نشست خبری جشنواره تئاتر فجر برگزار شد
تکرار مکررات با سیاستزدگی بیشتر
احسان زیورعالم
به نظر میرسید با حرفهایی که مدیران تئاتری طی یک سال پیش میزنند قرار است چیزی تغییر کند. البته پیش از رسیدن به این نقطه، حداقل شش ماه پیش در یادداشتی مفصل توضیح دادم چرا جشنواره تئاتر آنچیزی که به نظر میرسد نیست و چرا محصولش دیگر اهمیتی برای تئاتر ایران ندارد. اگرچه جامعه تئاتری نسبت به رویدادهای آن حساس شدهاند و در طول چهار ماه گذشته رفتارهای متفاوتی از خود نشان دادهاند؛ اما واقعیت آن است حساسیت شکل گرفته درباره جشنواره فجر هیچ نسبتی به واقعیت تئاتر ایران ندارد. واقعیت تئاتر یک کشور محصول 365 روز فعالیت آن است، نه 10 روز فضای گلخانهای و دستچین که در آن قرار است برآیند محبوب یک طیف دیده شود. تفاوتی هم نمیکند مدیریت جشنواره دست چه کسی باشد. تاریخ جشنواره تئاتر فجر نشان داده است، این جشنواره ذاتی سیاسی دارد یا بهتر است بگوییم ذات سیاسی پیدا کرده است. خواسته یا ناخواسته، مدیران فرهنگی جشنوارههای فجر را سکویی برای عیان کردن قابلیتهای خود دانستهاند و بیش از ظرفیت آن، برای خود تولید تصویر کردهاند. اثبات این امر هم در دل تاریخ قابل رؤیت است. برای مثال به جشنواره تئاتر فجر قبل خرداد 76 و بعد خرداد 76 نظر بیندازید. جالبی ماجرا آنجاست که محمد خاتمی که روزگاری وزیر ارشاد بوده، پس از ریاستجمهوری و در جهت تثبیت نگاه تازهای که آن را راهبری میکند، فضای باز فرهنگی در جشنواره فجر اتخاذ میکند. سه سال پیش از این خاتمی و جشنوارههایش اساساً فضای بستهای را تنظیمگری کرده بودند و این نشان میدهد چطور یک رویداد، سیاسی یا بهتر است بگوییم سیاستزده میشود.
اینکه سخنرانی توکلی طی دو روز گذشته بیش از اصل نشست خبری فراگیر شده است؛ خود نشانهای است از اینکه چطور جشنواره تئاتر فجر سیاسی است. کما اینکه میزانسن برگزاری نیز سیاسی است و برنامههای ارائه شده نیز سیاسی است
اما درباره جشنواره 41 و نشست خبریش کافی است از میزانسن ماجرا شروع کنیم، انتقال جلسه نشست از تئاتر شهر به بنیاد رودکی و سالن طبقه پنجم آن. با اینکه به نظر میرسد با جدول و مشخصات برآمده از جشنواره، محصولات یک سال آینده تئاتر شهر مشخص شدهاند؛ اما تیم زارعی تصمیم میگیرد به جای تئاتر شهر به سالن رودکی برود. البته نشست خبری در رودکی معطوف به سابقه است، هم در دهه 60 و هم در دوران حسین مسافرآستانه، یکی از چهرههای شورای سیاستگذاری. شورایی که به سبب تخلف آییننامهای مورد انتقاد قرار گفته بود و البته قرار بود هر ماه صورتجلسههایش منتشر شود؛ اما جز یک خبر که عکسهایش بیشتر از محتوایش جلبتوجه کرد، هیچ خبر و گزارشی از آن منتشر نشد.
ترکیب دعوتشده به نشست نیز قابلتوجه است. سخنرانی هوشنگ توکلی در مراسم بیشتر یادآور دوران حضور شهرام کرمی و نادر برهانیمرند بود. بازیگر کهنهکار تئاتر و سینما به واسطه فعالیتهای مدیریتیش در دهه 60، مورد اعتماد بدنه قدرت است و با وجود ناراحتیهای اولیهاش از ترکیب مدیران معاونت هنری، دعوت میشود و سخنرانی میکند. فارغ از اینکه سخنرانی توکلی طی دو روز گذشته بیش از اصل نشست فراگیر شده است؛ اما خود نشانهای است از اینکه چطور جشنواره تئاتر فجر سیاسی است. کما اینکه میزانسن برگزاری نیز سیاسی است و برنامههای ارائه شده نیز سیاسی است. ترکیب نظری و زارعی در مقام عاملان اصلی جشنواره، فضا را به نحوی ترتیب میدهند که ما ترکیبی از چهار دهه جشنواره تئاتر فجر را بهیاد آوریم. البته کوروش زارعی علقهاش به دهه 60 را پیش از این بیان کرده بود. بخش مهمی از حرفهایش شباهتی ماهوی با گفتارهای طاها عبدخدایی دارد و در مقام علاقهمند به تاریخ به او حق میدهم. او و نسلش برآمده از دنیای فرهنگی دهه 60 هستند و آنچه میان او و نسل جدید فاصله میاندازد، بیشک همین گسست تاریخی و تجربه زیستی است.
با این حال چیزی که بیشتر برای نگارنده جالبتوجه است نه اسامی پذیرفته شده یا ترکیب آدمهای جشنواره که بیان شکلگیری اتحادیه تئاتر جهان اسلام است. بیشک رسیدن به اتحادیههایی از این دست میتواند جذاب و مفید باشد و حتی شرایط را برای جهانیسازی تئاتر کشور هم مهیا کند؛ اما واقعیت امر آن است که این ایده، ایدهای مستعمل است. مهدی شفیعی با همراهی مهرداد رایانیمخصوص در سال 1395 با دعوت از مدیران تئاتری کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا، تلاش کردند تا فرصتی برای ایجاد یک هاب تئاتری در ایران فراهم کنند. در اولین دوره این گردهمایی با حضور 15 کشور، تفاهمنامهای نیز به امضا رسید؛ اما با برکناری مهدی شفیعی و جایگزینی او با شهرام کرمی عملاً موضوع هاب تئاتری ملغی شد. حتی در جشنواره فجر پس از آن کشورهای شرکتکننده در گردهمایی نقش پررنگی ایفا نکردند و آثار شاخصی جز لبنان، روانه جشنواره فجر نکردند.
واقعیت تئاتر یک کشور محصول 365 روز فعالیت آن است، نه 10 روز فضای گلخانهای و دستچین که در آن قرار است برآیند محبوب یک طیف دیده شود. تفاوتی هم نمیکند مدیریت جشنواره دست چه کسی باشد. تاریخ جشنواره تئاتر فجر نشان داده است، این جشنواره ذاتی سیاسی دارد یا بهتر است بگوییم ذات سیاسی پیدا کرده است
اگرچه تعداد اعضای سازمان همکاری کشورهای اسلامی فراتر از 30 کشور است؛ اما مجموعهای از واقعیتها باعث میشود که بدانیم این رویا به چه میزان دستنیافتنی است. همین که از 57 عضو، عدد 30 به میان میآید نشان میدهد واقعیت امر چیز دیگری است. استفاده از عددهای گرد عموماً محصول ذهنیت تقریبی و کمیگرا است. چیزی که از سخنرانیهای نشست نیز استنباط میشود. اینکه به جای صحبت درباره کیفیت، به سراغ کمیت ماجرا میروند. اینکه یک میلیون فارغالتحصیل تئاتر در ایران وجود دارد؛ اما کسی نمیگوید دولت برای این یک میلیون هیچ شغلی طبق اصول قانون اساسی تولید نکرده است. لذا کمیتی زیبا عاری از هر کیفیتی ارائه میشود. یا آنکه فلان مقدار متن به دبیرخانه رسیده است و طبق تجربه شخصی در داوریها، بسیاری از این متون فاقد هرگونه ارزش هنری و زیباییشناختی هستند و صرفاً در قمار به دست آوردن جایزه و پولی ارسال میشوند. چراکه اگر واجد وجوه دراماتیک بودند میتوانستند در بازار هنری عرضه و تولید شوند.
اما به قصه اتحادیه بازگردیم. مشکل عمده ماجرا آنجاست کشورهای اسلامی با یک دوگانه عجیب روبهرویند. آنها که ثروت دارند، تئاتر ندارند و آنان که تئاتر دارند، ثروت ندارند. تجربه اخیرم در جشنواره کارتاژ تونس نشان داد چطور کشورهای اسلامی صاحب تئاتر در کمبود مالی به سراغ تئاترهای بسیار معمولی رفتهاند که برای تئاتر ایران تمرین کلاسی به حساب میآید. برخی کشورها همانند اندونزی یا مالزی نیز بیش از آنکه درگیر تئاتر باشند، درگیر اشکال سنتی بازیهای نمایشی هستند که از قضا از زمان جشن هنر شیراز مهمان ایرانیها بودند. بیشتر کشورهای اسلامی فاقد امکانات مناسب تئاتری هستند، برای مثال در تونس- که قطب تئاتر جهان عرب به حساب میآید - هیچ بلکباکسی وجود ندارد و امکانات نیز محدودتر از ایران است. به عبارتی این ایران است که وضعیت مناسبی دارد و رویه رقابتیش نه با کشورهای اسلامی که با دنیای دیگری است. در برخی کشورهای اسلامی از جمله افغانستان و عربستان برای تئاتر حرمت شرعی قائل میشوند. در مقابل در بسیاری از کشورهای اسلامی اساساً تئاتر جنبه غیردینی آنها هستند، چیزی که جشنواره فجر و متولیانش در پی آن نیستند. برای مثال کشورهایی چون ترکیه، لبنان، تونس و حتی سنگال شکلی از تئاتر را ارائه میدهند که خط قرمزهای تئاتر ایران به حساب میآیند و از قضا قسمت قدرتمند تئاترشان همین وجه ماجراست. سخن کوتاه که ما با تکرار مکررات روبهروییم.
دیدگاه تان را بنویسید