نوازنده و آهنگساز اهل هرات:
باوجود طالبان هنر در افغانستان خواهد مرد
وحید خانهساز
غلام سخی رسولی، هنرمند اهل افغانستان، نوازنده سازهای زهی، مدرس موسیقی و عضو سابق گروه موسیقی «مولانا» است، که توسط نیروهای طالبان اسیر شده و مورد شکنجه و آزار قرار گرفته است. این هنرمند مدتی است به اتفاق خانواده و اعضای گروهش به ایران گریخته تا از شر طالبان درامان باشد. او میگوید: کار طالبان نابودی هنر است. آنها میگویند شریعت اجازه نمیدهد ساز بزنید و آواز بخوانید.
او که در کشورش عضو گروه موسیقی «مولانا» بوده و به اتفاق اعضای آن موسیقی عرفانی را به میان مردم میبرده، در گفتگو با ایلنا درباره وضعیت امروز افغانستان و ماجرای اسارت و مهاجرتش به ایران توضیحاتی داد. وی همچنین از موسیقی افغانستان و شباهتهایش به موسیقی ایران گفت.
کمی از خودتان و فعالیتهای هنریتان طی سالهای اخیر بگویید و اینکه چند سال است در عرصه هنر و موسیقی فعالیت دارید؟
من اهل شهر هرات افغانستان هستم و حدود 47 سال است که در عرصه موسیقی فعالیت میکنم. تنبور، دوتار و سیتار مینوازم و علاوه بر عضویت در گروه «مولانا»، به مدت چهارسال با انستیتو ملی موسیقی افغانستان همکاری کردهام. طی حضورم در افغانستان با رادیو و تلویزیون کشورم هم همکاریهای گسترده داشتهام. دو سال هم در دانشگاه کابل موسیقی درس دادهام و شاگردانی داشتم. به اتفاق اعضای گروهم به جز برگزاری کنسرت و حضور در فستیوالهای مزار شریف، در کشورهای هندوستان، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، ترکمنستان، ازبکستان، ایران، هلند و بلژیک هم کنسرت برگزار کردهام.
در حال حاضر کجا ساکن هستید؟ گویا به تازگی به ایران نقل مکان کردهاید؟
متاسفانه در ماههای گذشته اتفاقاتی رخ داد که باعث شد به جمهوری اسلامی ایران بیایم. اواخر مردادماه امسال بود که به اتفاق خانوادهام به ایران آمدیم و حال هم در شهر مشهد زندگی میکنیم.
اعضای گروه فعلیتان اهل ایران هستند؟
خیر ایرانی نیستند. هنگام مهاجرت از افغانستان اعضای گروه هم با من همراه شدند و به ایران آمدند. یکی از آنها آوازخوان است و شاگرد خودم است. طبلا نواز هم از دوستان هنرمند من است. در میان تمام اتفاقات بدی که از سر گذراندیم، یکی از اتفاقات خوب این بود که به جشنواره موسیقی نواحی ایران دعوت شدیم و برای اجرای برنامه در کنار براداران و خواهران هنرمند ایرانی به کرمان رفتیم.
قاعدتا هیچ هنرمندی دوست ندارد آوارگی یا مهاجرت را تجربه کند مگر مجبور باشد!
بله درست است و ما نیز به دلیل شرایط بدی که دامن گیر افغانستان شد، مجبور به ترک خاکمان شدیم. در واقع قدرت گرفتن دوباره طالبان و تشکیل دولت جدید، مردم کشورم را به دردسر انداخت و ما هم از آن مشکلات و آسیبها در امان نبودیم؛ لذا چارهای جز ترک وطن نداشتیم.
من به عنوان هنرمند، نیروهای طالبان را از نزدیک دیدهام و شاهد رفتارها و ظلمهایشان بودهام. واقعا هنرمند چه گناهی دارد؟! ما هنرمند هستیم و با سیاست کاری نداریم، اما طالبان درکی از این موضوع ندارد و همچنان با هنر و هنرمند دشمنی میکند!
به عنوان یکی از هنرمندان افغان بگویید با وجود طالبان هنر در افغانستان چه سمت و سویی پیدا کرده است؟
متاسفانه هنری باقی نمانده است. بگذارید اینطور بگویم که با آمدن طالبان هنر در افغانستان مرد و به فراموشی سپرده خواهد شد. ما هنرمندیم و مجبور به ترک افغانستان شدیم، چون هنری وجود نداشت و با این وجود مهاجرت ما منطقی است.
شما مدتی در اسارت طالبان بودید. از این تجربه تلخ بگویید.
بله من نیروهای طالبان را از نزدیک دیدهام و مدتی در چنگالشان اسیر بودهام. سال ۱۳۷۵ بود که مرا اسیر کردند و مورد شکنجه و آزار و ضرب و شتم قرار دادند. آنها مرا سوزاندند و کارهایی کردند که مرگ را به چشم دیدم. با قدرت یافتن دوباره طالبان (که ماهیت و عملکرد قبلی را پی گرفته) در ماههای گذشته این نگرانی وجود داشت که ما را از بین ببرند و به همین دلیل مجبور شدیم به ایران بیاییم. شما بگویید جز این چه راهی داشتیم؟
طی چند ماه گذشته فیلمهای ناراحتکنندهای از افغانستان منتشر شد که بسیار تاثربرانگیز بود. در یک یا چند فایل منتشر شده نیروهای طالبان را میدیدیم که به مغازه ها، استودیوها و مراکز هنری میرفتند و تمامی سازها و ادوات مربوط به موسیقی را میشکستند و هنرمندان را به اسارت میبردند.
کلا کار طالبان همین است و اصلا چنین اتفاقاتی تعجببرانگیز نیست. شاید چنین مواردی برای شما عجیب باشد اما برای ما عادی است به این دلیل که طالبان را میشناسیم. کار طالبان نابودی هنر است به این دلیل که آنها میگویند شریعت اجازه نمیدهد شما ساز بزنید و موسیقی تولید کنید و آواز بخوانید! در صورتی که برعکس است و اسلام با هنر و زیبایی مخالف نیست. آنها برای ظلمها و ستمهایشان چنین دلایلی دارند.
از برخورد ایرانیها و زندگیتان در ایران رضایت دارید؟ در میان مردم ما احساس غربت نمیکنید؟
- زمانی که صدای ساز هنرمند بالا میگیرد و آواز سر میدهد، طبعا خوشحال است. من و اعضای گروهم نیز حال که اجازه داریم ساز بزنیم و موسیقی اجرا کنیم، خوشحال و خرسندیم. از طرفی کشور شما برای ما با دیگر کشورها متفاوت است به این دلیل که جمهوری اسلامی ایران را خانه دوم خودمان میدانیم. ما با شما ایرانیها همزبان، هم دین، هم مسلک و هم فرهنگ هستیم و چه از اینها بهتر؟! ما مانند خیلیهای دیگر میتوانستیم به کشورهای دیگر برویم و اگر اینجا راضی و خوشحال نبودیم قاعدتا به کشور دیگری نقل مکان میکردیم. ما واقعا در ایران احساس غربت نمیکنیم. ما افغانها با ایرانیها نسبت نزدیک داریم و چرا خوشحال نباشیم. اگر خوشحال نیستیم پس چرا اینجاییم؟ همزیستی افغانستانیها با ایرانیها اتفاق جدیدی نیست. ما در دوران روسها هم به ایران مهاجرت کردهایم و در دهههای گذشته نیز این تعاملات وجود داشته است. ما از جمهوری اسلامی ایران، از دولت و از مردم ممنویم. بخصوص از مردم ایران بسیار ممنونیم و هرچه از آنها تشکر کنیم کم است. مردم ایران مانند برادران و خواهران ما به ما محبت میکنند و آنقدر به ما لطف دارند که هرچه بگویم کم است. واقعا اگر محبت مردم نبود ما الان اینجا نبودیم و با شما صحبت نمیکردم.
به نظرم مسئولان یونسکو درباره قدمت و ثبت دوتار به اندازه کافی تحقیق نکردند. بهتر بود این ساز به نام ایران و افغانستان ثبت شود به این دلیل که ما افغانستانیها با ایرانیها فرهنگ و دین و مذهب مشترکی داریم
شما قبلا هم در جشنوارهها و رویدادهای هنری ایران شرکت کرده بودید و با هنر موسیقی و هنرمندان ایرانی آشنایی داشتید؟
بله. ما قبلا، آن زمان که در افغانستان بودیم، معمولا هر سال از هرات به ایران دعوت میشدیم تا در جشنوارهها و برنامهها اجرا داشته باشیم. بالاخره با دوستان هنرمند ایرانی از قبل آشنایی داشتهام و آنها چنین حضورهایی را رقم زدهاند و از آنها ممنوم. اما این اولین بار است که در جشنواره موسیقی نواحی شرکت کردهایم که برایمان تجربه خوبی بود و خاطرات زیبایی به جا گذاشت. البته من و گروهم، سال ۱۳۷۶ هم به کرمان آمدیم و به مناسبت تولد رسول اکرم (ص) سه روز کنسرت اجرا کردیم. این اتفاق زمانی افتاد که طالبان پای مرا سوزانده بودند و به همین دلیل به ایران آمده بودم.
موسیقی افغانستان با موسیقی منطقه وسیع خراسان مشترکاتی دارد؛ کمی از ویژگیهای مشترک میان موسیقی افغانستان و ایران بگویید.
ما به لحاظ فرهنگی با مردم ایران و خراسان مشترکات بسیار داریم و این اتفاق از نسلهای قبل و آن زمان که اجدادمان در قید حیات بودهاند، وجود داشته است. در کل رسم و رسوم ما با ایرانیها، خصوصا با اهالی بیرجند، مشهد و بالاخره خراسان که زمانی استانی بزرگ بوده، یکی است. قاعدتا این یکی بودن در موسیقی هم وجود دارد و نگاهی به آثار گذشته هم دلیلی بر این مدعاست. منتهی آنچه وجود دارد اختلافات کوچکی است که در برخی موارد وجود دارد. مثلا از نظر علم موسیقی، تفاوت موسیقی ایران با موسیقی افغانستان یک ربع پرده است. یعنی آن ربع پرده در موسیقی ایران وجود دارد و ما آن را نداریم.
میگویند سازهایی که ربع پرده ندارند و نیم پرده دارند، آلات دست نخوردهتری هستند؛ مانند تنبور یا دوتار.
بله تنبوری که مولانا جلالالدین بلخی نیز از آن یاد کرده، چنین وضعیتی دارد. این شباهتها و مشترکات در نوعی نامگذاری سازها هم وجود دارد. مثلا هندیها سازی دارند که «سیتار» نام دارد. «سه تار» کلمه فارسی «سیتار» است و ریشه این عناوین یکی است. حتی میتوان گفت اغلب سازهای زهی از روی تنبور ساخته شدهاند.
با آمدن طالبان هنر در افغانستان مرد و به فراموشی سپرده خواهد شد. ما هنرمندیم و مجبور به ترک افغانستان شدیم، چون هنری وجود نداشت و با این وجود مهاجرت ما منطقی است
جالب است که در همه مناطق ایران مانند کردستان، بلوچستان، مازندران و حتی در دیگر کشورهای خاورمیانه تنبور داریم که البته شکل و ساختار فیزیکی ساز و نوع پردهبندیها و مقامهای آنها متفاوت است. در این میان تنبور افغانستانیها چه ویژگیهایی دارد و چطور نواخته میشود؟
به هرحال من تنبور منطقه کردستان را ندیدهام اما این را میدانم که تنبور در مناطق مختلف ایران و خارج از ایران دارای تفاوتهایی است. ما در موسیقی افغانستانی «سبتک» داریم (مت سبتک، مندر سبتک و تار سبتک) که دارای «نتیشین» بینالمللی و امروزی است. در واقع «سَبتَک» به لاتین «saptak» مجموعهای از 12 صوت است. درباره تنبور افغانستان هم باید بگویم این ساز با تنبور مرسوم در مناطق مختلف ایران، متفاوت است. ساز ما برخلاف تنبور ایرانی دارای 27 پرده است و با انگشتان دست نواخته میشود. نوای ساز ما مشابه نوای «سیتار» یا «سه تار» است.
درباره دوتار افغانستان هم توضیح دهید.
بله تار هم ساز دیگر ماست که «دوتار» نام دارد و اساس آن دوتار قدیم خراسان یا دوتارهای خراسان قدیم است. به هرحال ساز دوتار هم با آنکه اصل آن در ایران و افغانستان یکی است اما دارای تفاوتهایی است. این ساز هم با «نتیشن» امروزی عیار شده است. میتوان گفت دوتار ماسازی کامل است و نقص و کمبودی ندارد و حتی میتواند با ارکسترهای جهانی همراهی کند. دوتار ما حدود یک متر و سی سانت طول دارد و آن را با ناخنک مینوازیم. سیمهای دوتار ما که قبلا از روده احشام ساخته میشده، یک تار اصلی و سیزده تار فرعی دارد. دوتار ما در واقع، دارای نوزده پرده است و بیشتر در غرب و شمال افغانستان رواج دارد و آن را با عناوین دوتار هراتی، ترکمنی و ازبکی میشناسند.
حدود دوسال پیش دوتار به عنوان یکی از میراثهای هنری ایران به ثبت رسید. به عنوان یکی از دوتارنوازان افغان نظرتان درباره این اتفاق چیست؟
به نظرم مسئولان یونسکو درباره قدمت و ثبت دوتار به اندازه کافی تحقیق نکردند. بهتر بود این ساز به نام ایران و افغانستان ثبت شود به این دلیل که ما افغانستانیها با ایرانیها فرهنگ و دین و مذهب مشترکی داریم.
به نظرتان آینده افغانستان با وجود تمام مشکلات موجود چگونه خواهد بود؟
واقعا نمیدانم! هیچ آیندهای برای کشورم متصور نیستم و نمیدانم سرنوشت کشور و هموطنانم چه خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید