احسان زیورعالم

ناصح کامگاری هنرمندی تک‌ساحتی نیست. با اینکه او را بیشتر به عنوان کارگردان می‌شناسیم؛ با این حال در دورانی که موفق به اجرای نمایشی نشده، چندان بیکار هم نمانده است. طی سه سال گذشته یک مجموعه داستان کوتاه منتشر کرده و با تصحیح چند نمایشنامه نصرت‌الله کریمی، پس از چهار دهه گمنامی، نام یکی از محبوب‌ترین نمایشنامه‌نویسان دهه 50 را زنده کرده است. اخیراً نیز مجموعه‌ای از سه نمایشنامه با عنوان «در فراق فرهاد» از او توسط نشر دایره سفید پویا به بازار کتاب عرضه شده است. نام کتاب که اشاره به یکی از موفق‌ترین متون کامگاری دارد، در واقع اثری است که در سال 1378 در تئاتر شهر اجرا می‌شود و طی دو دهه گذشته نیز بارها توسط دیگر کارگردانان اجرا شده است. نمایشنامه پیش‌تر هم به صورت مستقل نشر یافته بود؛ اما حالا نمایشنامه‌نویس با تصحیح و ایجاد تغییراتی اقدام به نشر اثرش کرده است. رویکردی که از دو منظر قابل‌توجه است.

رویکرد نخست تلاش نویسنده برای بازنگری نوشته‌های خویش است. نویسنده برحسب زیست خود، رشد می‌کند و تجربه‌های تازه‌ای کسب می‌کند. زمانه او را تغییر می‌دهد و برحسب وضعیت اجتماعی نسبت به ایده‌های پیشینی خود تغییر نگرش می‌دهد. این مسأله در ایران با وضعیت غامض همراه است. برخلاف رویه جهانی، نمایشنامه‌ها در ایران هندوانه سربسته به حساب می‌آیند. نویسنده‌ای برحسب ذوق خود قلم‌فرسایی می‌کند و برای شوق خود شرایط چاپ متن خود را فراهم. در چنین وضعیتی نمایشنامه صرفاً متنی است روی کاغذ که هنوز جواب پس نداده است و مشخص نیست روی صحنه برای مخاطب چه آورده‌ای دارد. در جهانی موازی،‌ آن سوی مرزها، نمایشنامه‌های چاپ‌شده، در واقع آثار اجرا شده‌اند و متن دردسترس، متنی است جواب پس داده که توسط یک کارگردان در زمان حیات نویسنده اجرایی شده است. به عبارتی متن پیش‌روی خواننده اثری است کامل‌تر که در آن ایده‌های کارگردانی نیز دخیل شده است.

با توجه به اجراهای متعدد «در فراق فرهاد»، می‌توان تصحیح و نشر مجددش را این گونه در نظر گرفت که خوانش دو متن ما را به تغییر نگرش نویسنده سوق دهد. اینکه از دنیای پسا دوم خرداد 76 تا التهابات یک دهه اخیر، آدم‌های داستان زیر دست نویسنده از کجا به کجا رسیده‌اند. متأسفانه نسخه اولیه متن در اختیارم نبود تا دست به قیاس زنم؛ اما ما با رویکرد دومی نیز روبه‌روییم: کشف یک گذشته نه چندان دور؛ اگرچه 28 سال زمان اندکی نیست. با این حال خواندن «در فراق فرهاد» ما را به برهه‌ای خاص از تاریخ ایران و البته شیو‌ه‌ای نوشتار دراماتیک فارسی می‌اندازد. 

«در فراق فرهاد» را می‌توان نقطه عزیمت آثاری دانست که تا به امروز مشهود است. ادبیات کامگاری، در ظاهر تلاشی شاعرانه و رومانتیک است برای بازآفرینی گذشته. با این حال پایان نمایشنامه بیش از هر چیزی استعاری است و از قضا استعاره‌ای از امروز ما و با این اوصاف شاید نشر مجدد نمایشنامه بی‌حکمت هم نباشد

نمایشنامه روایت فرخنده و سیروس، دخترخاله و پسرخاله‌ای است که در فضای سیاسی و اجتماعی دهه 70 در سایه دلدادگی متزلزل، در آستانه فراق قرار گرفته‌اند؛ اما پایان امری است بی‌بازگشت/. آن‌دو درون زیرزمین- بی‌شک متعلق به خانه‌ای قدیمی- تلاش می‌کنند خاطرات گذشته خود را احیا کنند و از دل حال، کشف کنند آیا میان آنان رابطه‌ای عاشقانه برای بازآفرینی وجود دارد یا خیر؛ اما شرایط اجتماعی و سیاسی گویا مانع است، شرایطی که نویسنده نمی‌تواند یا نمی‌خواهد آن را به زبان آورد، هرچند آن را بدل به استعاره‌ای از زمانه می‌کند. سال 1378، سال ساده‌ای برای نویسندگان نیست. قتل‌های زنجیره‌ای ابعاد تازه‌ای یافته است و یک نکته بیش از هر چیز مشخص است، مقتولین عموماً اهل قلم بودند. در نمایشنامه نیز جایی ذکر می‌شود سیروس در نشریه‌ای قلم می‌زده است و حالا در آستانه هجرتی احتمالاً بی‌بازگشت است. مسأله‌ای که به انحای مختلف در برخی فیلم‌های آن سال‌ها نیز نمود می‌یابد، آثاری چون «متولد ماه اردیبهشت» یا «پارتی» که در آن تنازع میان نسل اصلاح‌طلب و پوسته سخت قدرت، پس از چند دهه ممنوعیت از بیان، بازنمایی می‌شود. این وضعیت نیز به نوعی در نمایشنامه کامگاری بازتولید می‌شود؛ هرچند صراحت سینما را ندارد و این خود داستان دیگری است.

تئاتر ایران، پس از انقلاب جریان متکثری را تجربه نمی‌کند. منهای شور و حال اولیه، با تثبیت مدیریت تئاتر ایران، رویکردهای اجرایی بیشتر معطوف به انقلاب و جنگ شده است. دوره‌های نخستین جشنواره فجر نیز گواه بر این مسأله است. هرچند برخی کارگردانان خارج از این چارچوب، با انتخاب آثار کلاسیک تلاش داشتند اشکال دیگری از تئاتر را زنده نگه دارند؛ اما بخش دیگری چون رضا قاسمی، خسرو حکیم رابط یا عبدالحی شماسی تلاش دیگری در پیش گرفتند. آنان ادبیات تازه‌ای در پیش گرفته بودند، هرچند ناقص می‌ماند؛ اما نسل آتی را به نوعی نوشتار شاعرانه، اندکی قصه‌گریز با دغدغه‌های اجتماعی عادت می‌دهند. آثاری که ظاهرشان به سوسیالیسم اجتماعی قرابت دارد؛ اما به غایت ایرانی‌اند. روایتشان در دل خانواده می‌گذرد و هدفشان تلاش‌هایی برای بقا تحت زیست سخت دو دهه پس از جنگ است، چیزی که بعدها در آثار دفاع‌مقدسی نیز نمود پیدا می‌کند.

«در فراق فرهاد» نیز به نوعی وامدار جهان پیش از خود است، هرچند شباهت‌های زیادی با آنها ندارد، در عوض می‌توان آن را نقطه عزیمت آثاری دانست که تا به امروز مشهود است. ادبیات کامگاری، در ظاهر تلاشی شاعرانه و رومانتیک است برای بازآفرینی گذشته. نقطه اتکای او بر خاطره است و دلیل بقا را در یادآوری جهان از دست رفته می‌بیند. عشقی که تصور می‌رود زنده است، به یک فاجعه ختم می‌شود. وضعیتی که یادآور خشونت‌های اجتماعی دهه 70 است که حتی دولت هاشمی را به دولتی خشونت‌طلب بدل کرده بود. برخلاف روایت‌های پیش از خود که ادبیات رومانتیک هرچند با پایان تراژیک، برابر با معصومیت قهرمانان بود- شاید متأثر از روایت‌ها و شخصیت‌های برآمده از جنگ-؛ اما در اینجا وضعیت استعاری دیگری پدید می‌آید، وضعیتی که در آن فرخنده استعاره‌ای از ایران می‌شود و سیروس دولتمردان موقتی که با زبان عاشقانه، درنهایت خشونت‌ می‌ورزند. نام‌ها و نشانه‌ها نیز این استعاره تقابل را تقویت می‌کنند. یادآوری شخصیت بهمن، نام فرخنده که یادآور شعارهای انقلابی است، سیروس که یادآور کوروش کبیر است، امروز برای ما معنای روشنی دارد و شاید برای دستگاه ناظر آن روزها نه. با این حال پایان نمایشنامه بیش از هر چیزی استعاری است و از قضا استعاره‌ای از امروز ما. با این اوصاف شاید نشر مجدد نمایشنامه بی‌حکمت هم نباشد.