نقدی به اوضاع و احوال حاکم بر این روزهای حوزه تئاتر
تکرار سیاستهای خاکگرفته دهه شصت
احسان زیورعالم
این روزها برای بسیاری از اهالی تئاتر، بهخصوص جوانترها عجیب است. رویدادها و حرفها، کنش مدیران و البته افتادن پرده از رفتارهای نامعقول افراد، همگی از یک درام گروتسک خبر میدهد که موجبات تعجب را فراهم میکند. با این حال به نظر میرسد در یک مسیر تکرار قرار گرفتهایم. گویی دهه شصت پرآشوب اما منکوب شده در تئاتر در حال تکرار است. روزهایی که جامعه آبستن حوادث است، تئاتر تلاش میشود آرام باشد. هر چند در سال 1401 وضعیت رسانهای قابلقیاس با سال 1361 نیست. جامعه تئاتری با داشتن حساب کاربری خاص خود در فضای مجازی، خود بدل به رسانهای هرچند محدود در جامعه خویش است؛ اما پردهها سریعتر از آنچه تصور میشود، فرومیافتد.
شاید همه چیز از مصاحبه کاظم نظری با خبرگزاری ایسنا آغاز شد که او شمشیر را از رو بست و جملاتی گفت که چهل سال پیش محمدطه عبدخدایی در بولتن جشنواره تئاتر فجر بیان کرده بود. او جایی درباره نظارت روی آثار نمایشی میگوید: «تلاش ما این است که مکانهای تئاتر را به یک مکان مقدس تبدیل کنیم که قضاوت آن را به مردم خوب، مسلمان و حزبالله وامیگذاریم... البته گاهی تشخیص موضوع ممکن است دقیق نباشد و تأثیر مطلوب فیالمثل نداشته باشد و از دست در برود.» اشاره او به مسأله ممیزی است، هرچند در دوره او سازمانی همچون شورای نظارت و ارزشیابی وجود نداشت. با این حال رابطه ممیزی و مسائل مذهبی و گره زدن آن به باور عمومی وقت، چیزی است که در گفتمان مدیران امروزی نیز متبلور میشود. برای مثال طی دو ماه گذشته بسیاری از هنرمندان از ممیزان معمم در اجراهای خود میگویند، اتفاقی تازه که موجب تعجب هنرمندان شده است. البته از سالها پیش در قم، فرآیندی برای آموزش هنرهای دراماتیک به روحانیون کلید خورده بود و استادان تراز اول نیز در این آموزش فعالیت کرده بودند؛ اما پای معممین به تئاتر پیش از این باز نشده بود. اگرچه هنوز کسی درباره چرایی حضور معممین در تئاتر چیز جدی نگفته است؛ اما این فرآیند غریب برای تئاتریها را باز میشود در کلام عبدخدایی در سال 62 جستجو کرد.
«قصدمان بر این است که به سالنهای تئاتر قداست مسجد را بدهیم و به صحنههای تئاتر و سکوهای تئاتر قداست منبر را... باید با تمام وجود پاک باشید. همانطور که یک روحانی ما قبل از رفتن به محراب و منبر وضو میگیرد و خود را آماده میکند برای آنکه روی منبر و محراب قرار بگیرد.» این سخنان عبدخدایی است درباره چگونه شدن عالم تئاتر. تشبیه تئاتر به مسجد و هنرمند به روحانی در سال 62، تعبیری زیبا و مهم برای دستگاه فرهنگی به حساب میآمد. تصور و تعبیر مسجد برای تئاتر بعدها ریشهدارتر میشود. در قم گروهی که بعدها عنوان آیین برای خود برمیگزینند، دفتری بهنام تئاتر بچههای مسجد زیرنظر حوزه هنری تشکیل میدهند. حسین پارسایی، حسین فداییحسین، کاظم نظری و کوروش زارعی چهرههای شاخص این جمع بهحساب میآیند که بعدها در دهه80 به سمتها و پستهای مهم تئاتری میرسند. گروه آیین که تمرکزش بر روایت رویدادهای مذهبی بود، چشماندازی همچون نگاه عبدخدایی را دنبال میکند و چندیپیش نیز کوروش زارعی، دبیر کنونی جشنواره تئاتر فجر از تعبیر تئاتر همچون مسجد استفاده کرد. تمثیل مسجد و تئاتر البته ریشهای متفاوت از مسأله مذهب داشت. عبدخدایی برای تشریح این تمثیل خود میگوید «شما نیز مبلغ و مبشری هستید که میخواهید فرهنگی عالی به مردم ارائه دهید. حالا گونههای مختلف و زوایای دید متفاوت است که برد این امر هم بسیار زیاد است، یعنی برد تئاتر هم سمعی است و هم بصری.»
عبدخدایی البته یک دستور عجیب نیز صادر میکند. او در حوزه نمایش ایرانی و به خصوص سیاهبازی میگوید: «سیاه نباید یک شخصیت منفی باشد، سیاه دلقک شاهان نیست، سیاه یک مبارز است و سمبل ستم به تمام سیاهان جهان است و سیاه در عین حال که حرفهایش طنز است، گفتههایش پر از مسائل عمیق است.» این اتفاق و دستور منجر به زوال نمایش ایرانی و کمرنگ شدن آن در جامعه میشود. دهه شصت به دههای بیتلاطم برای تئاتر بدل میشود. اگر به جداول جشنوارههای فجر مراجعه کنید با نامها و عنوانهایی روبهرو میشوید که برای اجرای عموم تولید نشدهاند. نمایشهایی در راستای دستگاه تبلیغاتی دولت وقت و البته متأثر از فضای جنگ که توانایی سرگرم ساختن مردم را در آن حال و هوا ندارد. پس عجیب هم نیست با رفتن عبدخدایی و جایگزینی او با علی منتظری هنرمندان قهر کرده بازمیگردند و جریان تئاتر قصهگو و غیرتبلیغاتی فراگیر میشود. اگر به خاطرات هنرمندان پیشکسوت رجوع کنید به کرات میتوان دید که آنان از تعطیلی تئاتر شهر و فقدان فعالیت جدی در آن سخن میگویند. به زعم برخی در سالهای 64 و 65 در سالن اصلی در طول سال صرفاً یک نمایش روی صحنه میرفته است و خاموشی تئاتر شهر در آن سالها به امری معمول بدل شده بود.
جالب اینجاست که عبدخدایی مدام از تئاتر سرگرمکننده میگوید و برنامههایش. او به شیوهای نسبتاً پوپولیستی میگوید که باید تئاتر برای مردم باشد؛ اما نمیتواند میان خواست مردم – آن هم در زمان جنگ که تئاتر میتوانست مأمنی برای دوری جستن از آتش جنگ باشد – و خواست حکومت – تبلیغ و ترویج آرمانهای انقلاب – تمییز قائل شود. این همان مشکلی است که مدیران کنونی بدان دچار شدهاند. عدم تفکیک نیاز و خواست عمومی با دستورهای بالادستی. برای مثال درمورد نمایش «مخاطب» جابر رمضانی سطح فروش بلیت و تمجید مخاطبان معمولی – نه منتقدان – نشان از خواست عمومی دارد؛ اما حرکت مشکوک یک اقلیت مجهز به شعائر بالادستی فضای دهه شصتی را تداعی میکند. پس عجیب نیست هنرمند نیز بگوید دیگر کار نمیکند. جملهای پرتکرار که طی یک ماه گذشته از افراد بسیاری شنیدهام. اگرچه هنوز عملی نشده است – و بعید میدانم در سطح وسیع رخ دهد – اما نشان از وضعیت دهه شصتی میدهد. تفاوتش تنها در این است در آن سالها تلویزیون مأمن خوبی برای تئاتریها بود تا در سریالها فعالیت کنند و موجب رونق دو شبکه آن زمان شوند؛ اما این روزها تلویزیون برای تئاتریها طاقچه بالا میگذارد. پس با چنین فرمانی جز فرسودگی بدنه تئاتر چیزی عاید سیستم فرهنگی نمیشود. اگرچه طی روزهای اخیر محمود سالاری از خفا خارج شده است و ضمن گفتگو با رسانههای دولتی – ایرنا- تلاش کرده بدنه هنرمند را آرام کند؛ اما گفتمان دهه شصتی عبدخدایی و حاجسیدجوادی حتی در گفتار مبنی بر تسکین سالاری نیز دیده میشود. حال باید دید این وضعیت چه مسیری را طی میکند و پایان این اپیزود از تئاتر ایران چه میشود؟
این روزها حرکت مشکوک یک اقلیت مجهز به شعائر بالادستی فضای دهه شصتی را تداعی میکند. پس عجیب نیست هنرمند نیز بگوید دیگر کار نمیکند. جملهای پرتکرار که طی یک ماه گذشته از افراد بسیاری شنیدهام. اگرچه هنوز عملی نشده است – و بعید میدانم در سطح وسیع رخ دهد – اما نشان از وضعیت دهه شصتی میدهد
دیدگاه تان را بنویسید