سعید امکانی مطرح کرد؛
تأسی نقاشان ایرانی از آثار «سالوادور دالی» و «رنهمگریت»
سعید امکانی میگوید: واقعا نمی توانیم بگوییم در حال رقم زدن اتفاقی هستیم. سالوادور دالی حرف خوبی میزند. او گفته اصولا همه نقاش ها از روی دست یکدیگر نگاه میکنند؛ یعنی مقلد هستند و اهل تقلیدند. اگر به آثار استادان ایرانی هم نگاه کنید و آنها را جزیی ببینید، متوجه خواهید شد که آنها هم چنین کاری میکردهاند و شیوه و آثار سالوادور دالی و دیگر نقاشان سورئال اروپایی را مدنظر داشتهاند. نقاشان کمی را میتوان سراغ داشت که با دغدغههای هنری و بدون توجه به بازار فروش و سفارش گالریها و بدون تن دادن به سفارشات عامیانه و بازاری مسیر خود ر ادر جهت ارائه آثار با کیفیت و فاخر ادامه میدهند. سعید امکانی، نقاش و کاریکاتوریست؛ یکی از دغدغهمندان این حوزه است. نگاهی به کارنامه و آثار سعید امکانی بدون هیچ توضیحی گویای فعالیتهای با ارزش اوست. در پس آثار این هنرمند، تفکر و دغدغههای اجتماعی وجود دارد. امکانی که برخی او را به عنوان نقاش میشناسند و تعدادی دیگر او را با کاریکاتورهایش به یاد میآورند، علاقه بسیاری به سبک سورئال دارد و عمده کارهای او بر همین اساس خلق میشدهاند. وی درباره سبک و سیاق و نحوه فعالیتش در عرصه نقاشی و کاریکاتور با ایلنا گفتگو کرد.
وحید خانهساز
میتوان گفت اغلب آثار شما در سبک سورئالیست خلق شدهاند. این سبک خاص است و همه فهم نیست. ظاهرا نقاشان بسیاری در سبک سورئال فعالیت میکنند اما خب تفکری پشت آثارشان نیست و صرفا با قابی مغشوش و مملو از رنگ و کنتراست مواجهیم که معنا و تفکر با اهمیتی پشت آنها نبوده است.
اول اینکه تعدادی از نقاشها خوب کار میکنند. آثار این دسته از نقاشان دارای معناست و تکنیک و اجرای خوبی هم دارند. اما باید این موضوع مهم را در نظر داشته باشیم که اگر یک نقاش هر کار و اتفاقی را دیوانگی خطاب کند و نام آن را سورئال بگذارد، دلیل بر خوب بودن آن نیست. در نمایشگاهها آثار خوب کمی را میبینم. تعداد کارهای خوب سورئال بسیار کم است.
اصولا همه نقاشها از روی دست یکدیگر نگاه میکنند؛ یعنی مقلد هستند و اهل تقلیدند. اگر به آثار استادان ایرانی هم نگاه کنید و آنها را جزیی ببینید، متوجه خواهید شد که آنها هم چنین کاری میکردهاند و شیوه و آثار سالوادور دالی و دیگر نقاشان سورئال اروپایی را مدنظر داشتهاند.
طی دهههای گذشته تا چه حد به سبک سورئالیست جایگاه دادهایم و آن را ارتقا بخشیدهایم؟
واقعا نمیتوانیم بگوییم در حال رقم زدن اتفاقی هستیم. سالوادرو دالی حرف خوبی میزند. او گفته اصولا همه نقاشها از روی دست یکدیگر نگاه میکنند؛ یعنی مقلد هستند و اهل تقلیدند. اگر به آثار استادان ایرانی هم نگاه کنید و آنها را جزیی ببینید، متوجه خواهید شد که آنها هم چنین کاری میکردهاند و شیوه و آثار سالوادور دالی و دیگر نقاشان سورئال اروپایی را مدنظر داشتهاند. میخواهم بگویم طی سالها و دهههای قبل اصلا اتفاق خاصی در ایران رخ نداده است. بله ما در هنر مسیر خوبی را پیش گرفتهایم و رو به رشد هستیم و اگر با همین رویه پیش برویم، جایگاه خوب و قبولی پیدا خواهیم کرد، اما هنوز اتفاق ویژهای را رقم نزده ایم. عقیدهام این است که یک هنرمند مثلا نباید قبل از اندی وارهول قرار گیرد؛ بلکه باید پس از او اتفاقی را رقم بزند.
اساس تدریس و آموزش اغلب هنرها در ایران مراد و مریدی است و معمولا استادان شاگردان را مقلد تربیت میکنند. این مسئله به هنرمندان نوپا و جدید اجازه جسارت و ابراز خلاقیت نخواهد داد.
بله متاسفانه آنچه میگویید درست است. اینکه هنرمند خط و مشی خودش را به شاگردان القا کند اتفاق خوبی نیست. متاسفانه استادان کلاسیک ما با همین رویه به تربیت شاگردانشان پرداخته و میپردازند. چنین فضایی آسیبهای بسیار در پی دارد که مقلد بودن و ارائه آثار تکراری و به دور از خلاقیت یکی از آنهاست. این مدل کار کردن ایجاد فساد میکند.
منظور از فساد چیست؟
منظور این است که ما نباید به هنرمند بگوییم فقط آنچه که من میگویم درست است و تو هم همان را انجام بده! هنر مقولهای بسیار بسیط و گسترده است و اصلا لزومی ندارد چنین رفتارهایی داشته باشیم. چنین رفتارهایی را خودخواهانه میدانم و نباید در مقوله آموزش به شاگرد بگوییم شما فقط این مسیر را برو! ما استادان خوبی داریم اما میآیند برای شاگردان مسیر تعیین میکنند و خب خروجی خوبی هم ندارند. چنین شاگردانی نمیتوانند آثار ماندگار خلق کنند. ما به عنوان استاد باید اصول را بگوییم و به دور از خودخواهی به شاگرد اختیار عمل دهیم.
یکی از دلایلی که در همه هنرها با آثار بدیع و خلاقانه و غیرکلیشهای مواجه نمیشویم همین روحیه است.
چرا وقتی به نمایشگاهی میرویم از روی آثار میتوانیم تشخیص دهیم که هنرمند مربوطه شاگرد کیست؟ چنین شاگردی به طور مشخص همان مسیر قبلی را میرود و اتفاقات مورد توجهی را رقم نخواهد زد. این درست نیست که هرکس هرچه خورد و آن را بالا آورد ما برش داریم و همان را بخوریم! پس اینکه بگوییم اتفاق و سبک خاصی را رقم زدهایم، خیر اینطور نبوده است. البته این موضوع را یادمان باشد که دست هنرمندان ما در ارائه آثار به دلیل وجود قوانین و چهارچوبها بسته است. در چنین فضایی نمیتوان هر کاری کرد و هر حرفی را زد.
در نهایت سه راه میماند. یا هنرمند باید خودسانسوری کند یا بر اساس ترفندها و تمهیداتی خلاقانه حرفش را بزند. راه سوم تن دادن به کارهای سفارشی است.
درست است و گاه هنرمند نمیتواند حرفش را بزند یا در رابطه با اتفاق و موضوعی نظر بدهد.
البته باید این موضوع را هم مدنظر داشته باشیم که هنرمندان ما آنطور که باید در جریان جزییات سبکها نیستند و شناخت جامعی از آنها ندارند.
بله. مثلا هنر انتزاعی ما هم همین است. طرف نمیداند معنای انتزاع چیست و اینگونه است که با انواع مناظر انتزاعی، میوهها و اشیا انتزاعی مواجهیم. اینکه ما بر سر مدرن یا نبودن فلان سبکها و فلان آثار حرف میزنیم به چه معناست؟ ما باید از هنر مدرن فراتر برویم. تا زمانی که عقیده و فکر و عمل ما یکی نباشد فایدهای نخواهد داشت. نمیتوانیم هر نامی میخواهیم به روی آثارمان بگذاریم.
برخی معتقدند سبکبندیها و در میان آثار هنرمندان دنبال سبک گشتن را اتفاقی مثبت نمیدانند. اما به هرحال تحلیل هر اثر باید بر اساس جریان و عقبهای ایجاد شود و خب هیچ هنرمندی خارج از سبکهای موجود کار نمیکند. بر همین اساس سوال این است که شما به جز سبک سورئال کدام سبکها را دنبال میکنید و شاید از آنها تاثیر گرفته اید؟
من عاشق «اکسپرسیونیسم» و «امپرسیونیسم» هستم.
این علاقمندی را میتوان در آثارتان یافت و شاید بتوان گفت آثارتان مخاطب را به یاد رنه مگریت میاندازد.
از مقایسهتان ممنونم. بله نگاهم به رنه مگریت نزدیک است.
با توجه به اینکه تاثیر گرفتن هنرمندان نقاش را از یکدیگر امری ناگزیر میدانید خودتان از مگریت و دیگر نقاشان هم سبک تاثیر گرفتهاید؟
نمیتوانم بگویم تاثیری وجود نداشته؟! مگر همچین چیزی امکان دارد؟ مگر تحت تاثیر رنه مگریت و سالوادوردالی قرار گرفتن مگر کم اتفاقی است؟
ناصرالدین شاه دید بسیار خوبی داشته و مسلما سورئالیست کار خوبی هم بوده است. او شاید نمیدانسته سورئالیست چیست، اما در نقاشیهایش برای زنان سبیل گذاشته! این شاه قاجار تفکری طنازانه داشته که چنین کارهایی میکرده است.
طنزی که در آثار شماست به نوعی در بخشهایی بر گرفته از ادبیات است و ادبیات عامه را میتوان در آثارتان دید.
کارهای من به شدت با ادبیات عجین است. مثلا در مجموعه آخرم در رابطه با زنان، یکی از آثارم برگرفته از شعر «قوم تیپا خورده رنجور» مهدی اخوان ثالث است.
شاید ادبیات و بسیاری دیگر از مولفهها در همه آثار برایتان اهمیت دارد. اما مجموعههای شما به لحاظ نوع نگاه و شیوه استفاده از مقولات مختلف هنری و اجتماعی بسیار با هم تفاوت دارند. چرا اینگونه است؟
من خودم را نقاشی میدانم که در کارهایم بسیار جهش دارم. من میگویم یک نقاش نباید تا آخر عمر صرفا یک موضوع را جلو ببرد. به طور مثال مجموعه «سران» من اثری موفق بوده و به نوعی برای من برند شده و شاید برخی مرا با این مجموعه به یاد میآورند، اما این دلیل نمیشود که همچنان به خلق و ارائه چنین آثاری بپردازم. چه کسی گفته من به عنوان نقاش مثلا فقط باید درباره زنان خلق اثر کنم؟! اگر مخاطب نمایشگاههای قبلی مرا دیده باشد و به دیدن مجموعه جدیدم بنشیند با خودش میگوید چطور ممکن است چنین اتفاقی در ذهن این آدم افتاده باشد؛ که از طراحیهای قبلی به آثار فعلی برسد؟!
با گالریها قرارداد نمیبیندم. من نقاش هستم و نمیتوانم برده باشم و تن به سفارشهای بازاری بدهم. البته هنرمندان زیادی با این رویه کار میکنند و من آنها را مورد قضاوت قرار نمیدهم و حتی حق دارند چنین کاری کنند. شاید اگر من هم نیاز مالی داشتم همین روند را پیش میگرفتم.
این اتفاقی که از آن به عنوان جهش هنرمند نقاش یاد میکنید چگونه برایتان حاصل میشود؟ به لحاظ هنری و مارکتینگ این رویه در ایران اتفاقی ریسک گونه است.
متوجه منظورتان هستم. میدانید چرا در کارم جهش دارم؟ به این دلیل که با گالریها قرارداد نمیبیندم. من نقاش هستم و نمیتوانم برده باشم و تن به سفارشهای بازاری بدهم. البته هنرمندان زیادی با این رویه کار میکنند و من آنها را مورد قضاوت قرار نمیدهم و حتی حق دارند چنین کاری کنند. شاید اگر من هم نیاز مالی داشتم همین روند را پیش میگرفتم. این سفارشی کار کردن باعث شده اگر به دیدن آثاری در قالب نمایشگاه میروم صرفا به خاطر رفاقتم با آن نقاشان باشد وگرنه دیدن آثار تکراری لطفی نخواهد داشت. هنرمند باید کارهای جدید خلق کند و دغدغهاش بر اساس شرایط روز جامعه باشد. مشکل هنرمندان بسیار این است که با گالریها وارد قرار داد میشوند و زمانی که این اتفاق میافتد یعنی تن به سفارش دادهای. من هنوز با این مسئله مواجه نشدهام و بعید هم میدانم با روحیهای که دارم چنین اتفاقی رخ دهد. ممکن است نیاز آدم را به چنین کاری وادار کند، به همین دلیل هرگز هنرمندانی که با این رویه کار میکنند را نمیکوبم، چون ممکن است فردا روزی خودم هم با مشکلاتی مواجه شوم و مجبور باشم با گالریها قرارداد ببندم و تن به سفارتشان دهم.
آثار شما به نوعی سیاسی هم هستند. خودتان این را قبول دارید؟
مگر میشود هنرمند به سیاست بیاهمیت باشد. مثلا در مجموعه «سران» آثارم مفهوم سیاسی دارند. جدا از این ما در مقطعی رشد کردهایم و به گونهای بزرگ شدهایم که از اول یاد گرفتهایم سیاسی باشیم. مغز و تفکرمان اینگونه رشد کرده و چطور میتوانیم سیاسی نباشیم و این مقوله در آثارمان نباشد؟!
یکی دیگر از موضوعات قابل مشاهده در آثارتان این است که طنز را برای تلطیف مفاهیم به کار نبردهاید و قصدتان هم خنده گرفتن از مخاطب نبوده.
اصولا همه نقاشها از روی دست یکدیگر نگاه میکنند؛ یعنی مقلد هستند و اهل تقلیدند. اگر به آثار استادان ایرانی هم نگاه کنید و آنها را جزیی ببینید، متوجه خواهید شد که آنها هم چنین کاری میکردهاند و شیوه و آثار سالوادور دالی و دیگر نقاشان سورئال اروپایی را مدنظر داشتهاند
بله آثار من خنده ایجاد نمیکنند بلکه مخاطب را به فکر فرو میبرند و این موضوع برایم دارای اهمیت است. مخاطب در ابتدا لبخندی میزند اما بعدش تفکر میکند. طنز آثار من طنز تلخ است.
حتی میتوان گفت گاه آثارتان به گروتسک نزدیک میشود و خندهای همراه با دلهره در مخاطب ایجاد میکند. موضوع دیگر اینکه با وجود تفاوت مجموعههایتان در نوع مفهوم و اجرا و تلفیقات، اما امضای شما را دارند. یعنی اگر کسی شما را بشناسند اینکه هنرمند چه کسی است برایش قابل پیش بینی خواهد بود.
اگر اینطور باشد خوشحال میشوم و ممنونم که چه چنین نظری دارید.
مجموعه «سران» برایم یک پروژه پژوهشی بوده است. سران در واقع کاری تحقیقاتی بود که به بررسی آن پرداختم و انجامش دادم.
فضای سورئال چگونه در آثار شما نمود پیدا کرده. برای شما سرچشمه زایش سوژهها درونی است که شما آنها را عینی میکنید؟ یا اینکه همه چیز به موقعیت و وقایع پیرامون ربط دارد؟ برای بیان راحتتر موضوع یکی از مجموعهها یا آثارتان را مثال بزنید.
به طور مثال مجموعه «سران» برایم یک پروژه پژوهشی بوده است. سران در واقع کاری تحقیقاتی بود که به بررسی آن پرداختم و انجامش دادم. شخصا اعتقادم بر این است که یک نقاشی لزوما نباید بر اساس پژوهش شکل گیرد و خلق شود. گاه باید دیوانگی در کار باشد و واقعا یک کار هنری با ارزش اینگونه خلق میشود.
از آثار و مجموعههایی بگویید که متعلق به خودتان است اما پژوهش محور نیست.
بله اتفاقا چنین مجموعهای دارم که اساس آن پژوهش نیست، اما مسائل اجتماعی روز در شکل گیری آن تاثیر مستقیم داشته. این پروژه درباره زنان است. من در این مجموعه به کاستی و کمبودها و نادیده انگاری بانوان و فشارهایی که از جوانب مختلف روی آنهاست، توجه داشتهام. از سویی به این موضوع تاکید دارم و معتقدم که تمام آرامش و قدرت یک خانه و آشیانه با وجود زنان به وجود میآید و خانواده این اجتماع کوچک نمونه کوچکی از یک جامعه است. در آثار جدیدم مسائلی را بازگو کردهام که ابعاد بزرگ و وسیعتری دارند.
چطور میتوانیم آثار شاعر بزرگی چون حضرت مولانا را نادیده بگیریم و از آن در هنرهایمان بهره نبریم؟ بزرگانی چون مولانا هزار سال پیش شعر مدرن میسرودهاند و فضای کارشان سورئال بوده. یا مثلا شمس تبریزی انسانی آوانگارد و مدرن بوده است
قبلا نیز هنرمندان گرافیست و نقاش روی مقوله زنان و کمبودها و کاستیهای اجتماعی آنها کار کردهاند.
بله صد درصد همینطور بوده و روی این موضوع کار شده است. اما به هرحال در دنیای امروز شرایط و موقعیتها بنا به دلایلی تغییر میکند و همین موضوع به تغییر شکل و سیاق کمبودها و حق وحقوق زنان و البته همه مردم میانجامد.
به هرحال هنرمند فرزند زمانه خویش است و وظیفه دارد به دغدغدهها و مشکلات مردم هم عصرش توجه کند. از جزییات مجموعهتان بگویید.
مجموعه مذکور با رنگ روغن کار شده و اجرای قوی آن برایم اهمیت داشته است. اینطور نبوده که فقط ایران و مشکلات زنان ایرانی را مدنظر قرار دهم. این مجموعه برایم پروژهای است که دغدغههای مطرح شده در آن مربوط به تمام زنان دنیاست. مشکلاتی که سعی در بیانشان داشتهام، میتوانند مربوط به افغانستان یا زنان هر کشور و قاره دیگر باشند، اما در کل دغدغههای موجود بیشتر مربوط به خاورمیانه است. نه اینکه در غرب زن ستیزی نداریم و زن ستیزی مسئلهای جهانی است اما واقعیت این است که ما در خاورمیانه شاهد خشونتیم و اتفاقات از آنچه تصور میشود وحشتناکتر است.
چه شد به سراغ موضوع زنان و کمبودهایشان در دنیای امروز رفتید؟
یکی از اعتقاداتم این است که دنیای امروز و آینده را زنها تغییر خواهند داد، این را به جرات میگویم. اگر توجه کنید زنان دهه هشتادی از زنان هم نسل ما در مواجهه با مسائل و موضوعات مختلف بسیار قویتر عمل کردهاند. زنان و دختران نسلهای جدید بسیار جسورتر از زنان نسلهای گذشتهاند. شخصا عقیدهام این است که زن هم از خود ماست و گاه میبینیم از مردها قویتر فکر میکنند و در زمینه مدیریت هم قابلیتهای زیادی دارند. به نظرم باید نگاه دقیقیتر و جزیی نگرتری به اجتماع و زنان داشته باشیم.
خودتان را کاریکاتوریست میدانید یا نقاش؟ برخی شما را به عنوان کاریکاتوریست میشناسند. خودتان کدام را قبول دارد؟
من خودم را نقاش میدانم. کاریکاتور هم زیر مجموعهای از هنرهای تجسمی است. خودم را به عنوان نقاش میشناسم. البته خودم را کارتونیست هم میدانم چراکه میتوانم در این قالب و سیاق هم کار کنم، اما بیشتر زمان خود را با بوم و رنگ سپری میکنم لذا بیش از هر چیز نقاش هستم.
دیدگاه تان را بنویسید