آثار «مهدی سحابی» بر دیوار موزه هنرهای معاصر تهران نقش بست
صورتک نقاش بر صورت آقای مترجم
علیرضا بخشی استوار
نمایشگاه آثار مهدی سحابی در موزه هنرهای معاصر تهران گشایش یافت. دو کتاب که یکی به فعالیتهای هنری سحابی در حوزه تجسمی و دیگری به فعالیتهای ادبی او میپردازد هم در کنار این نمایش به چاپ رسید و همزمان با روز افتتاح نمایش رونمایی شد.بسیایر از علاقمندان به هنر و ادبیات، مهدی سحابی را به واسطه کار بزرگش یعنی ترجمه رمان «در جستجوی زمان ازدسترفته» نوشته مارسل پروست میشناسند.
فراز و فرود در دنیای ادب و هنر
سحابی به زعم بسیاری از هنرمندان و منتقدان هنر یکی از استثناءهایی است که همزمان توانسته در چند زمینه فعالیت کند و این فعالیترا به شکل درستی صورت بدهد. زمانی که صحبت از نمایش آثار تجسمی این هنرمند به میان میآید بسیاری از افراد از پیشینه هنری سحابی کم اطلاع و یا در بسیاری از مواقع بی اطلاع هستند اما سابقه هنری سحابی به روزگار بعد از پایان دبیرستان و ورودش به دانشگاه در اوایل دهه چهل باز میگردد.سحابی پس از دریافت دیپلم ریاضی از دبیرستان البرز به هنرکده هنرهای تزئینی دانشگاه تهران وارد شد و در رشته نقاشی به تحصیل پرداخت. با گذشت یک سال و نیم، تحصیل را نیمهکاره رها کرد. او برای خلق آیندهای درخشان هر چه سریعتر لباس سربازی را به تن کرد و چندی بعد از پایان دوران سربازی برای تحصیل در رشته کارگردانی سینما در سال ۱۳۴۶ به ایتالیا رفت. در چینه چیتا که در آن روزها به نوعی مهمترین فضای سینمایی در اروپا و تا حدودی همراه با هالیوود در جهان بود دورهای کوتاه گذراند و در طی این دوره با فرانچسکو رزی کارگردان مشهور ایتالیایی دوست شد. دوستی او با رزی سبب شد تا سحابی در فرهنگستان هنرهای زیبای رم مشغول تحصیل شود.
همانگونه که در آثار پر فراز و نشیب و در بطن زندگی سحابی پیدا است او خیلی زود در ایتالیا سینما را رها کرد تا نقاشی بخواند. در سال ۱۳۴۷ تحصیل در آکادمی هنرهای زیبای رم را نیز نیمه کاره رها کرد و به فرانسه رفت. سحابی در سال ۱۳۵۱ به قصد کار در سینمای ایران، به میهن بازگشت ولی از ورود به این حرفه ناامید شد و سپس مدتی به سراغ روزنامهنگاری، بازیگری، عکاسی و کارهای مشابه پرداخت و در آخر هم به سراغ ادبیات، نقاشی و ترجمه ادبی رفت.
تسلط سحابی به زبانهای ایتالیایی، فرانسه و انگلیسی سبب شد که نویسندگان متفاوتی را به ایرانیها معرفی کند و در طرف مقابل آثاری را نه تنها به فارسی برگردان بلکه از فارسی به این سه زبان نیز ترجمه میکرد. او در کنار ترجمه، گزارش و خبر، گاهی با نام مستعار «سهراب دهخدا» برای صفحه فرهنگی مطبوعات، نقد فیلم مینوشت. او در سال ۱۳۵۱ به صورت پارهوقت به استخدام کیهان درآمد و پس از طی دو سه ماه به صورت تمام وقت در آنجا مشغول به کار شد. او در سال ۱۳۵۷ و بعد از ۶۴ روز اعتصاب مطبوعات به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد ولی سه ماه بعد به همراه ۲۰ تن از اعضای تحریریه ناچار به ترک آنجا شد. او در این بین به عکاسی روی آورد و در سال ۱۳۵۸ به همراه چند تن از نویسندگان و همکارانش در کیهان، روزنامه کیهان آزاد را به انتشار رساند که بعد از ۱۰ شماره تعطیل شد که پس از تعطیلی آن، انتشارات الفبا را تأسیس و ۶ شماره از ماهنامه پیروزی را منتشر کردند. در سال ۱۳۵۹ با امضای مستعار یونس جوانرودی کتاب «تسخیر کیهان» منتشر شد که تحولات «کیهان» را شرح میداد. اما سحابی بعد از این همه کشمکش و همزمان با همکاری کوچک با چند نشریه به شکل جدی به عالم ترجمه، نقاشی و مجسمهسازی روی آورد. نخستین ترجمه او کتابی نوشته ماریو دمیکلی به نام «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» در سال ۱۳۵۲ و بیگمان مهمترین آن، رمان عظیم مارسل پروست است. سحابی در سال ۱۳۶۶ و با ترجمه رمان «شرم» جایزه بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی را بدست آورد. سحابی هم چنین نقش موثری در معرفی آثار «روی فردینان سلین» نویسنده مشهور فرانسوی به مخاطبان فارسی زبان دارد.
نویسندهای که بیش از هر چیزی نقاش بود
سیمای ترجمه و کار مطبوعاتی که سحابی انجام میداد جلوهای بیرونی و وسیعتری داشت اما کمتر کسی میدانست که دایره فعالیتهای هنری سحابی در حوزه تجسمی تا به اندازهای گسترده باشد که حتی گالریهای موزه هنرهای معاصر تهران هم برای نمایش آنها کوچک باشد.
126 اثر از این هنرمند نامی بر دیوارهای موزه هنرهای معاصر تهران نصب شده است که البته در دستهبندی آنها نه مسئله دوره زمانی که سبک کاری مدنظر بوده است. سحابی در طی سالهای فعالیتش بارها به کشیدن یک کار در یک سبک مشخص برمیگردد.
در آثار سحابی آنچه بیش از هر چیز دیگری نمایان است نوعی واکاوی در شخصیت خود اوست. در واقع سحابی در فاصله بین شناخت خود و زمانهاش اثر هنری را خلق کرده است. اساس نقاشیها و مجسمهها و یا حتی کلاژهای سحابی همگی در پی یک هویت گمشده میگردند. هویتی که به دلیل نوسانهای سیاسی و اجتماعی پیاپی و سریع دچار بیریختی شده است. او تلاش کرده با رجوع به درون خود به شمایل و ریختی از هویت خود دست پیدا کند. اگرچه در آثار ترجمه و یا نوشتههای سحابی هم میتوان رد عمیقی از اندیشه او به دست آورد اما او پرسشهایی که در آثار تجسمیاش مطرح کرده پا را از هویت هم فراتر گذاشته و به پرسشهایی هستیشناسانه و وجودی بدل کرده است که آثار او بیانگر حسی از پرسش درباره چیستی وجود انسان است. او فلسفه خود درباره زندگی را در میان خطوط رنگها جستجو کرده است چرا که ابزاری بیانگر از لحاظ حسی و عاطفی است.
وقتی به سیر زندگی او توجه میکنیم شاید باید سحابی را بیش از هر چیزی یک نقاش ببینیم. او در همه سالهای حیاتش همواره دغدغه نقاشی کشیدن داشته و با رفت و آمد به سوی هر حوزه دیگری از اندیشه و هنر در نهایت اندیشه خود را در آثار تجسمیاش تهنشین کرده و همین موضوع است که برگزاری نمایش آثار او در موزه هنرهای معاصر تهران و چاپ دو کتاب پیرامون نمایش او را مهم میکند.البته که یکی از شگفتیهای این نمایش برخی تصاویر و عکسهای تازه به دست آمده از او هستند که با همان دغدغه وجودی به انقلاب و جنگ هم نگاه کرده است. او در سالهای جنگ با نمایش ماشینهای قراضه و از رده خارج سیمای دیگری از فشارهای بینالمللی بر سرزمینش را به تصویر کشید همچنان که در آثارش از انقلاب هم با دست گذاشتن روی حواشی آن روزها، تصویر چندلایه و معنادارتری از انقلاب را نمایان کرده است.دیدن این همه سال تلاش اعجابانگیز مهدی سحابی تا 28 آذرماه سالجاری همزمان با نمایش «نهان بر عیان» در موزه هنرهای معاصر جاری است.
دیدگاه تان را بنویسید