درباره تئاتر امروز و نمایشهایی که این روزها روی صحنه میروند
در غیاب حرفهایها
این روزها به تماشای اجراهای تئاتری نشستن نوعی مواجهه با سردی زمستان است. اجراهایی که رونق چندانی ندارند و بنا به هر دلیل نتواستهاند انبوه تماشاگران را جذب خود کنند. حتی از آن دیدارهای قبل و بعد اجرا هم خبری نیست که گفتگویی شکل میگیرد و در باب کیفیت آثار، بحث و جدل میشود. این هفته نگاهی انتقادی به چهار نمایشی خواهیم داشت که این شبها در سالنهای کلانشهر تهران اجرا میروند و به نوعی نماینده نسلهای مختلف از کارگردانهای تئاتر کشور محسوب میشوند.
محمدحسن خدایی
اول: نمایش «لارو»
گروه جوان نمایش «لارو» به نویسندگی و کارگردانی سینا صفویفر این شبها در عمارت نوفللوشاتو به صحنه آمدهاند. روایتی از نسل دهه هشتادیهایی که در کشاکش روزگار چندان قدر ندیدهاند و به آنجایی که باید نرسیدهاند و همچون «لارو» در پیله مانده و گویا هیچگاه قرار نیست به پروانه تبدیل شوند. این نمایش همان راهی را میرود که قبل از این در نمایش «آنتیاویل» شاهد بودیم. یک فضای دیستوپیایی که انسانهای ناموفق را به یک بروکراسی مرموز و اقتدارگرایانه میسپارد تا ذهن و بدنشان پاکسازی شده و بار دیگر امکان بازگشت آنان به آغوش جامعه فراهم شود. مشکل «لارو» به مانند «آنتیاویل» در نبود یک سیاست اجرایی مشخص است. زبان و ژست شخصیتهای دهه هشتادی این نمایشها تمایل به ناتورالیسم جنوب شهری دارد، اما کنشورزی افرادی که مکانیسم پاکسازی را برعهده دارند نمادگرایانه و اکسپرسیونیستی است. بنابراین هر دو اجرا بیش از آنکه بر زندگی روزمره و حوادث آن تکیه کنند با بضاعتی اندک و فرمی نه چندان پیشرو، میل عجیبی در گزینگویه و امور استعلایی در یک فضای آخرالزمانی از خود نشان میدهند. به هر حال هر دو اجرا محصول جهان التقاطگرایانه و پسامدرنیستی نسل تازهای است که دوست دارد تجربه و از چارچوبها گذر کند، اما دانش لازم را برای این گذار رادیکال ندارد.
این روزها به تماشای اجراهای تئاتری نشستن نوعی مواجهه با سردی زمستان است. اجراهایی که رونق چندانی ندارند و بنا به هر دلیل نتواستهاند تماشاگران را جذب خود کنند. حتی از آن دیدارهای قبل و بعد اجرا هم خبری نیست که گفتگویی شکل میگیرد و در باب کیفیت آثار، بحث و جدل میشود
دوم: نمایش «فقط یک دقیقه طول میکشه»
نمایش «فقط یک دقیقه طول میکشه» به نویسندگی مسعود سمیعی و کارگردانی سیدعلی تدین صدوقی که این شبها در سالن قشقایی اجرا میرود تلاش دارد نقبی بزند به جامعه آمریکا و با نقد اخلاقی اجتماع، زندگی یک زوج از طبقات مرفه را بازنمایی کند. زیباشناسی اجرا بر همان مداری میچرخد که قبل از این در بعضی آثار نمایشی و سینمایی مشاهده کردهایم. یعنی تقلید اطوارهای شخصیتهای غربی با طعم بازیگران وطنی. محصول کار ناتوان است از نزدیک شدن به مناسبات پیچیده مردمان آمریکا. به نظر میآید مسعود سمیعی در مقام نمایشنامهنویس، با کلیشههایی که در ذهن از غرب داشته، تلاش ناموفقی کرده در بازنمایی یک زوج در آستانه جدایی. رذیلتهایی چون خیانت، دروغ و تصاحب غیرقانونی اموال، قرار است به مخاطبان ایرانی انتقال یابد. اما از یاد نبریم که چگونه بهترین نقدهای اجتماعی، فلسفی و اخلاقی به مناسبات سرمایهسالارانه جامعه آمریکا را در این سالها خود مردمان این کشور به انجام رساندهاند و جهانی که «فقط یک دقیقه طول میکشه» از آمریکا برمیسازد را میتوان در مواجهه با آمریکای معاصر نقدی سترون، ایدئولوژیک و کمابیش ناتوان دانست. از این باب میشود این واقعیت را تذکار داد که دوره این قبیل اجراها مدتهاست گذشته و میبایست طرحی نو درانداخت و بهتر آن است که به جای جوامع دیگر که شناخت دقیقی از آن وجود ندارد به مسائل و مصائب کشور خود
پرداخته شود.
سوم: نمایش «پیکرتراشی»
نمایش «پیکرتراشی» به نویسندگی حسن برزگر و کارگردانی پریسا محمدی که این شبها در سالن اصلی تالار مولوی اجرا میشود گویا محصول کلاسهایی است که تحت عنوان «از ایده تا اجرا» باب شده و توانسته در بعضی اوقات، استعدادهایی را به تئاتر ایران معرفی کند. روایت این نمایش معطوف است به بیان سرگذشت افرادی که در یک بیمارستان بستری شدهاند و به انتظار درمان یا عمل جراحی هستند. مفهوم «پیکرتراشی» استعارهای است از پیراستن بدن خود از اضافات و میل به زیبایی در ایران امروز. هر کس بنابر دلایلی به این مرکز جراحی زیبایی مراجعه کرده تا با سپردن روح و جسم خویش به علم پزشکی و کادر درمان، پیکر خود را از نازیبایی بتراشد و آدمی تازه اما متناسب شود. اما اغلب کسانی که به این فرآیند دشوار تن دادهاند در یک نکته مشترک هستند و آن هم به هوش نیامدن بعد از عمل جراحی است. پریسا محمدی تلاش دارد در مقام بازیگر و کارگردان، شاگردان خویش را در صحنه چنان هدایت کند که تراپی شوند و از بار رنج خویش رهایی یابند. اجرا در لحظاتی که بازگویی زندگی روزمره افراد است، موفق عمل میکند و همدلی تماشاگران را به دنبال دارد. از یاد نبریم که چگونه این روزها در جهان مدرن و با انبوه مشکلات فردی و ساختاری، یکی از راههای تابآوری، تشکیل جمعهای کوچک انسانی و گفتگو با دیگران است. «پیکرتراشی» را هم میتوان به نوعی یکی از این جمعهای کوچک انسانی فرض کرد. اما در این روایت جمعی میتوان به استناد به فیلمی چون «باشگاه مشتزنی» دیوید فینچر، پیکرتراشی را اثری متوسط دانست. به هر حال روایت این قبیل اجتماعات انسانی و گفتگوی افراد، بهتر است ذیل امر دراماتیک شکل یابد و فیالمثل در فرم یک نمایش، مبتنی بر امر تئاتریکالیته باشد.
چهارم: نمایش «شراره»
نمایش «شراره» به نویسندگی و کارگردانی محمدمهدی خاتمی روایت زندگی زنی است میانسال که در جنگ ایران و عراق عشق خود از دست میدهد و برای دوام آوردن در مقابل دشواریهای زمانه مجبور میشود بار سنگین زندگی را به تنهایی بر دوش بکشد. با آنکه روایت بر همان الگوهای آشنای بازماندگان دوران دفاع مقدس شکل یافته، اما محمدمهدی خاتمی تلاش دارد جنبههای تازهای از زیست دوران جنگ و بعد از آن را از طریق زنی چون شراره بازنمایی کند. اجرا مبتنی است بر یادآوری و بیان خاطراتی که مشمول فراموشی است. تصویری که از زندگی شراره بازنمایی میشود همچنان معطوف به فضای داخلی خانه است و از این منظر شاید بتوان این نمایش را مواجههای محافظهکارانه با زندگی و عاملیت زنانه دانست.
فیالمثل در طول نمایش شخصیت شراره را مشاهده میکنیم که در حال پختن آش است یا طرح مشکلات زندگی در حضور مأمور رسیدگی به خانوادههای شهید. نمایش از این منظر چندان وجه اجتماعی شراره را بازتاب نمیدهد و در فضای اندرونی میماند. بنابراین بار دیگر شاهد بازتولید شخصیت منفعل زنانهای هستیم که بعد از شهادت همسر مجبور است یکتنه زندگی خویش را سامان دهد. با تمامی این ضعفها اما همچنان میتوان نگاه انتقادی که اجرا بر بروکراسی دولتی دارد را ستود آن هم در یاری رساندن به خانوادههای شهدا. به هر حال بازنمایی چهره زنانه از بازماندگان دوران دفاع مقدس، در این سالها واجد ظرایف و حساسیتهای زیادی است که کار را برای گروههای اجرایی سخت میکند. شراره نمایشی است که دوست دارد در میان بایستد. نه گرفتار ابتذال و نه آستانگی نفسگیری. یک درام جمع و جور که نقد خود را به وضعیت، صمیمیانه و آرام بیان میکند تا از شکست و پیروزی رها باشد. شرارهای بدون سوزانندگی شعلههای آتش.
دیدگاه تان را بنویسید