حاکمیت، نسبت به رویدادهای فلسطین واکنش نشان داده است. کوشکجلالی طی یک دهه اخیر نمایشی را به کرات در تماشاخانههای مختلف- که از قضا همگی در بخش خصوصی بودهاند- روی صحنه برده است که تصویری شاعرانه از انسان فلسطینی است: «موسیو ابراهیم». نمایش اقتباسی از رمان «موسیو ابراهیم و گلهای قرآن» اریک امانویل اشمیت است و روایت موسی، پسر بدسرپرست یهودی است که به پیرمردی مسلمان پناه میبرد و این مرد خوشسخن چشمان کودک رهاشده را به واقعیتهای جهان میگشاید. کوشکجلالی سال 97 نیز مونولوگی یک ساعته با موضوع فلسطین به زبان آلمانی و اجرای یک بازیگر آلمانی روی صحنه برد: «دیالوگ در سرزمین عجایب». بیشک در جهان آلمانیزبان چیزی به نام سفارش حاکمیتی، آن هم از فلسطین وجود ندارد. بهار امسال نیز کوشکجلالی از آخرین نوشته خود رونمایی کرد: «ناتان». تضمینی ادبی از «ناتان خردمند» لسینگ، نویسنده شهیر آلمانی و اقتباسی از رمان «بازگشت به حیفا» که روایت خروج زوجی فلسطینی و ورود زوجی اسرائیلی، روایتی از آوارگی یک زوج برای برآورده شدن آرزوی فاشیستی زوجی دیگر است. «بانوی آوازهخوان» نیز اقتباسی از نمایشنامه محبوب «آتشسوزیها» اثر وجدی معوض، نویسنده شهیر کانادایی-لبنانی است که روایتی متفاوت از جنایت صبرا و شتیلا است.
به اصل ماجرا بازگردیم، به سالی که تئاتر ایران واکنشهایی خودجوش به قصه فلسطین داشت. «هفت کودک یهودی» براساس متن کارول چرچیل، نویسنده معترض انگلیسی در یک تماشاخانه خصوصی روی صحنه رفت. نمایش «اسلو» براساس متنی آمریکایی به ترجمه محمد منعم و کارگردانی یوسف باپیری، در یک فرایند خودجوش با انبوهی از بازیگران جوان اجرایی شد و در نهایت «آشویتس زنان» علی صفری نیز یک نمایش در بخش خصوصی بود. نمایشهایی که بعدها با انتشار مستندات مالی سال 98 تئاتر، نشانی از حمایت مالی از آنها دیده نمیشد. هر کدام از این نمایشها از یک زاویه به ماجرای فلسطین نگریسته بود، اولی سلاخی کودکان فلسطینی از منظر کودکان یهودی را روایت میکرد، دومی تصویری از رویدادهای معاهده اسلو در سال 1990 بود و آخری نیز روایت سه زن در اردوگاههای اجباری نازیها در جریان جنگ جهانی دوم. هر سه نمایش در آرامش روی صحنه رفتند. خبری از رویدادهای وحشیانه در فلسطین نبود و هنرمند صرفاً در یک وجه اخلاقی و شاید قلبی فلسطین را محل بیان اندیشههای خود دیده بود؛ اما در یکی از پربارترین سالهای مسأله فلسطین در تئاتر تهران ناگهان یک یادداشت در سایت مشرقنیوز فضا را متشنج میکند: «سهگانه نمایشی برای مظلومیت رژیم اسرائیل». متنی مغرضانه که در آن سازندگان نمایشها را متهم به همدردی با اسرائیل کرده بود. نویسنده آن روزها بدون داشتن ادله روشنی تلاش میکند مدعی فرایند طراحیشده برای قبحزدایی از اسرائیل شود. ادعایی که منتهای استدلالش رنگ لباس بازیگران در نمایش یا خواندن سرود هاواناگیلا در دل نمایش است. فارغ از اینکه بگوید زمینه ماجرا چیست. رویه آن یادداشت به نحوی بود که خواننده با خود بگوید وامصیبتا که چه اتاق فکری پشت این اجراهاست؛ اما نویسنده نامشخص آن مقاله بدونامضا توضیح نمیدهد چرا مثلاً آن سرود در نمایش پخش میشده است. البته این رویه یادداشتها بعدها در چند سایت خبری اصولگرا نیز تکرار شد. نویسندگان دستراستی بدون مطرح کردن این پرسش که چرا طی یک دهه گذشته مدیران دولتی موفق به تولید یک اثر موفق با موضوع فلسطین در سینما و تئاتر و تلویزیون نشدهاند، فعالیتهای شخصی هنرمندان غیرخودی را در یک پروژه توهم توطئه، تخطئه میکردند. به عبارتی کمکاری آدمهای همسوی خود را نمیدیدند و آنانکه چون خودشان نمیاندیشیدند را تکفیر میکردند.
حالا از آن دوره بیش از سه سال گذشته است. بیشک مردم ایران در همان سال 98 نگاههای مشابهی نسبت به مسأله فلسطین نداشتند. هر هنرمندی براساس مطالعات خود ایده خاص خود را داشت؛ اما آنچه در آن سال مسلم بود اهمیت مسأله فلسطین برای هنرمند بود. او پذیرفته بود ظلمی در آن سرزمین رخ داده است و سکوت جایز نیست، حالا کلام میتواند تند و آتشین باشد- آنچه اصولگرایان توقع داشتند- یا نرم و شاعرانه. آنچه مسلم بود دیدن آن سه نمایش میتوانست مخاطبان خود را حساس کنند تا برای مثال به رابطه آشویتس و اکسدوس یهودیان کنجکاو شوند یا در پایان نمایش «اسلو» در ویکیپدیا بخوانند آن معاهده چگونه منعقد شد و پایانش چه بود. همانچه نویسنده آن مقاله بدان اشاره نکرد. نویسنده اجرای باپیری را متهم به فانتزیسازی از معاهده اسلو کرده بود؛ اما ننوشته بود که فانتزی واقعی معاهده اسلو هیچگاه جامه عمل به خود نپوشانید و اسرائیل بعدها غزه را تصرف کرد و آن فانتزی در اجرا، هجویهای بود بر خوشخیالی غربیها.
اما حالا به نظر میرسد فانتزی اصلی همان یادداشت مثلاً افشاگری است که نه اثباتی از اتاق فکر قبحزدایی از اسرائیل شد و نه منتج به تولید آثاری تند و آتشین علیه جنایتها در فلسطین. سه سال اخیر سکوتی حاکم است که حتی با وجود انتشار نمایشنامه جذاب «همه پرندگان» وجدی معوض هم شکسته نشده است، نمایشنامهای که به لحاظ مضمون بسیار شباهت با رویدادهای اخیر در فلسطین دارد. آن تولید ترسهای گذشته بیشک در بند آمدن زبان هنرمندان دغدغهمند مؤثر بوده است، جاییکه هنرمند با خودش گفته است: «سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندد».
دیدگاه تان را بنویسید