نگاهی به نمایش «کرمخاکی»
سرکوب میکنی تا باشی
احسان زیورعالم
میزی در میانه صحنه است، زوجی گرم گفتوگویند، آن هم در فضایی که نامش کافه است و تماشاگران چشمانتظار نمایش، نقش مشتری را هم به دوش میکشند. ناگهان سفارشگیرندگان زوج - که شاید باید تصور میکردیم همچون دیگران مشتریاند - را به باد کتک میگیرند. بدون هدفی زور میگویند. روی سرشان پلاستیک میکشند. زوج معترض میشوند و آنها سرکوب میشوند. سرکوب تا جایی ادامه مییابد که تصویری نزدیک به مرگ آفریده میشود. کسی معترض میشود و فرد معترض نیز سرکوب میشود. حالا میدانیم این خود نمایش است؛ اما حجم و فرم خشونت افراد را تحریک میکند. تعامل میان تماشاگر و اجراگر شکل میگیرد. تماشاگر نسبت به حجم خشونت اعتراض میکند و سرکوب میشود. جایی نزاع بالا میگیرد و حرکت به سمت تماشاگران است، تماشاگری دو طرف نزاع را با خشونت به سوی هل میدهد تا کنش آنها را سرکوب کند. مدیر مجموعه دستور توقیف نمایش را میدهد و آن را سرکوب میکند. کارگردان در میانه اجرا تشکر میکند و توسط نیروهای خودش سرکوب میشود. گروه نمایشی معترض به وضعیت خود، از کافه رانده میشوند، آنها در شمایل رانده شده نیز سرکوب میشوند.
«کرمخاکی» قرار است فرم هنری معترض باشد در دل جامعه سرمایهداری یا فاشیستی. بازنمایی سرکوبی که بارها و بارها در سالهای اخیر به انحای مختلف دیدهایم و در برابرش سکوت کردهایم. از بر هم زدن بساط یک دستفروش تا اخراج کارگری ساده با کلیدواژه «تعدیل» و ما همواره نظارهگریم
حالا معترضند چرا باید نمایششان از دل یک رویداد حذف شوند. کار به فضای مجازی کشیده میشود و نسبت به سرکوبی اعتراض میکنند که صورت گرفته شده است.
رویداد رخ داده فارغ از غم و غصههای ناشی از یک حذف یا تجربه هراس یک مکان از بابت ویرانی سرمایه، حاوی اطلاعات جذابی است. شاید جذابترینش عدمتناسب موجود در کشور است.
عدمتناسبی که میتواند پایه شکلگیری بسیاری از پدیدههای موجود در کشور باشد. نمایش «کرمخاکی» قرار است فرمی هنری معترض باشد در دل جامعه سرمایهداری یا فاشیستی. بازنمایی سرکوبی که بارها و بارها در سالهای اخیر به انحای مختلف دیدهایم و در برابرش سکوت کردهایم. از بر هم زدن بساط یک دستفروش تا اخراج کارگری ساده با کلیدواژه «تعدیل»؛ اما همواره نظارهگریم و در نهایت به خودمان امید میدهیم که «خدا رو شکر ما جای این بنده خدا نبودیم.» انگار پرفورمنس رخداده و البته طبیعی و واقعی، فرایندی کاتارسیسوار برای ما فراهم میکند. گویی اجراگران پیشروی ما چون ضمادی بر دردهای روانی ما کارساز میشوند.
«کرمخاکی» حالا این اعتراض اجراگرایانه یا به قول تئاتریها «پرفورماتیو» را در دل مکان برآمده از سرمایهداری به نمایش میگذارد. خانهای قدیمی، در سه طبقه که با تزیینات مد روز میزبان جشنوارهای است و نمایش نیز در دل این جشنواره حاضر میشود. پرسش اساسی آن است که چرا نمایش معترض در جشنواره شرکت میجوید؛ در حالیکه جشنواره اساساً در تضاد با مفهوم جاری و ساری در نمایش است. مشروعیت جشنواره بدونشک از امر «سرکوب» تولید میشود و حضور در جشنواره به مثابه تأیید «سرکوب» است؛ چراکه جشنواره صرفاً ساحتی هنری ندارد و برآمده از نظام سیاستگذاری شده است. در جشنواره شاید اثری مورد وفاق عموم، به سبب ناهمخوانی با سیاست جشنواره حذف شود یا اثری که میتواند محبوبیت عمومی بیابد از چرخه رقابت کنار گذاشته شود. این یک وضعیت تاریخی است. پس جشنواره خود بازنمایی «سرکوب» است و پذیرش حضور در آن کمک به بازتولید «سرکوب» است؛ چون بر مشروعیت جشنواره صحه گذاشته میشود.
«کرمخاکی» در دل جشنوارهای حضور پیدا میکند که اساسش بر فروش صندلی به مشتری، گرفتن سفارش از مشتری و بازتولید چرخه مصرف است. در چنین شرایطی آیا «کرمخاکی» با آن حجم خشونت و تولید درگیری با مشتری کافه میتواند بدون «سرکوب» به راهش ادامه دهد؟ آیا شکل هرچند ضعیف از سرمایه، تمنایی برای تاب آوردن خشونت بر همزننده نظم کافه را داراست؟ آیا میتوان جامعهای را تصور کرد که آنتیتز تاب تز خود داشته باشد؟
هرچند از جایی فلاسفه و متفکران علوم انسانی مدام بر این تابآوری اصرار ورزیدند و از باور دیگری و پذیرش آنتیتزها گفتند و جریان مشروعیتزایی را در گرو پذیرش دیگری تعریف کردند؛ اما به نظر میرسد چنین وضعیتی کماکان ایدئالی ناشدنی است، حداقل در ایران. «کرمخاکی» صرفاً مشتی است نمونه خروار؛ چراکه ترکیب «کرمخاکی» و کافه، ترکیب عدمتناسب است، تناسبی که محصول نظم نمادین و زبان و سرمایه است.
نمایش «کرمخاکی» در برابر مکان اجرایی خویش دچار ابهام است. شاید اجراگرانش درباره اجرا در مکانهای واقعی با همان فرمان هپنینگ به این نتیجه برسند که نیروی سرکوبگر قهری دامنشان را بگیرد، شاید
تصور کنید در سالن نمایشی متعلق به یک گروه تئاتر آزاد، ناگهان گروه نمایشی بدون آمادهسازی اقدام به اجرای نمایشی از رژهویچ کنند، نمایشی مملو از بیانهای شاعرانه ثقیل و رویه ضدروایی. چند درصد از مخاطبان درون سالن تماشا را ادامه میدهند و چند درصد مدیریت سالن دندان نیش روی جگرش میگذارد که نمایش دوامی داشته باشد. تناسب میان سالن، سالندار، اجرا، اجراگر و تماشاگر چیزی است به اسم تئاتر آزاد و لاغیر. عدول از این تناسب در نظم نمادین مشروعیتی از جانب مخاطب خود کسب نمیکند.
«کرمخاکی» اما مشروعیتزدایی میکند و شاید برگبرنده نمایش همین باشد. اینکه در چارچوبی که خود را مروج نوعی آزادی میداند، رفتار آزاد تحمل نمیشود. با «سرکوب» از خود واژه و مفهوم آزادی نیز معنازدایی میشود. اینکه در یک نقطه به ظاهر مشترک، یعنی اجرای تئاتر، آزادی گروهی برای دیگری معنای متفاوتی متبادر کند. پس «کرمخاکی» در موقعیت مشروعیتزدا، توسط صاحب مشروعیت نمادین «سرکوب» میشود؛ چون آزادی صاحب سرمایه در خطر است. با این حال گروه غمین از خروج است. (پس از نمایش دقایقی با اعضای گروه صحبت کردم و همگی از رفتار صورت گرفته دلخور بودند؛ در حالیکه نمایش به هدف غایی خود دست پیدا کرده بود.) چرا باید نمایشی که از تعریف آزادی کافه مشروعیتزدایی کرده کماکان ناراحت است و خواهان ادامه اجرا است؟
به بخش اول نوشتارم بازمیگردم. جاییکه نوشتم کشور ما محصول عدمتناسبها است و این وجه جذابی برای پیگیری پدیدهها است. در این عدمتناسب است که اجرای «کرمخاکی» وارد رقابت کافهای میشود، نمایشی که به زعم من اساساً مناسب اجرا در کافه نیست؛ چون بر پایه هپنینگ شکل میگیرد و حواس جمع مخاطب، به سبب انتظار دیدن اجرا، بخش مهمی از شوک ناشی از خشونت را خنثی میکند. در این عدمتناسب است که صاحب سرمایه توانایی متوقف کردن اجرا را پیدا میکند؛ چراکه در شرایط متناسب اجراگر میتوانست صاحب سرمایه را «سرکوب» کند و در موضوع قدرت قرار گیرد؛ اما چیدمان تئاتر در ایران همین است، نمایش «کرمخاکی» در برابر مکان اجرایی خویش دچار ابهام است. شاید اجراگرانش درباره اجرا در مکانهای واقعی با همان فرمان هپنینگ به این نتیجه برسند که نیروی سرکوبگر قهری دامنشان را بگیرد، شاید.
دیدگاه تان را بنویسید