نگاهی به نمایش«سگ سورتمه»
با پلشتیها برقص
احسان زیورعالم
نام فرانتس کسافر کروتس چندان در ایران شناخته شده نیست. با وجود آنکه او همزمان با هاینر مولر در آلمان شکل تازهای از نمایشنامهنویسی را میآزمود؛ اما در ایران - شاید به سبب کمتر ترجمه شدن متون آلمانی – نام کروتس سر زبانها نیفتاد. عجیب آنکه فضای آثار کروتس بیش از مولر به فضای ایران نزدیک بود، چه ایران پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب. کروتس به نسلی از هنرمندان آلمانی تعلق داشت که میان دو جبهه خصم گرفتار شده بود. میلی به هیچکدام نداشت و دلش میخواست علیه هر دو باشد. نسل کروتس، اسیر میان کمونیسم و کاپیتالیسم، به دنبال دریچهای برای رهایی بود؛ اما آنها جز تباهی بشر چیزی نمیدیدند. از همین رو رضا کرمرضایی در ترجمه «کار خانگی» از عبارت «فراطبیعتگرا» برای توصیف کروتس استفاده میکند. از دید کرمرضایی، این نسل عاصی چندان به عینیت زندگی میپردازند که هرگونه خیال و وهم را از اثر زدایش میکنند. البته روند کاری کروتس در ادامه منجر به شکلگیری پسامدرنیسم هم میشود، روندی که در آثار مارتین مکدونا به خوبی ادراک میشود.
با این حال سینا نصراللهی با نگاهی به متن «کار خانگی» کروتس این شبها نمایش «سگ سورتمه» را روی صحنه برده است. او با تأسی از این جمله رضا کرمرضایی این متن «برای خواندن ترجمه شده است و نه اجرا، مگر اینکه تغییرات اساسی و لازم در آن داده شود»، متنی تازه برای اجرای خود انتخاب کرده است که به زعم نگارنده چندان از فضای نمایش کروتس دور نشده است. با اینکه نصراللهی در جهان امروز خودش تمایل دارد از آن نگاه سفت و سخت کروتس فاصله بگیرد و شکل اجرایی نهچندان واقعگرا ارائه دهد؛ اما او هم چون کروتس نسبت به دنیای خود خوشبین نیست. تصور کنید در دنیایی که دولتمردان مدام شما را تشویق به فرزندآوری میکند، در برابر شما تصویری متضاد شکل میگیرد. مرد خانه نسبت به نوزاد خویش رفتاری دارد که در هیچ یک از آن تصاویر پرزرقوبرق سیاسی دیده نمیشود. وضعیتی که کروتس در جهان خویش از تقابل سیاسی دو قطب سیاسی آن روز استنباط میکند. جهان قطبیشدهای که به نظر نصراللهی نیز با آن دچار مشکل شده است.
جهان امروز برای نصراللهی دیگر آن جهان واقعگرای دهه شصت میلادی در آلمان نیست. تقابل میان کمونیسم و کاپیتالیسم فرصتی برای تولید خیال فراهم نمیکرد. واقعیت چیزی بود که در زیست آدمها تجربه میشد؛ اما در عصر نصراللهی واقعیت جای خود را به وانمودهها داده است. در جهان مسخر رسانه، دیگر واقعیت کارکردی ندارد. دیگر چیزی که میبینی نمیتواند همان چیزی باشد که واقعاً رخ داده است. چیزی شبیه نمایش «سگ سورتمه» که در آن مرگ نیز میتواند قابلپذیرش نباشد و به یک شوخی بدل شود. یک مشنگی نهایی که در آن گویی هیچ اتفاقی رخ نداده است و هیچ پلشتی بر این جهان هستی حاکم نشده است. همه چیز یک تصور است که از سر گذراندیم و نمیتوان با قطعیت از آن سخن گفت. برای این شکست قطعیت هم جهان نمایش کروتس توسط نصراللهی به دو جهان موازی تقسیم شده است. زوج تکینه کروتس به زوجی متوازی بدل شده است که یک روایت را دنبال میکنند؛ اما پاره پاره و متداخل. البته چنین تصویری به نوعی جهان تکثیر شده را بازنمایی میکند؛ اما این تکثیر شدن هم انهدام واقعیت است. در دنیای نصراللهی، همچون دنیای کروتس، قطبهای غالب درتلاشند تا تکثیر کنند و با افزودن بر نیروی خویش، قطب دیگری را منهدم کنند. همان کاری که کمونیسم و کاپیتالیسم در دنیای کروتس انجام میدادند و در دنیای ما شاید اسمی نداشته باشند؛ اما ما آنها را احساس میکنیم و از بودنشان خشنود نیستیم. نیروهایی که زندگی ناجذاب زوجهای «سگ سورتمه» را پدید میآورند. نیروهایی که برایشان مهم نیست چه بر سر ما میآید، پس در چنین بلبشویی بهتر است پایان «سگ سورتمه» را تجربه کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید