نگاهی به آخرین نمایش آثار هُما عبداللهی با نام «اندود»
فرسودگی مداوم انسان غایب
علیرضا بخشی استوار
نمایش آثار هما عبداللهی در گالری «اُ» با نام «اندود» اگرچه با دو نمایش قبل او یعنی «سپنج» و «ساکن» تفاوتهای عمدهای در جزئیات تصویر دارد اما میتوان آن را در مسیر پیشرفت یک پروژه در طول زمان درک کرد.
شاید مسئله اصلی هم که باید در آثار عبداللهی به آن توجه داشت به نوعی همین مواجهه با زمان است که فارغ از نگاه به سبک و تکنیک او شکل میگیرد.
تأمل هوشمندانه در یک منظره در قالب قطعاتی پراکنده یا فرسوده، فاصله و غیاب ، بیش از هر چیزی اثر انگشت زمان را بر خود دارد و قبل از بروز هر مسئلهای قوه تخیل را برای بازسازی ویرانهها در ذهن به کمک میطلبد.
در نگاه آنی و در همان مواجه نخستین با آثار عبداللهی آنچه تبلور میکند تصویری از پیامدهای گذشت زمان و رنج ناشی از آن است. آثار او در دل غیاب انسان اما ماهیتی کاملاً اجتماعی دارد و از تاثیرات فقر، محرومیت، و تباهی که توسط انسان تاب آورده میشود نمیگریزد و آنها را به نمایش در میآورد.
او در پس این اتفاق با مخاطبش کاری میکند که او نیز نمیتواند نسبت به معنای یک منظره بیتفاوت باشد و به صرف تکنیک و سبک بپردازد. نشانههای سالخوردگی به خصوص در آثار اخیر او اثر مستقیمی با زوال نه تنها نهادهای انسانی، بلکه با خود انسان دارد. اما آثار عبداللهی از منظر توجه به ایده آناکرونیسم یا ناهمزمانی تصاویر که توسط ژرژ دیدی- اوبرمان مطرح میشود هم قابل تحلیل است.
ناهمزمانی در نظر دیدی-اوبرمان به معنای نگاه امروزی به تصاویر گذشته و نفی تاریخ نیست، بلکه مقصود او از این اصطلاح طبقهبندی و تعیین زمان تصویر است. بدین معنا که تصاویر را از زمان طولانیای که پشتسر گذاشتهاند بازگردانیم و سطح برهنهای را در نظر بگیریم که گویی برای نخستینبار دیده میشوند.
این دیدگاه دیدی-اوبرمان با رجوع به دیدگاه والتر بنیامین در باب «تصاویر دیالکتیکی» آغاز میشود. بنیامین در پروژه پاساژها از این اصطلاح بهره میگیرد تا نشان دهد که تصاویر زمانمند هستند. بر این اساس تصاویر در وضعیت ثابتی قرار دارند، در حالی که ادراک آنها امری فعالانه است. همچنان که در آثار عبداللهی این امر قابل مشاهده است، ادراک هر تصویر نزدیک ساختن امری است که در دوردست قرار دارد. آنها از جهتی نسبت به ادراک کنندهشان دور هستند و از جهت دیگر در فرآیند ادراک به امری نزدیک بدل میشوند؛ همانطور که در گذشته هستند و با ادراکشان به زمانه حاضر احضار میشوند.
تصاویری که عبداللهی به ما نشان میدهد در یک تداوم، نشانگر گسیختگی و انقطاع است. اگر چه آنها فقط با تعلق به زمانی خاص قابل خوانش و رمزگشایی هستند اما نمایهی تصویرهای این هنرمند به یک زمان خاص تعلق ندارد، بلکه ورای زمانی خاص قابل خواندن است. تصاویر او این ویژگی را دارند که به بیننده اجازه میدهد تا گذشته و آینده را در رابطهای پویا ملاحظه کند و از همین منظر رابطهای که او میان اکنون با آن چه بوده است به وجود میآورد نه امری زمانمند، بلکه تصویری دانسته میشود.
بنابراین تصاویر عبداللهی محل تلاقی گذشته و آینده به شمار میآید. اجتماع تصاویر یک یا چند منظره در صورتی جدید ما را به یافتن نسبت میان تصاویر با زمان ترغیب میکند.
در این نقطه است که میتوان به تاثیر تکنیکی آثار عبداللهی در به وجود آمدن این نگرش برای مخاطب هم توجه داشت.
او در آثار متاخر خود از ابژههای محدودتری در آثارش بهره برده است و همین محدودکردن خود به ابژههایی مشخص، او را به محدودیت استفاده از رنگ هم وا داشته است.
سطح، بافت و خطوط در آثار اخیر او در بیان مناظر هم به همین نسبت دستخوش تغییر شده است. آثار اخیر او در فرم و تکنیک موید فرسودگی عمیقتری در بیان تصویری است. فرسودگی که خود در تحلیل زمان نقش قابل اعتنایی دارد. البته مناظری هم که عبداللهی برای ترسیم در آثار جدیدش انتخاب کرده از تصاویر شهری که در گذشته سوژه آثارش بود فاصله گرفته و بیشتر به لحاظ فرم تصویر قلعهها و یا بناهایی را تداعی میکند که متعلق به زمانی دورتر هستند.
از این منظر عبداللهی در این مسیر کاری خود از آنچه در فضای شهری و در نزدیکی او موجود بود به سوی کشف چشماندازهایی حرکت کرده که با زمان حال زندگی او فاصله بسیاری دارند و این حرکت به سوی زمان تاریخی و کشف و بروز معنای مورد نظر در گسترهای وسیعتر از محیط شهر، نشاندهنده همان تفکر فرازمانی است که عناصر مطلوب مورد نظر خود را در یک گستره وسیع معنایی-زمانی جستجو میکند و به دنبال کشف و یا بسط یک نگرش در طول تاریخ است.
دیدگاه تان را بنویسید