نگاهی به نمایش «ارور ۴۰۴»
وقتی خودمان را به کوچه علیچپ میزنیم
احسان زیورعالم
تابستان امسال، خوزستان آبستن اعتراضاتی با محوریت موضوع آب است. با افزایش و گسترش خشکسالی و عدم انتقال آب از سدهای بالادستی و عدماختصاص حقآبه مردم پاییندست، جمعیت روستایی خوزستان وارد فاز اعتراضی میشود. گرمای بالای پنجاه درجه با تشنگی هموطنان کمپین خودجوشی پدید میآورد که شمایل عجیبی نیز به خود میگیرد. اما در تهران در برابر تئاتر شهر تجمعی رخ میدهد که عمر طولانی هم ندارد. تجمع با حضور مأموران امنیتی پراکنده میشود؛ اما به تنها مواجهه مرکزنشینان با تلاش برای رسیدن به آب مردم خوزستان بدل میشود.
با گذشت زمان دو نمایش در تهران با این موضوع روی صحنه میرود. مورد نخست «بک تو بلک» سجاد افشاریان است که با استفاده از صدای زنی خوزستانی با کلیدواژه «مظاهرات سلمیه» مثلاً قصد دارد قهرمان خودش را به آن اعتراضات متصل کند و بگوید چطور پس از کنشی سیاسی اسیر شده و در انفرادی دچار اضمحلال. نمایشی به شدت سانتیمانتال که تلاشش صرفاً برجسته کردن هویت هنری سجاد افشاریان است، هم در وجه زبانی و هم در وجه فیزیکی. نمایش عملاً تلاشی است برای زیبا جلوه دادن صدای افشاریان و بدن او و در نهایت با نادیده گرفتن هدف اعتراض که در پس ممیزیها محو شده است، به بازنمایی خودش منجر میشود.
خطای ۴۰۴ (HTTP 404) یکی از کدهای وضعیت پروتکل انتقال ابرمتن است که با عنوان خطای «یافت نشد» نیز شناخته میشود و منظور این خطا آن است که سرور وب نمیتواند منبع درخواستی را پیدا کند. به عبارتی شما در مقام مخاطب به آنچه در پیاش هستید، دسترسی نخواهید داشت
اما در همان روزهای اجرای پرسروصدا و پرفروش افشاریان، نمایش دیگری با همین موضوعیت در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه میرود که یک صدم مخاطب افشاریان را ندارد؛ اما نگاهی غیرسانتیمانتال به موضوع اعتراض و خصوصاً اعتراض تئاترشهر دارد. «ارور 404» به نظر برشی از تلاش چند بازیگر است که میخواهند در یک نمایش حضور داشته باشند؛ اما کارگردان نمایش، مدام رویه سرکوب بدنی و روحی بازیگران را در پیش میگیرد. بازیگران با تکرار یک وضعیت فیزیکی، فروپاشی جسمانی خود را زیر تیغ ممیزی کارگردان و عمّال سانسورچی بازنمایی میکنند، بهخصوص وقتی سردسته ممیزان فریاد میزند «این توی متن اصلی نیست.»
برخلاف افشاریان که تلاش میکند خود را در مقام معترض در مرکز توجه قرار دهد و حتی نظمی به آن بلک (ظلمات) جهان امروز بدهد، عباس جمالی وضعیتی را بازنمایی میکند که محصول آن هرجومرج و عصیان است. در حالیکه سیستم تلاش میکند به هر چیزی نظمی دهد؛ اما نظم مستقر سیستم و کارگردان جز بیمعنایی و انهدام نتیجهای ندارد. عباس جمالی برای نشان دادن این فضا و البته برجستهسازی اعتراض همانند کمدیهای آبدوغخیاری به سراغ تککلامها نمیرود، همانند زمانی که برای هجو احمدینژاد از عبارت «بگم، بگم» استفاده میشد تا ملت مخاطب را به خنده وادارد. یا مورد افشاریان و «مظاهرات سلمیه». جمالی به سراغ تصویر میرود. یک حصار در انتهای صحنه و تصاویری از تاج ساختمان تئاتر شهر. برای کسی که دنیای جمالی و تئاتر را همزمان دنبال کرده باشد آشکار میشود که او به مکان اعتراض اشاره میکند. در یک دهه اخیر تئاتر شهر یکی از مراکز اعتراضات خیابانی به حساب آمده است و عباس جمالی با آوردن حصار، تلنگری به برنامه مشهور «حریم تئاتر شهر» میزند، جاییکه برخی معتقدند قرار است همانند دهه شصت به دور تئاتر شهر حصاری فلزی کشیده شود. جمالی حالا به زبان استعاره و مجاز میگوید حصار تئاتر شهر به معنای حذف کنش اعتراض از فضای تئاتر شهر است. از همین رو برای بسط ماجرا به سراغ موافقان حصار هم میرود. روی صحنه، آنسوی حصار، جاییکه کارگردان و ممیزان سعی بر تولید میزانسن دارند، چیزهایی آفریده میشود که یادآور آثار موافقان حصار است. آنهایی که عباس جمالی آنها را بخشی از وضعیت موجود میپندارد. آنهایی که احتمالاً پلشتیهای اجتماعی روزگار ما را بزک میکنند و به جای بازنمایی آن، زیبا جلوهاش میدهند و شاید معتقدند وظیفه هنر زیبا کردن جهان است.عباس جمالی با این موضوع نیز شوخی میکند. به ظاهر چیز زیبایی روی صحنه میآفریند. همان متدهایی که سالها عدهای بابتش تربیت هنرجو کردهاند و به اسم شما نمیدانید و ما میفهمیم به خلقالله حقنه کردهاند. جمالی کولاژی از آن میآفریند و شاید در بهترین حالتش، جاییکه خودش نیز وارد گود ماجرا میشود، نشان میدهد واقعیت امر چیزی دیگری است؛ اما خودش در مقام کارگردان معترض میتواند از قطعات بیمعنای هنرمند مدعی، ادعای تازهای بیافریند. اینکه چقدر جهان امروز ما هفلهشت است و این زیبایی آنچنان هم زیبا نیست. برای همین مخاطب در برابر اثر او با خودش میگوید «این دیگه چیه؟» دقیقاً این دیگر چیست که چنین بینظم و زشت روبهروی مخاطب مدام تکرار میشود. برای همین است که نمایش جمالی مخاطب ندارد؛ چون مخاطب طبقه متوسط پول نمیدهد زشتی را ببیند. او پول میدهد که اگر فقیر یا بدبختی را هم روی صحنه شاهدش باشد، فقیر و بدبخت خوشکلامی باشد، چشمانش رنگی باشد، خوب بازی کند و حظ شنفتدیداری برایش به ارمغان آورد. او پلشتی اجتماعی را بزک شده میخواهد تا بگوید رفتهام اعتراض یک هنرمند به فلان معضل اجتماعی با حضور فلان سوپراستار سینمایی یا تئاتری را دیدهام، بعد آن را با عکسی از پوستر یا عوامل نمایش استوری کند تا قدرت کاذبی از ثروت خود - ثروت نمادین محصول خرید بلیت گرانقیمت - بازنمایی کند.
از دید جمالی شاید این همان واقعیت ماجرا است که برهنه شده است. نمایشهایی گرانقیمت و سرشار از «اِهن و پِهن» مؤلفش - که البته گرتهبرداریهای کوتهفکرانهای از دیگری است - زیر آن ردای خوشرنگ و لعابش چیزی جز همین فروپاشی نمایشی روی صحنه «ارور 404» نیست. به عبارتی اگر یک فیلتر اساسی در درگاه فاهمه ما قرار داده شود، با دیدن آثاری که امر مذموم را بدل به امر مطبوع میکنند، دچار «ارور 404» میشود؛ اما این همه ماجرا نیست.
خطای ۴۰۴ (HTTP 404) یکی از کدهای وضعیت پروتکل انتقال ابرمتن است که با عنوان خطای «یافت نشد» نیز شناخته میشود و منظور این خطا آن است که سرور وب نمیتواند منبع درخواستی را پیدا کند. به عبارتی شما در مقام مخاطب به آنچه در پیاش هستید، دسترسی نخواهید داشت. البته عباس جمالی به نظر میآید آن را استعارهای از صفحه پیوندها قرار میدهد تا نشان دهد چطور با حذف ارتباط مخاطب با منبع درخواستی، موجب جهالت میشود. سانسوری که عباس جمالی در قامت مردان خشن روی صحنه بازنمایی میکند، به فهم و درک آدمها نمیافزاید. آنها را همچون بازیگران نمایش فروخورده در خود و منهدم شده در روح میسازد. جایی در نمایش بازیگر دختری مجبور میشود تلفن همراه خود را به عوامل ممیزی دهد و او جز دهشت چیزی بازنمایی نمیکند. جمالی نشان میدهد سانسور بهسبب ذات خشنش، نمیتواند سازنده باشد و خشونت درنهایت به امری تخریبگر بدل میشود. در نمایش بازیگری قرار است نقش خوانندهای را ایفا کند و او مدام میمیرد و زنده میشود. او هم استعارهای میشود از آدمهای محذوف اطراف تئاتر شهر و هم هنرمند ممیزی شده. به عبارتی او فصل مشترکی است که جمالی بدان اعتراض دارد، اینکه خردهفرهنگهای اطراف تئاتر شهر محذوف و سانسور شدهاند و در خم «ارور 404» گیر کردهاند؛ اما تکثیر میشوند. همیشه هستند، تنها قرار نیست دیده شوند. پایان نمایش هم مشخص است. جایی پشتصحنه کارگردان به باد کتک گرفته میشود توسط همان عوامل ممیزی، مردم روی صحنه نیز رها شدهاند و نمیدانند چه کنند. همانند مخاطبان نمایش که نمیدانند باید چه کنند. آنها چشمانتظار رورانس و دست زدن برای بازیگران مینشینند و این هم شاید پیام آخر نمایش باشد که ذهن مخاطب دچار «ارور 404» شده است. او شرطی شده است در تماشای نمایش و نمیداند نمایشها همه یک شکل نیستند؛ همانطور که قرار نیست روی صحنه صرفاً زیبایی عرفی ببیند. پس عباس جمالی شاید به شیوه هاندکه، اهانت به تماشاگر را هم در دستور کار قرار میدهد تا به او بفهماند که چطور در قبال «ارور 404» تکبعدی شده است.
دیدگاه تان را بنویسید