یک ترانهسرای پیشکسوت مطرح کرد؛
افول ترانهسرایی در این زمانه بیعشق!
شعر و ترانه در دنیای امروز بخصوص در موسیقی پاپ مقولهای پر ضعف و ایراد است. دفتر موسیقی و شورای شعر و ترانه نیز ماهانه به آثار متعددی مجوز میدهد گرچه هنوز بسیاری از آثاری که درنهایت منتشر میشوند فاقد مضمون و محتوای قابل قبولند. به گزارش خبرنگار ایلنا، با شنیدن آثار پاپ و برخی سبکهای دیگر میتوان دریافت که تنها موضوع مورد توجه در ترانهها تصانیف، روابط عاشقانه و جوانگرایانه است و در این میان کم نیستند سوژههایی که به وقایع محیطی و اجتماعی تعلق دارند اما شاعران و ترانهسرایان امروز برخلاف هنرمندان نسلهای گذشته سراغ آنها نمیروند. درنهایت پرداختن به شعر و ترانه در موسیقی امروز مسئلهای پرچالش است و اتفاق دیگر عدم توجه به ترانهسرایان مطرح و کاربلد توسط مسئولان، هنرمندان و مخاطبان است. محمدعلی شیرازی ازجمله ترانهسرایانیست که مدتهاست با بیماری دست و پنجه نرم میکند و اینک در سالهای بازنشستگی؛ گوشه انزوا گزیده و کسی از او سراغ نمیگیرد. این ترانهسرای پیشکسوت زاده بیست و هفتم اسفند سال ۱۳۱۹ است و در دهه پنجاه آن زمان که موسیقی پاپ در ایران سبکی نوپا بود با خوانندگان مطرح متعددی همکاری کرد و برخی از خوانندگان شهرت خود را مدیون او و ترانههایش هستند. با نگاهی به قطعات و آلبومهای ساخته شده بر اساس ترانههای شیرازی میتوان به این نتیجه رسید که دلیل اصلی ماندگاری برخی آثارش توجه به مضامین گاها اجتماعی و دوری از پرداختن به موضوعات عامهپسند و سطحی است. او از معدود ترانهسرایانی است که به محیط زیست و طبیعت کشور ایران هم نگاه داشته و مطرحترین اثر این ترانهسرا با موضوع محیط زیست کاری است که قاسم افشار در دهه هفتاد خوانده و «آی آدمای مهربون» یا «وقف پرندهها» نام دارد. محمدعلی شیرازی بجز همکاری با خوانندگان پیش از انقلاب با محمد اصفهانی، امیر تاجیک، قاسم افشار، مسعود خادم و شهرام شکوهی همکاری کرده است. او سال ۳۹۵) به دلیل عارضه ریوی و گوارشی در بیمارستان بستری شد و کمی بعد هنرمندانی چون محمدعلی بهمنی، زندهیاد افشین یداللهی، سعید بیابانکی، محمد سلمانی، صابر قدیمی و بابک نبی به عیادت او رفتند. از آن زمان تاکنون اخباری از وضعیت این هنرمند پیشکسوت عرصه موسیقی و ترانه در رسانهها منتشر نشده و ظاهرا مسئولان هم سراغی از او نگرفتهاند. گفتگو با این ترانهسرا را درباره وضعیت ترانههای امروزی و مقایسه آثار ترانهسرایان و موزیسینهای گذشته و امروز را در ادامه میخوانید.
گویا مدتیست بیمار هستید. مشکلتان چیست؟
ریه من دچار مشکل است و اوضاع خوبی ندارم. نفس کشیدنم با مشکل مواجه است؛ در حدی که با دستگاه اکسیژن تنفس میکنم. اوضاعم طوری است که مدام در خانه به سر میبرم و الان هم صحبت کردن برایم بسیار سخت است.
مسئولان و هنرمندان از شما سراغ میگیرند؟
من که مدام در خانهام و اغلب دوستان شماره تلفن مرا دارند، اما فقط اگر کاری داشته باشند یا چیزی از من بخواهند، سراغم را میگیرند. مثلا دوستان از صدا و سیما تماس گرفتهاند، چون میخواستند برایشان کاری انجام دهم. واقعیت این است که من دچار مشکلاتی هستم و مسئولان هم خودشان این را میدانند.
چگونه امرار معاش میکنید؟
من نه بازنشستگی دارم و نه از جایی حقوقی میگیرم. تنها دریافتی من مبلغ خیلی کمی است که وزارت ارشاد ماهانه به حسابم واریز میکند. وضعیت همین است و کاری هم نمیتوان کرد.
شما سالهاست از فعالیت حرفهای فاصله گرفتهاید و میتوان گفت آخرین حضور جدی شما تا اوائل دهه هشتاد بوده است. یکی از آخرین آثاری که از شما توسط خوانندگان خوانده شده «وقف پرندهها» یا «آی آدمای مهربون» بود، درست است؟
بله آهنگساز اثری که میگویید اکبر آزاد بود و در قالب ارکستر اجرا شده بود. اما این اثر جزو آخرین کارهایم نیست. گاهی وقتها بعضی دوستان و بچههایی که به شماره من دسترسی دارند با من تماس دارند سفارشهایی دارند و من هم کارهایی برای آنها انجام میدهم و آثاری را مینویسم.
آیا اخیر با اهالی موسیقی همکاری داشتهاید؟
اخیرا اثری با نام «مرگ بلوط» سرودهام که درمورد محیط زیست است و به معضل از بین رفتن درختان بلوط میپردازد.
شاید بتوان گفت شما تنها ترانهسرایی هستید که به جز سرایش آثار عاشقانه، مشخصا به محیط زیست و منابع طبیعی و موضوعاتی از این دست توجه دارید.
باید همینطور باشد و مگر میشود هنرمند به پیرامون خودش اهمیت ندهد!؟ هنرمند باید کاری کند که تاثیرگذار باشد و حقیقتی را با خود به همراه داشته باشد. در اینباره کارهای امروزی را مثال میزنم. اغلب ترانههای آثار امروزی فاقد منطق هستند و ریشه ندارند. یا مثلا بسیاری آثار از عشق میگویند! شما فکر میکنید در این دوره زمانه با اوضاعی که وجود دارد عشقی به وجود خواهد آمد که دربارهاش حرف بزنیم و آن را در قالب شعر، ترانه و در نهایت یک اثر موسیقایی هنری به مخاطبان ارائه کنیم؟ به همین دلیل است که میگویم اغلب کارها فاقد اساس و ریشه هستند. نتیجه و نمودی هم ندارند که آنها را منطقی بدانیم.
ترانههای عاشقانه امروزی با وجود تولید انبوهی که دارند، به دل نمینشینند تا در ادامه ماندگار شوند. اگر چند اثر عاشقانه امروزی را با آثار سروده شده توسط شما در دهه پنجاه مقایسه کنیم به خوبی متوجه ضعف مفهومی و محتوایی آثار امروزی خواهیم شد. چه اتفاقی رخ داده که ترانهها به طرز عجیبی تنزل یافتهاند.
وقتی که کاری مدتها تعطیل میشود و مرجعی برای رسیدگی و ارزشیابی وجود ندارد اوضاع بهتر از آنچه شاهدش هستیم نخواهد شد. واقعیت این است که هیچ روند مشخصی برای ورود افراد به عرصههای حرفهای وجود ندارد. یادم هست سه چهار طول کشید تا وارد عرصه فعالیت شدم. یعنی از اولین ترانهای که نوشتم تا موقعی که رادیو مرا به عنوان یک ترانهسرا پذیرفت، سه، چهارسالی زمان برد، که مسئولان مربوطه در آن زمان به ناچار حضور مرا پذیرفتند. روند اینطور بود که هر ماه دو، سه تا کار ابلاغی به من میداند و من باید آنها را انجام میدادم. آن آثار هم مال پیرمردهایی مانند الان خودم بودند که حال نفس کشیدن هم نداشتند. آن افراد اگر هم کاری میکردند بابت این بود که دستمزدی بگیرند؛ هنرمندانی مانند آقای اکبر محسنی و آقای زرین پنجه از این دسته افراد بودند که اگر کاری انجام میدادند از روی عشق نبود، بلکه برای این بود که اثرشان اجرا شود و پولی بابتش دریافت کنند. فعالیت من ادامه داشت تا یک اثر برای ویگن ساختم. با ساخت این اثر خوانندگان و آهنگسازان توجهشان به کارم جلب شد و به هر دشواری و اجبار و اصراری که بود، تقاضای خود را برای همکاری با من اعلام می کردند تا ترانه آثارشان را من بساریم.
با این حساب در بدو ورود شما به عرصه فعالیت سختیها بیش از حد تصور بوده است.
بله در دوره ما سختگیریهای زیادی وجود داشت که بیخود هم نبود؛ بلکه تاثیرگذار بود. مثلا با اینکه
آقای هدایت الله نیرسینا (ترانهسرا که در آن زمان ریاست شورای شعر رادیو ایران را به عهده داشت)، فردی کج سلیقه بود اما در عین حال آدم مطلعی بود. او استاد دانشگاه بود و سواد و تخصص داشت. تقریبا همه مسئولان تخصص داشتند و اینطور نبود که بیتخصص و دانش باشند. به جرات میگویم که حسادت و بخلی هم وجود نداشت و مسئولان بر این اساس قضاوت نمیکردند و به انتخاب افراد و آثارشان نمیپرداختند. اولین کار من هم به دور از این حسادتها به سرانجام رسید. یادم هست آقای حسین صمدی اثری را از من خواست برای خوانندگان کوچه و بازاری، زمانی که آن را نوشتم نظرش تغییر کرد و گفت حیف است این اثر را خوانندگان کوچه و بازاری بخوانند آن را به خوانندهای دیگر میدهم، که این اتفاق هم افتاد و کار بسیار مورد توجه قرار گرفت. این رویه بود تا اینکه با من تماس گرفتند و گفتند سه شنبه به رادیو واقع در میدان ارگ بیا. من هم با آن سن و سال کم پذیرفتم و رفتم. در رادیو آقای دکتر نیرسینا شعر را خواند و سپس به آهنگساز گفت موسیقیات چیست؟ او هم آهنگ را برایش نواخت. نیرسینا کمی فکر کرد و بعد گفت مشکلی وجود ندارد و فورا نامه تایید را امضا کرد؛ در حالی که من جوانی بیست ساله و تازه از راه رسیده بودم که کسی مرا نمیشناخت. میخواهم بگویم کیفیت کار اهمیت داشت و در نهایت سه سال طول کشید که آثار من شنیده شوند. در دهه پنجاه کار کردن به راحتی امروز نبود و پشتکار زیادی میطلبید. در حال حاضر افراد هم ترانه میسرایند، هم آهنگ میسازند و تنظیم میکنند و هم میخوانند! خودشان هم آثارشان را گوش میکنند! این یعنی تخصص اهمیتی ندارد و ارزیابی درستی هم در کار نیست.
موضوعی که عموما نادیده گرفته میشود جدا دانستن ترانه از ادبیات و شعر است. همنسلان شما به ادبیات اعم از اشعار کلاسیک و نو توجه داشتند؟
اینکه شعر آزاد بسراییم و روی آن آهنگ و ملودی بگذاریم ایرادی ندارد، اما به شرطها و شروطها. آنچه بسیار با اهمیت است و مورد بیتوجهی قرار می گیرد احساس است. یکی از اصول و واجبات در امر هنر، شعر و بخصوص ترانهسرایی وجود احساس است. هر نوع اثر هنری باید از حس باطنی و درونی و قلبی هنرمند خلق شده باشد تا دارای احساس باشد. این سوال مهم مطرح است که اصلا اثر هنری چرا به وجود میآید؟ هنرمند میخواهد آنچه را حس میکند، به شنونده یا بیینده انتقال دهد و اثر هنری واسطه این اتفاق است. مورد دیگر وقفهای است که در فعالیت هنرمندان وادی موسیقی ایجاد شده. شما حساب کنید موسیقی چندین سال، یعنی از انقلاب اسلامی نه حتی تا سالهای شصت و هفت، شصت و هشت، که تا دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی تعطیل بود. همین عدم وجود هنری به اسم موسیقی در مقطعی طولانی کلیت این هنر را در برههای تاریخی تحت تاثیر قرار داده است.
من نه بازنشستگی دارم و نه از جایی حقوقی میگیرم. تنها دریافتی من مبلغ خیلی کمی است که وزارت ارشاد ماهانه به حسابم واریز میکند. وضعیت همین است و کاری هم نمیتوان کرد
در دهه هفتاد فعالیت جدیتری را آغاز کردید؟
بله در همان دوران از من سراغ گرفتند و همکاریهایی شکل گرفت. قرار بود من به صدا و سیما بروم و برای ساخت آثاری با عوامل مربوطه همکاری کنم. با خودم گفتم حالا که میروم بهتر آن است اثری بسازم تا چیزی دستم باشد. در خیابان مستوفی که خیلی هم با صفاست مشغول راه رفتن بودم. حین قدم زدن یکی از کاجهای خمرهای شکل واقع در باغچههای کنار خیابان را دیدم که در لای شاخ و برگ آن قاصدکی گیر کرده بود. این قاصدک آنقدر در معرض گرد و خاک و دوده قرار داشت که رنگ آن از سفید به خاکستری تیره متمایل شده بود. با خودم گفتم خدایا ببین ما با هوا چه میکنیم و اینطور شد که ترانه «وقف پرنده ها» را سرودم. این ترانه اینطور اول اینطور شروع میشد؛ «آی آدمای مهربون واجبه که کمک کنیم/ فکری برای شستن رختای قاصدک کنیم»، که بعد آقای علی معلم گفت مصرع دوم را برداریم و به جایش این را بیاوریم؛ «فکری به حال شستن زخمای شاپرک کنیم» تا احساسیتر باشد. واقعا همینطور بود که ایشان گفت. منظورم از بیان این خاطره توضیح درباره حسی است که از قبل در من وجود داشته ومنجر به خلق ترانهای شده درباره واقعیتی که وجود داشته و دارد. واقعیت این است که ما داریم همه چیز را از بین میبریم و نابود میکنیم و اثر من هم در اینباره است، در نتیجه زمانی که خواننده چنین اثری را میخواند، باعث ماندگاریاش خواهد شد؛ هر چند من از نوع خواندن قاسم افشار راضی نبودم.
مشکل اینجاست که تاثیر گرفتن از اتفاقات پیرامون کمتر در هنرمندان امروزی دیده میشود.
در این زمانه با اوضاعی که وجود دارد عشقی به وجود خواهد آمد که دربارهاش حرف بزنیم و آن را در قالب شعر، ترانه و درنهایت یک اثر موسیقایی هنری به مخاطبان ارائه کنیم؟
همه چیز بستگی به موقعیت دارد. اینکه من در موقعیتی که میخواهم کاری را انجام دهم، تحت تاثیر چه موارد و موضوعاتی هستم در سرایش اثری با احساس تاثیر مستقیم دارد. اگر آن منبع تاثیرگذار آهنگ باشد که خودش مواردی را میطلبد و شاعر و ترانهسرا باید آن موارد خاص را پیدا کند تا در مسیر درست و در حد و حدود فضای آن حرکت کند و به نگارش و سرایش بپردازد. به نظرم بازهم مشکل بر سر نداشتن مرجعی است که توسط افراد متخصص و با سواد اداره شود.
آهنگسازان و خوانندگان همنسلتان و دیگر نسلها به یادتان هستند؟
مسئله این است که از دل برود هر آنکه از دیده برفت! واقعا همینطور است و زمانی که فرد کمتر در اجتماع باشد و کمتر دیده شود؛ کم کم فراموش میشود حتی اگر اسم و رسمی داشته باشد. و فراموش کردهاند که آدمی هم با اسم و رسم محمدعلی شیرازی هست و حیات دارد. متاسفانه حال جسمانی من طوری نیست که در مجامع شرکت کنم و دوستان هم یادشان نمیآید که چنین آدمی هم هست که بخواهد زنده باشد یا از دنیا رفته باشد.
دیدگاه تان را بنویسید