نقدی بر ترجمه کتابی از ویلم فلور
بیچاره تاریخنگاری تئاتر ایران
احسان زیورعالم
سالها در مقالات و یادداشتهایی با موضوع تاریخ تئاتر یکی از منابع پرتکرار کتابی است به نام «تاریخ تئاتر ایران» به قلم ویلم فلور. همواره این تصور وجود داشت که کتاب فلور، کتابی است مهم در عدمهای تاریخنگاری تئاتر ایران. اگرچه طی یکصد سال گذشته شخصیتهای متعددی اقدام به نوشتن تاریخ تئاتر ایران کرده بودند؛ اما وضعیت به نحوی بود که گویی نوشتهها فاقد سندیت یا مشی تاریخی مناسبند. بهخصوص آنکه مورخان تئاتر ایران یا از نوعی محافظهکاری در تحلیل روبهرو بودند و تلاش میکردند نگاه خود را نسبت به آنچه مینویسند، نهان کنند همانند کارهای جمشید ملکپور یا آنکه تا جای ممکن نگاه ایدئولوژیک و شخصی خود را بر تاریخ حقنه کنند، همانند نوشتههای مصطفی اسکویی. از سوی دیگر با باز شدن پای فرمالیسم به نهاد دانشگاه و میل شدید نهاد علم به بررسی فرمالیستی تاریخ تئاتر – به سبب بیخطر بودن آن در اظهارنظر و تمرکز بر ساختار تا محتوا – این شکل از تاریخنگاری به شدت باب میشود. شاید نمونه خوبش کتاب مشهور حمید امجد یعنی «تئاتر قرن سیزدهم» باشد که کاملاً متکی بر یک رویه ساختارگرا به بررسی تاریخ ابتدایی نمایشنامهنویسی ایرانی میپردازد. نوع دیگری از تاریخنگاری نیز کشف مغفولات تاریخی است که بیشتر درکتاب چند جلدی نیایش پورحسن باشد که با غور در کتابخانهها موفق به کشف نسخههای خطی ناخوانده میشود. هرچند پورحسن تلاش میکند تحلیلی بر این نوشتارها داشته باشد؛ اما تحلیلهایش منبعث از یک رویکرد تطبیقی نیست و معیارهای زمانه را چندان در تحلیل ارائه نمیدهد و بیشتر برمبنای ساختار متون تحلیل میکند. چیزی شبیه رویه امجد؛ اما در کورسو شاید تنها کتاب متفاوت «تئاترکراسی در عصر مشروطه» کامران سپهران باشد که به جای ساختارگرایی به سراغ رویه تاریخی منبعث بر سیاست زمانه و تأثیر رویدادها بر شکلگیری اولین متون فارسی میرود. با این حال کتاب فلور در این وانفسا به نظر یک نقطه گریز در تاریخنگاری بود. تصور عمومی ما بر این بود که مستنداتی خارج از کشور وجود دارد که از دید ما ساکنان ایران دور مانده است و یک محقق هلندی حال با دسترسی بهتر، موفق به کشف چیزهای جدیدی شده است؛ اما واقعیت چیز دیگری است.
ویلم فلور برخلاف مورخان ایرانی تحصیلات تئاتری ندارد. تحصیلاتش بر جامعهشناسی و اقتصاد متمرکز بوده و در سالهای اخیر کارشناس انرژی بانک جهانی بوده است. این رزومه کوتاه میتواند خشنودساز باشد؛ چراکه تحلیل جامعهشناختی یا مبتنی بر اقتصاد همواره در تاریخنگاری ایران مغفول مانده است. با این حال این خشنودی با خواندن کتاب آقای فلور رنگ میبازد و حتی این حسرت به وجود میآید که چرا کتابی قدیمیتر از یک مورخ ایرانی هیچوقت ترجمه نشد و به دست ایرانیان نرسید. مجید رضوانی که در دهه سی میلادی در تهران با همکاری انجمن زرتشتیان و ارباب شاهرخ کارگردانی چند نمایش را برعهده داشت در دهه شصت، به زبان فرانسه کتاب «تئاتر و رقص در ایران» را مینگارد. جلال ستاری که کتاب «زمینههای اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران» را در رد این کتاب مینگارد مینویسد نوشتار رضوانی «هم محققانه است و هم جانبدارانه»؛ با این حال کتاب هیچگاه ترجمه نمیشود و تنها مقدمه آن توسط یک نهاد خصوصی ترجمه میشود و در اختیار عموم قرار میگیرد. حالا از قضا کتاب رضوانی یکی از منابع مهم کتاب فلور شده است. شاید حتی گفت کتاب فلور در فصول نخستش بر مبنای کتاب رضوانی بنا میشود. مهمتر آنکه آقای فلور همواره از منابع ایرانی موجود بهره میجوید. مثلاً بارها به کتاب ملکپور و کوهستانینژاد اشاره میکند. تلاش کوهستانینژاد در جمعآوری اسناد مطبوعاتی در دو مجلد عیناً در کتاب فلور آمده است و با یک جمله مثلاً تحلیلی، آن را متعلق به خود میکند؛ در حالی که برای تئاترپژوه امروزی آن یک خط تحلیل فاقد ارزش میشود. برای مثال کافی است درباره وضعیت عصر مشروطه از دید فلور را با نگاه سپهران قیاس کرد تا دریابیم آقای فلور چندان چشمانداز مشخصی برای تحلیل خود ندارد. در عوض او صرفاً با نوک زدن به پژوهشهای پیشین افرادی چون ملکپور، کوهستانینژاد یا بکتاش، کشکولی گردهم آورده است که خواننده غربی نگاهی مختصر و مفید به تئاتر ایران داشته باشد؛ آن هم به شیوه کمبریجی که در کتابی چون شاخه زرین رخ داده است. البته کتاب فلور عظمت شاخه زرین فریزر را ندارد؛ چون فاقد ایدهای برای تعریف رابطه آیین و نمایش بر آن مبناست و صرفاً با یادآوری منابع، با حذف دلایل، به روایت تاریخی میپردازد. یک نمونه جالبش اشاره گزنفون به وجود نمایش یونانی در عصر اشکانی است که برخی مورخان از جمله پورحسن استنادهایی از این دست را به سبب فقدان منابع موجود ضعیف دانستهاند. با این حال فلور مستندات ضعیف را هم همچون مستندات قوی ذکر میکند. نمونه بارزش اشارات مکرر به کتاب جنتی عطایی است که امروز گفتههای او از سوی ناقدان و پژوهشگران به سبب سستی در استناد مورد وثوق نیست؛ اما برای فلور کماکان سندیت دارد.
فارغ از اینها خواندن نسخه ایرانی کتاب بسیار دشوار و سخت است. ترجمه علیرضا براتیمقدم در نشر ژرف به معنای مطلق کلمه یک فاجعه است. مترجم بدون علم نسبت به تئاتر و واژگانش، اسامی خاص را به اشتباه ترجمه کرده است و اسامی فرانسوی را با لحن انگلیسی برگردانده است. اسامی افراد مشهوری که حتی در میان غیرتئاتریها نیز شهرهاند، توسط مترجم به اشتباه برگردانده شده است. البته این تنها وضعیت بد کتاب نیست. جملات و نوشتار فارسی نامفهوم و گنگ است. به عبارتی منهای ویرایش نشدن کتاب، مترجم نیز چندان تسلطی نه به ادبیات فارسی و نه به ادبیات اولیه کتاب داشته است. از آقای براتی مقدم نیز چیز نیافتم تا دریابم عقبه ترجمهای یا مطالعاتیش چه بوده است. متأسفانه کتاب فلور پیرو فهم پساساتعماری ما اثری مهم جلوه میکند و این در حالی است که حداقل درباره تئاتر ایران، سنت تاریخنگاری نصف و نیمه و ناکامل ما از پژوهشهای غربی فراتر است. مشکل اصلی فقدان انگیزه جدی در تاریخنگاری از سوی نسل تازه و نقادی کتابهای پیشین و تحلیلهای انضمامی نسبت به تئاتر ایران است. بماند که در تاریخنگاری کنونی کماکان تئاتر دهه چهل به این سو مغفول واقع شده است.
دیدگاه تان را بنویسید