سفر به نگین فیروزهای زاگرس
گَهر، دریاچهای در این مرز پر گُهر
آرزو احمدزاده( راهنمای طبیعتگردی)
تابستان فصل سفر و بازدید از آبشار و دریا و دریاچه است، شمال که این روزهای آخر شهریور بسیار شلوغ است و جز ترافیک چیزی نصیبمان نمیشود؛ پس از شمال صرف نظر میکنیم، آبشار هم زیاد رفتهایم؛ پس نقشه را جستجو میکنیم تا دریاچهای در منطقهای خنک پیدا کنیم، بلکه بتوانیم گرمای تابستان را از تن به در کنیم. لرستان که آبشارهایش زبان زد خاص و عام است و کوههایش آلپ ایران نام گرفته، میتوانست بهترین گزینه باشد، ما نیز دریاچهای در منطقه درود و درست در کوهپایه اشترانکوه را به عنوان مقصدی خنک برای سفری چند روزه برگزیدیم: دریاچه گهر. این دریاچه چون نگینی فیروزهای در ارتفاع ۲,۳۶۰ متری در میان رشته کوههای اشترانکوه زاگرس میدرخشد. مقصد که مشخص میشود گویی نیمی از سفر انجام شدهاست، فقظ کافی است بار و بنه سفر را برداری و بروی. وسایل مورد نیاز یک سفر چند روزه را در کولهها چیدیم و راهی درود شدیم . بعد از شهر درود به سمت جاده محیط بانی منطقه حفاظت شده اشترانکوه رفتیم، ماشینها را در پارکینگ محیط بانی پارک کردیم، کمپ را همانجا برپا کردیم و شب را خوابیدیم و صبح زود کولهها را بر دوش انداختیم و به راه افتادیم. هوا خنک بود و دلچسب، یکی دو ساعتی راه رفتیم و در جای مناسبی سفره صبحانه را پهن کردیم و مشغول تجدید قوا شدیم. بعد از صبحانه به گردنه پنبه کال رسیدیم که اصل مسیر دریاچه گهر همینجاست. صبح زود بود و تازه صبحانه خورده بودیم و انرژی داشتیم و ما هم سرخوش و مشتاق دیدن گهر، البته مسیر هم سرازیری با شیب تندی بود که خیلی زود به پایین رسیدیم، اما امان از فردا که قرار بود این سربالایی را با کولههای سنگین بالا برویم. بالاخره به چشمه رسیدیم. ظرفهای آب را پر کردیم و کمی تنقلات خوردیم و استراحتی کوتاه کردیم و به سمت دریاچه مسیر را ادامه دادیم و بالاخره به گهر رسیدیم، گهری که به راستی لقب نگین فیروزهای برازنده آن است. آبی زلال و خنک و نیلگون، سرخوش از خنکای دریاچه به آب زدیم؛ البته شنا کردن در این دریاچه خطرناک است و منظور من هم از به آب زدن این بود که پاها را در آب خنک گذاشتیم. چنین به نظر میرسد که دریاچه گهر در اثر زمینلرزهای بزرگ به وجود آمده باشد؛ چراکه این دریاچه روی گسل اصلی زاگرس قرار گرفته و به احتمال قوی جنبش گسل و بسته شدن دره توسط یک سنگ ریزش عظیم، عامل شکلگیری آن شده است، به همین دلیل مدیریت مجموعه گهر و اداره محیط زیست استان لرستان شنا در این دریاچه را ممنوع کردهاند.
چادرها را برپا کردیم و نهار دیرهنگاممان را خوردیم و کمی دور دریاچه قدم زدیم. اینجا انقدر خنک بود که عصر هنگام بدون کاپشن نمیشد بیرون چادر دوام آورد. کم کم هوا تاریک شد و آتشی کوچک برپا کردیم و به قول نادر ابراهیمی: « و شب، گِرداگِرد آتش را مملو از خاطره میکنیم»، ما نیز از هر سفری یک خاطره گفتیم و از هر دری سخنی. آنقدر راه آمده بودیم که همه خسته بودیم و زودتر از همیشه به کیسه خواب پناه بردیم و در سکوت دریاچه خوابی دلچسب را تجربه کردیم. صبح زود صبحانه را خوردیم و دوباره کولههای سنگین را بر دوش انداختیم و به سمت آن گردنه کذایی با آن شیب تند به راه افتادیم. نمیدانم چه نیرویی ما را به بالای گردنه رساند اما هر چه بود انرژی خوبی بود. بالاخره به پارکینگ رسیدیم و من از خستگی روی زمین نشستم، چند لحظهای چشمهایم را بستم و گهر را مرور کردم.
دیدگاه تان را بنویسید