ضرورت اجرای آمایش تخصصی کتاب در کشور
وقتی از بازار کتاب حرف میزنیم، منظور چیست؟
ارزش بازار نشر ایران چقدر است؟ مصرف فرهنگی کتاب در کشور و تقسیمات کشوری، از چه الگویی تبعیت میکند؟ عدد واقعی کتابفروشیهای کشور چیست؟... با این همه سوال، چطور میتوان یک بازار ناشناخته را مدیریت یا تقویت کرد؟ خبرگزاری ایبنا درقالب یادداشت «هادی حسینینژاد»؛ به این پرسشها پاسخ داده است.
یادم میآید چند سال پیش، بهعنوان خبرنگار در نشستی شرکت کردم که کارویژهاش، رفع مشکلات و تجهیز ناوگان صنعت چاپ در کشور بود. رئیس وقت دفتر چاپ و نشر به نکته جالب و البته عجیبی اشاره کرد. فحوای کلامش این بود که وقتی اطلاعات بهروزی از چاپخانههای کشور، کمیت و کیفیت دستگاههای چاپ و ظرفیتها و نیازهاشان نداریم، چطور میتوانیم برای ارتقا و نوسازی ناوگان چاپ، برنامهریزی کنیم؟تا آنجایی که اطلاع دارم، پیگیریهای صورتگرفته در حوزه چاپ، به تهیه بانک اطلاعاتی کاملی از تعداد، تجهیزات و ظرفیت بالقوه و بالفعل این صنعت منتهی شد؛ اما آیا در صنعت نشر و بازار کتاب نیز اطلاعات جامع و کاملی از فعالان و ظرفیتهای موجود، وجود دارد؟
از بازار کتاب و صنعت نشر در ایران چه میدانیم؟
بهطور طبیعی اگر این سوال را از افرادی بپرسیم که تا حالا، حتی یکبار هم بهصرافت فکر کردن به فرآیند چاپ و انتشار کتاب نیفتادهاند، نتیجهای جز حیرانی بهبار نمیآورد، اما واقعیت این است که حتی متخصصترین و مربوطترین افراد به صنعت نشر نیز نمیتواند جواب جامع و کاملی به این سوال بدهد.
بیایید سوال اولیهمان را به چند سوال کوتاهتر که علیالقاعده، پاسخهایی در حد یک عدد را میطلبند، تقسیم کنیم:
ارزش بازار نشر ایران چقدر است؟
میزان سود خالص و ناخالص این صنعت چطور؟
بگذارید سادهتر بپرسیم:
آمار سالانه فروش کتاب در ایران، چقدر است؟ (تعداد و رقم فروش)
پاسخ دادن به این سه سوال، اصلیترین ارکان پاسخ به سوال ابتدایی یادداشت را تشکیل میدهد اما همه این سوالها، تنها یک پاسخ را به همراه دارند: «کسی نمیداند.»
دلیلش هم روشن است، هیچ اطلاعات و فرآیند ثبت آمار در این زمینه موجود نیست و با این حساب، چطور میتوان از وضعیت بازار کتاب در کشور خبر داشت؟ تنها اطلاعات تجمیعی موجود در اینباره، به طرحهای فصلی کتاب که در سالهای قبل از سوی خانه کتاب برگزار شده برمیگردد؛ آمارهایی که البته در ارائه تصویری درست و کامل از بازار کتاب در ایران، ناکارآمدند.
اولا؛ تمام کتابفروشیهای کشور در طرحهای فصلی شرکت نمیکنند، ثانیا؛ طرحها تنها در یک بازه زمانی 10-15 روزه برگزار میشوند و نسبتی با آمارهای سالانه ندارند، ثالثا؛ عوامل تاثیرگذار متعددی چون تبلیغات و ارائه تخفیف (یارانه) این بازارهای فصلی را از حالت متعارف بازار، دور میکند و...آمارهای فروش نمایشگاهی نیز در مقایسه با آمارهای کلی نشر (که در ادامه به آنها اشاره میشود)، قابل مقایسه نیستند.
حالا اجازه دهید باز هم به سراغ سوالهای سادهتر برویم:
در ایران چند کتابفروشی وجود دارد؟
انصافا هرطور و از هر روشی که بهدنبال پاسخ به سوال ابتدایی یادداشت باشیم، بدون دانستن عدد صحیح تعداد فروشندگان محصول در یک بازار، از پاسخ بازمیمانیم.
آخرین آمار در این زمینه، به آمار 1395 مرکز ملی آمار ایران برمیگردد که مطابق با آن، ماموران سرشماری نفوس و مسکن، تعداد 8021 کتابفروشی را در کشور شناسایی کردهاند؛ اما این آمار، عمومی و غیرتخصصی است. مثلا مشخص نیست که چه تعداد از این موارد، فیالواقع لوازمالتحریرفروشیهایی بودهاند که قفسه کتابی هم در آنها وجود داشته یا اسباببازی و... حُکما تعداد قابل توجهی از این فروشگاهها، تنها مختص فروش کتابهای کنکور و کمک درسیاند و عملا ارتباط چندانی با تعابیر مورد انتظار از کلمه «کتابفروشی» ندارند.
همچنین در آمارهای ثبت شده، هیچ اطلاعات تخصصی درباره موارد مورد شمارش بهعنوان کتابفروشی، صورت نگرفته است؛ نه متراژ، نه ظرفیت، نه نشانی، نه نوع کتابهای عرضه شده و نه تاریخچه و دهها اطلاعات کلیدی دیگر که میتواند برای مدیریت فرهنگی، جالب توجه باشد.
حتی باوجود تمام این نقایص، عدد 8021 برای اهالی نشر و دستاندرکاران مدیریت فرهنگی حتی، عدد دور از ذهنی مینماید؛ آن هم در شرایطی که طرحهای فصلی خانه کتاب و ادبیات ایران بعد از 6 سال سابقه، تعداد کتابفروشیهای عضو به رقم 1000 نیز نرسیده است. تازه در نظر داشته باشیم که کار شناسایی 8021 واحد کتابفروش، به پنج سال پیش بازمیگردد و هیچ معلوم نیست در طول این سالها، چه تعداد کتابفروشی به این رقم اضافه و یا از آن کم شده است.
الگوی مصرف فرهنگی کشور در حوزه کتاب، چیست؟
علاوه بر آگاهی از عدد و رقم کتابفروشیها و ظرفیت ویترین و عرضه کتاب در اقصی نقاط کشور، هیچ الگوی مصرفی مشخصی در تقسیمات استانی و جزءتر وجود ندارد. به زبان سادهتر؛ نمیدانیم چه نوع کتابهایی تاکنون در کدام استانها و شهرها، مورد استقبال قرار گرفته یا بالعکس. بر این اساس، هیچ اطلاعاتی در زمینه نیازسنجی و سلایق مخاطبان و شناسایی بازارهای منطقهای وجود ندارد. نمیدانیم شبکههای توزیع در کدام مناطق کشور، فعالتر بودهاند و انتقال تازههای نشر در کدام مناطق، با نارساییهایی همراه است. نمیدانیم کتابفروشیهای دایر، چه تجهیزاتی در اختیار دارند، کتابفروشان فعال در آنها، چه تحصیلاتی دارند و مهارتهای صنفی آنها در چه سطح است؟
سرفرصت میتوان سوالات ریزودرش بیشتری را درباره بازار کتاب کشور سراغ کرد که سالهاست بیجواب ماندهاند. این شرایط، ما را به یک سوال نهایی میرساند:
چطور میتوان یک بازار ناشناخته را مدیریت یا تقویت کرد؟
درنظر داریم که یکی از شعارهای کلیدی در عرصه مدیریت فرهنگی طی سالهای اخیر برقراری «عدالت فرهنگی» بوده است. با این اوصاف، اقدامات و سرمایهگذاریها باید براساس چه جدول اولویتبندیشدهای در استانها، شهرها و حتی روستاهای کشور انجام شود؟ وقتی از تقویت و ارتقاء بازار کتاب حرف میزنیم، دقیقا از چهچیزی حرف میزنیم؟ جایگاه فعلی بازار کتاب، کجاست که باید آن را ارتقا دهیم؟
دامنه سوالهای فاقد پاسخ روشن و قطعی در حوزه کتاب، البته که به بازارهای فروش و کتابفروشیها محدود نمیشود. طبق اطلاعات ثبت شده در «بانک اطلاعات کتاب و ناشران» در سال 1399، در مجموع 95.019 نوبت کتاب در شمارگان کلی 119.285.144 منتشر شده است که مجموع مبلغ پشت جلد این کتابها برابر بوده است با 43.167.870.285 هزار ریال؛ یعنی بیش از چهار هزار و 316 میلیارد تومان. همانطور که میدانیم، آمار نشر در این بانک اطلاعاتی، مبتنی بر خوداظهاری ناشران در زمینه شمارگان، محاسبه میشود. اما بهواقع؛ این شمارگان تا چه حد به واقعیت نزدیک است؟ رد و نشان این سوالها را میتوان در سایر امور نشر، نظیر سرانه مطالعه با قید مواد مطالعاتی بهتفکیک استانها و شهرها و... نیز پیگیری کرد.
با این اوصاف؛ بهزعم نگارنده، اساسیترین اقدامی که میتوان در مسیر ارتقای جایگاه کتاب و چهبسا کتابخوانی در کشور داشت.
در وهله اول؛ انجام یک آمایش تخصصی در عرصه نشر و بازار کتاب بهصورت ملی است. بهطور طبیعی در طراحی این آمایش، نیاز است که از نظرات متخصصان حوزههای مختلف جامعهشناسی، مدیریت فرهنگی، علوم ارتباطات، اقتصاد و... استفاده شود تا خروجی آمایش، اطلاعات ارزشمندی را برای ریلگذاری این صنعت، هم در سطوح دولتی و هم در بخش خصوصی، بهدست دهد. تنها در آن صورت است که وقتی از بازار کتاب حرف میزنیم، میدانیم که دقیقا از چه حرف میزنیم؟
دیدگاه تان را بنویسید