درباره دو نمایش که در مجموعه ایرانشهر و تالار حافظ بر صحنه آمدهاند؛
از مقاومت سیاسی عبدالرضا تا تادیب طبقاتی آلن
محمدحسن خدایی
هوای تهران در آغاز زمستان، به مرز هشدار رسیده و به تبع آن، زندگی روزمره مردم مختل شده است. در این هوای پر از مه و دود و گرد و غبار تهران؛ تماشای تئاتر، امری دشوار، نفسگیر و فانتزی؛ و آیین تشرف به سالنهای نمایش و تماشای دستهجمعی یک اجرا، امری به محاق رفته است.
با آنکه به نسبت هفتههای گذشته، گروههای بیشتری مبادرت به اجرای نمایش کردهاند اما همچنان این مسئله مربوط است به گروههای جوان و ناشناختهای که در غیاب بزرگان حرفهای تئاتر، میل آن دارند که حضور هنری خود را در این عرصه محک زنند تا شاید مورد اقبال تماشاگران اندک این روزهای تئاتر قرار بگیرند و برای خود رزومهای جمع کنند. در این میان تجربه تماشای این اجراها میتواند امکانی باشد برای فهم چرایی و چگونگی یک اجرا در زمانه بیرونقی عرصه فرهنگ و هنر. از یاد نبریم که تئاتر و ضرورتهایش، همیشه محل مناقشه بوده و این روزها پرسش از آن، بیش از ایام گذشته اولویت یافته است.
این هفته به دو اجرایی میپردازیم که در مجموعه ایرانشهر و تالار حافظ بر صحنه آمدهاند، ترکیبی از شناختهشدههای تئاتر و آماتورهایی که دوست دارند مخاطبان اندک خویش را با رضایت از سالنهای تئاتر به خانه رهسپار کنند.
اول- نمایش «عبدالرضا»
فضای پساانقلابی نمایش «عبدالرضا» تلاش دارد نقبی بزند به مناقشات سیاسی مناطق جنوبی کشور در آستانه جنگ ایران و عراق. لحظات حساسی که مردمان خرمشهر در حال تجربه عینی آن هستند و نیروهای سیاسی گریز از مرکز، با کنار گذاشتن منافع ملی، با خوانشی پر اشتباه از مسائل اتنیکی، با دشمن خونخواری چون صدام حسین همراستا شده و مصیبت میآفرینند.
از این باب میتوان روایت پر التهاب این نمایش را مهم دانست و نسبت سیاسی آن را با وقایع این روزهای کشور به تاویل و تفسیر نشست. اما اجرای هومن رهنمون در مقام کارگردان، چندان نتوانسته حال و هوای آن دوران را بازتاب دهد و مخاطبان را با یکی از برهههای پر تنش تاریخ سیاسی ایران معاصر آشنا کند. اینکه یک خانواده ساکن خوزستان، در مواجهه با فضای مابعد انقلابی و جنگ، چند پاره میشود و مقابل یکدیگر قرار میگیرد بیشک جذاب و بصیرتافزا است اما فرمی که اجرا به خود گرفته، چندان نتوانسته این تضادهای دیالکتیکی مابین انسانهای واقعی یک خانواده و شهری چون خرمشهر جنگزده را تعین تاریخی بخشد. فیالمثل میتوان به این نکته منفی اشاره کرد که قسمت عمدهای از زمان نمایش مربوط است به علایق سینمایی پدر و فرزندان خانواده در جایی که نیروهای صدام به دروازههای شهر رسیدهاند و فضا ملتهب است.
سیاست اجرایی این نمایش نتوانسته اضطراب آدمها را از شروع یک جنگ تمام عیار به تماشاگران انتقال دهد چراکه به جای این رویکرد کمابیش انرژی عمدهای از روایت خود را مصروف خلق فضاهای اخته و کلیشهای میکند از گفتگو در رابطه با فیگورهای شناخته شده سینمایی قبل از انقلاب. به دیگر سخن این فیگورهای سینمایی میتوانستند به میانجی انقلاب و شروع جنگ، حضور سیاسیتری داشته باشند و اکنونیت شخصیتها را معنایی تازه بخشایند.
«عبدالرضا» با ترکیب بازیگران حرفهای و آماتور، تا حدودی توانسته اهداف خود را عملیاتی کند. اما همچنان بعضی بازیگران بیش از آنکه توانایی خلق یک شخصیت را داشته باشند آن را تقلید میکنند. برای مثال میتوان از مادر و دایی خانواده نام برد که وقتی به داخل خانه هجوم آورده و عبدالرضا را گروگان گرفتهاند و از او نقشه پالایشگاه آبادان را میخواهند، در حال تقلید کردن و به نمایش گذاشتن ژستهای کلیشهای از نیروهای سیاسی تجزیهطلب هستند.
اجرای تئاتر با مضامین تاریخی میتواند یکی از عرصههای خلاقانه گروههای اجرایی باشد. نمایش «عبدالرضا» چندان نتوانسته نسبت خود را با تاریخ سیاسی ابتدای انقلاب و فضای پر تنش آن دوران، به خوبی روشن کند. برای همین، مقاومت عبدالرضا در مقابل درخواست گروههای میلیشیایی، رهاییبخش نمینماید. اما با تمامی این نکات انتقادی، میتوان تا حدودی با اجرایی که این شبها هومن رهنمون و گروه اجراییاش در سالن استاد سمندریان بر صحنه آوردهاند همدلی کرد.
اتصال به تاریخ پر التهاب انقلاب 57 و تمنای عینیتبخشی به دقایق مهمی از آن، بیشک قابل اعتناست. اما باید توجه داشت که تئاتر ایران بیش از این به جسارت و خطر کردن احتیاج دارد تا بتواند فضای باورپذیرتری از کنش نیروهای سیاسی به نمایش گذارد.
دوم- نمایش «دو دوز سایتوتک»
اجرایی مانند «دو دوز سایتوتک» به نویسندگی و کارگردانی میثم شمسیان یادآور تلاشی است کمابیش اشتباه از آن چیزی که به «برداشت آزاد» در تئاتر این روزهای ما معروف شده است. نمایشنامهای که سباستین تییری تحت عنوان «خوک هندی» نوشته و با ترجمه خوب ساناز فلاحفرد در انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است تکلیف مشخصی دارد در مواجهه با جهان سرمایهداری.
نمایش «عبدالرضا» چندان نتوانسته نسبت خود را با تاریخ سیاسی ابتدای انقلاب و فضای پر تنش آن دوران، به خوبی روشن کند. اما با تمامی نکات انتقادی، میتوان تا حدودی با اجرایی که این شبها هومن رهنمون و گروه اجراییاش در سالن استاد سمندریان بر صحنه آوردهاند، همدلی کرد
نگاه انتقادی این نمایشنامهنویس فرانسوی به تفاوت ساختار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی سرزمین پهناوری چون هندوستان با فرانسه، خلاقانه ترسیم شده و آگاهیبخش است. رویکرد پسااستعماری سباستین تییری این نکته را تذکار میدهد که جهان جدیدی در حال پدیدار شدن است که در آن مردمان فقیر هند به حدی از توسعه اقتصادی رسیده که میتوانند سیستم اقتصادی فرانسه را با خریدن بانکهای فرانسوی، نظم تازه بخشد و اقتصاد سیاسی آن را از نو صورتبندی کنند.
اما خوانش تقلیلگرایانه میثم شمسیان از «خوک هندی» به اجرایی میدان داده متناقض و کمابیش پر اشتباه. تلفیق فضای رئالیستی یک بانک با فضای ذهنی و اکسپرسیونیستی زیرزمین این بانک، بیش از آنکه قدمی رو به پیش باشد، نوعی التقاطگرایی سترون است.
«دو دوز سایتوتک» برداشتی آزاد از نمایشنامه «خوک هندی» و شاهد مثالی بر اینکه بهتر است گروههای جوان و ناشناخته، دست از برداشتهای بیش از حد آزاد و دلبخواهی از متون نمایشی بردارند و با پرداخت هزینه به ناشر و مترجم، نمایشنامههای خوب معاصر را به صحنه آورند
نمایش «دو دوز سایتوتک» تلاش دارد چشمنواز باشد. انبوهی بازیگر با گریمهای اکسپرسیونیستی و ژستهای بیومکانیکال، تلاش دارند محصولی زیبا بسازند از جهانی نمادین، شبیه نمایشی چون فهرست رضا ثروتی. شخصیتها مدام مشغول مصرف کلمات هستند، گزینگویههایی در باب انسان، عدالت و آزادی. این بیان دغدغههای اخلاقی بیش از آنکه بر دوش امر تئاتریکالیته باشد به کلمات و زبان پناه برده است. نتیجه اما اجرایی است ملالآور و پر هزینه که نه سادگی و طنز «خوک هندی» را دارد و نه خلاقیت و نابهنگامی «فهرست» رضا
ثروتی را.
به هر حال از یاد نبریم که تماشای این قبیل اجراها میتواند این نکته را آشکار کند که بهتر است گروههای جوان و ناشناخته، دست از برداشتهای بیش از حد آزاد و دلبخواهی از متون نمایشی بردارند و با پرداخت هزینه به ناشر و مترجم، نمایشنامههای خوب معاصر را به صحنه آورند. این انتخابی است اخلاقی و زیباشناسانه برای دور شدن از اتلاف پول و وقت تماشاگران. در فقدان نظرگاه فلسفی پیشرو در باب سرمایهداری متاخر، نتیجه تنزل یافتن از نمایشنامهای قابل قبول چون «خوک هندی» به فضایی پر رنگ و لعاب اما سترون چون «دو دوز سایتوتک» است.
کار میثم شمسیان حمله به اقتصاد نئولیبرال غربی با روایت مرتجعانه شرقی است. این نکته مهم است که در طول تاریخ مدرن، اغلب بهترین نقدها را به تمدن غرب، خود غربیان صورت دادهاند. بنابراین بهتر است اجازه دهیم نمایشنامهای چون «خوک هندی» با همان فرم و محتوایی که نوشته شده اجرا شود تا نقد درونماندگارتری به مناسبات جهان سرمایهداری غرب به انجام رسد.
مگر آنکه مانند امیرمحمد ابراهیمی این توانایی را داشته باشیم که نمایشنامهای چون «دوستان کُمدی» را با دراماتورژی خلاقانه خویش، حتی بهتر از متن اصلی بر صحنه آوریم. طنز ماجرا اینجاست که هر دو نمایشنامه را ساناز فلاحفرد ترجمه کرده و ما را با جهان پربار درام فرانسوی بار دیگر به لذت مضاعف رسانده است.
دیدگاه تان را بنویسید