به مناسبت هفتادوهفتمین زادروز یک نویسنده ایرلندی
جان بنویل یا بنجامین بلک
نسترن خسروی
جان بنویل یکی از شناختهشدهترین نویسندگان جمهوری ایرلند است که خوانندگان او را با رمانهای درونگرایانه و رئالیستی و همچنین رمانهای پلیسی با نام مستعار بنجامین بلک میشناسند. آثار بنویل و بلک از دیدگاه غنا و کیفیت تفاوتی با هم ندارند اما به گفته خود نویسنده، نوشتن رمانهای بنویلی فرایندی بسیار کند است و جملات و حتی کلمات این رمانها با وسواس ویژه و زبانی شعرگونه کنار هم گذاشته میشوند. به اعتراف خود نویسنده، فضای حاکم بر آثار و سنت ادبی که او خود را به آن وابسته میداند کاملا اروپایی است و وقایع داستانهای او نیز اغلب در بیش از یک کشور اروپایی رخ میهند.
در رمانهای بنویل گاهی با ماجراهایی مرموز و سرگذشتهایی کمتر محتمل مواجه میشویم که لذت خواندن آنها را دوچندان میکند. نکته قابل توجه در سبک داستانگویی بنویل این است که او اتفاقات تراژیک یا عجیب اما ممکن را به شکلی کاملا باورپذیر ارائه میکند. تصاویر و شرح او از محیط و کنشها همزمان آشنا و غریب است، گویی آنچه را که همواره به صورت نیمهخودآگاه در ذهن داشتهایم اما هرگز به آن فکر نکردهایم برایمان آشکار میکنند. با این وجود، بنویل رمانهای خود را روانشناسانه نمیداند و در مصاحبههایش خود را ادامهدهندهی رمانتیسیسم و تحت تأثیر مستقیم رئالیسم هِنری جیمز معرفی میکند و حتی رمان «خانم آزموند» او ادامه رمان «سیمای یک زن» از هنری جیمز است. درونمایههایی که هر بار به شکلی ژرفتر در رمانهای بنویل تکرار میشوند شامل عدم تعلق فرد به مکان، بیگانگی با محیط و اطرافیان، یادآوری خاطرات، غیرقابلاعتماد بودن حافظه، روابط خانوادگی، مرگ، عشق، پیچیدگی روابط جنسی، هنر (به ویژه نقاشی)، زوال جسم و ذهن و به طور کلی زندگی روزمره درونی انسان است.
شخصیتهای او اغلب به دنبال احساس تعلق از مکانی به مکان دیگر و از رابطهای به رابطه دیگر سرگردانند. توجه بنویل به دوران سالخوردگی بخش قابل توجهی از نوشتههای او را تشکیل میدهد و شخصیتهای مسن درخشانی، مانند اَلکس وَندر در رمان «کفن»، در رمانهای او به چشم میخورند. شخصیتهای اصلی رمانهای بنویل عموما هنرمند و یا منتقد هنری هستند اما با این حال معمولا روشنفکرمآبانه رفتار نمیکنند و در واقع دانشپژوهی آنها ناشی از تشنگی برای درک جهانی است که نمیتوانند خود را در قالب آن جای دهند. حتی فردیت شخصیتهای فرعی او، که هر یک ویژگیهای خُلقی و ظاهری و عادات مخصوص به خود را دارند، دست کمی از انسانهای واقعی ندارد.
بنویل کوچکترین علاقهای به پرداختن به موضوعات سیاسی در رمانهایش ندارد اما گاهی زندگی شخصیتهای او با حوادث تاریخی زمانشان پیوند میخورد. نمونه درخشان آن سرگذشت ویکتور مَسکِل در رمان «لمسنشدنی» است. در عین حال، بنویل از اشاره کردن به فجایعی مانند جنگ، آتشسوزی، قتل، ضربات روحی ماندگار، مرگ فرزند یا یتیم شدن کودکان و موضوعاتی از این دست اِبایی ندارد و حتی گاهی آنها را در کنار وقایع مضحک روزمره قرار میدهد و موقعیت-هایی بِکتوار میآفریند.واقعگرایی بنویل خود را به صورت حضور همزمان پویایی و اضمحلال نشان میدهد. او گذر زندگی را از دید شخصیت-هایی اغلب غیرقابلاعتماد و راوی اول شخص به تصویر میکشد و لحظهای از پرداختن به احساسات و افکار آنی و پراکنده شخصیتها درنمیماند. نکته جالب توجه این است که بنویل رمانهایش را حول محور شخصیتها نمینویسد بلکه افراد یکی از عناصر موجود در جهان روایی او هستند و عناصر طبیعی مانند آبوهوا و حتی عناصر ساخته دست بشر، مثل یک ساختمان اهمیتی برابر با شخصیتهای انسانی در پیشبرد داستان دارند. بر همین اساس است که بنویل خود را یک پساانسان-گرا میخواند.یکی از تفاوتهای بارز بنویل با بسیاری از نویسندگان معاصر این است که او هیچ اصراری ندارد رمان را در هالهای از ابهام به پایان ببرد و معمولا سرانجام ماجراهای اصلی شخصیتها را به شکلی صریح بیان میکند. سهگانههای بنویل نیز از همین جنس آشکار کردن سرنوشت انسانهایی هستند که گویی حداقل اراده را در هدایت مسیر زندگی خود دارند و مرموز بودن زندگیشان نیز به همین ویژگی برمیگردد نه به مبهم رها شدن پایان یک اتفاق.
سبک بنویل سبکی منحصربهفرد است که در طول نزدیک به چهل سال نویسندگی خلاق او شکل گرفته و ساختاری پر از گذشتهنمایی (فلش بک) اما بسیار منسجم دارد. او معتقد است زندگی نامنسجم است و وقایع آن ترتیب و توالی مشخصی ندارند. چنان که گاهی در زندگی روزمره لحظات روشنگری را تجربه میکنیم اما واقعیت ژرفی که به آن پی بردهایم به سرعت از ذهنمان پاک میشود گویی که هرگز آن را درنیافتهایم. در مقابل، هنر دارای انسجام ظاهری و درونی است و همین ویژگی است که هنر را برخلاف زندگی دارای معنا میکند.
دیدگاه تان را بنویسید