نگاهی به «ویلی کو ویلی کو بدو»
هفت شب خواب خونآلود شهرزاد
احسان زیورعالم
همواره برای من ابراهیم پشتکوهی محصول اجرا بوده تا نوشتار. هیچگاه از او کتابی نخوانده بودم و تا جای ممکن هر سال نمایشی از او روی صحنه میدیدم. خوبی کارش هم این بود هر از گاهی ساختههای گذشته که از تیررس نگاهم به دور بود را اجرا میکرد تا شاید نادیدهها، به از دست رفتهها بدل نشود. هرچند آخرین نمایش او، «تنها خرچنگ خانگی لای ملافهها خانه میکند اتللو» قربانی کرونا شد و با آن همه بازیگر نشد بار دیگر روی صحنه رود؛ اما انتشار یک کتاب حداقل جای خالی اجرای او را برایم خالی میکرد. نمایشنامهای که هنوز رنگ اجرا ندیده است و خواندنش برایم این اعجاب را داشت که پشتکوهی چگونه قرار است این متن را اجرا کند. متن تودرتو و در هم تنیدهای که با آثار سابق پشتکوهی در تضاد است. تضادی که بیان کردنش شاید سخت باشد؛ چون همه چیز در گرو وضعیتی دیداری است. باید تصویر مدنظر پشتکوهی در متن روی صحنه خودنمایی کند، آن هم با وجود کارگردانی که علیه سکون روی صحنه است.
«ویلی کو، ویلی کو، بدو» عنوان نمایشنامهای است که در انتشارات نیماژ به چاپ رسیده است. نمیدانم پشتکوهی چه برنامهای برای اجرای این متن دارد؛ اما این متن نیز با توجه به دنیای کارگردانی پشتکوهی طراحی شده است. بیلی و مریل، دو دلداده مورد تعقیب چند گانگسترند - چیزی شبیه فیلمهای کمدی بیلی وایلدر - در دل زمان و مکان سفر میکنند و به گوشههایی از روایتی شبیه به زندگی خود دست مییابند. عشاقی که قربانی جهالت گانگستری زمانه خود میشوند. عشاق هنردوستی که در خواب رفتن شهرزاد قصهگو مرگ را تجربه میکنند. نمایشنامه پشتکوهی خوانشی شخصی از «هزارویکشب» است. از داستان نمایش فاصله میگیرم تا هیجان خواندنش برای مخاطب باقی بماند، هرچند به نظر میرسد متن بدون اجرا چندان لطفی ندارد. بسیاری از نقاط متن محصول تصویر است. سفر در زمان با دیالوگها شکل نمیگیرد، همه چیز به کنش مربوط میشود. شاید نقطه قوت متن هم همین باشد. خالی از سکون، سرشار از کنش. ضرباهنگ تند متن این خیال را به سرم میاندازد،90 صفحه چند دقیقهای تمام میشود؟ نیم ساعت؟ بدونشک چنین نیست. بخش زیادی از متن موسیقی است، از راک آمریکایی گرفته تا موسیقی واحههای مصری، آنچه آدمهای نمایش را به یکدیگر مربوط میکند ترنمها و نواهاست و اینها روی کاغذ ناشدنی به نظر میآیند. فقط باید تصور کنید.
اما وقتی به واژهها نشسته بر کاغذ نگاه میکنیم متوجه تفاوتهای متن با رویکرد سابق پشتکوهی میشوید. چندان خبری از یک داستان مرکزی نیست. یک وضعیت پیکارسک در کلیت اثر به وجود آمده و قرار است خردهروایتها حول آن شکل بگیرد؛ اما نخ تسبیح خردهروایتها خود نیز به یک خردهروایت بدل میشود. همه خردهروایتها رونوشتهای یکدیگرند در زمان و مکان متفاوت. انگار هیچچیزی تغییر نمیکند. در دنیای پشتکوهی تاریخ تکرار میشود. شهرزاد در اوج مبارزه میخوابد تا بدخواهی، عشقی را پرپر کند. ظاهر کار شبیه ادبیات پستمدرن است. حتی شوخطبعی نمایشنامه - که این یکی هم برایم جدید است - گواه بر علایق پستمدرنها دارد. زمان غیرخطی نمایشنامه و اشتباهات تاریخی که به نظر میآید تعمدی باشد، شباهت بسیاری به علایق پستمدرنها دارد؛ اما یک نقطه مانع از پذیرش این رویکرد میشود: قطعیت.
همانند بسیاری از آثار پشتکوهی او هنوز از موضع قطعی سخن میگوید. آنچه روایت میکند صحت و سقمش قطعی است. همانند نگاهش به تاریخ یا مواجهه شخصیتها با رویدادها و آدمها. این در حالی است که ادبیات پستمدرن ریشه در عدمقطعیت دارد. هیچ چیز قطعی نیست. در نمایشنامه دو شخصیت اصلی با حرکت رو به جلو در روایت به منطق ماجراجویی خود نزدیک میشوند. حتی عناصر خیالانگیز درون نمایشنامه - که جایی شبیه به جنگ ستارگان میشود - در مسیر قطعیت است. یک رویکرد ارسطویی برای رسیدن به ناممکنهای محتمل. آنچه روی صحنه قرار است دیده شود، اثبات امکان یافتن است و در این در حالی است که متون پستمدرن قصدشان همواره ترسیم وضعیت غیرقطعی است. الگوریتمهای شکلگرفته در این متون با نوعی ریشخند به عالم منطق، آن را از معنا تهی میکند. به عبارت سادهتر، از معناسازی کلاسیک عدول میکنند و رویکردشان هم با مدرنیسم انتقادی است. پشتکوهی موفق به این موضوع نمیشود.
«ویلی کو، ویلی کو، بدو» متن جذابی است. بسیار از حال و هوای نمایشنامههای انتزاعی باب روز فاصله دارد. جهان خیالانگیزی برآمده از هزار و یکشب میآفریند و تمنای اجرای عظیمی میکند. پشتکوهی بلندپرواز است و این متن فرصتی است برای این مهم، البته دیدن اجرا بیشک جذابتر از خواندنش خواهد بود
نویسندگان و مؤلفان ایران تمایل بسیاری دارند تا به نوشتار پستمدرن دستیابند؛ اما عموماً این میل در قامت فرم باقی میمانند. آنان نمیتوانند یک جهان برساخته به پا کنند و دلیل عمده آن است که مؤلف ایرانی تمایلی به عقب نشستن از خود ندارد. در نوشتار او هنوز آن دانای کل همهچیزدان حضور دارد. مؤلف فیلسوفی است که متن پیش روی مخاطب، بیانیه و مانیفست او میشود. در متن پستمدرن، اثر در برساخته بودن حتی بر خود مؤلف نیز غلبه میکند. او را هم به چالش میکشد. به هر حال در دنیای پستمدرن مؤلف میمیرد. در «ویلی کو، ویلی کو، بدو» مؤلف زنده است، حی و حاضر با ما حرف میزند. نگاهش به موسیقی را فریاد میزد و حتی بسان قهرمانان کلاسیک در برابر بدخواه نگاه خود میایستد. این یک وضعیت قطعی است و پشتکوهی نیز قصد عدول از آن را ندارد.
در عوض او زبان طنز پستمدرنها را به عاریه میگیرد. وارد بازی با کلمات میشود، چیزی نزدیک به بازی زبانی. واژهها مدام معنی خود را از دست میدهند و کارکردشان عوض میشود. مثلاً شخصیتهای گانگستر در هر زمان و مکان با حفظ ریشه اصلی اسمها، دستخوش تغییراتی لفظی میشوند. اما در اینجا نیز مشکلات ظاهر میشود و آن هم بدل شدن همه زبانها به فارسی است. یعنی اگر جایی جهان درام ونیز فرض شده باشد، زبان ساکنان هم فارسی است و با وجود اشاراتی به فرهنگ ایتالیایی، شوخی در دل فارسی شکل میگیرد. مثالی میآورم، در پرده دوم شخصیتها در مصر حاضرند و قرار است با زبان عربی کمی شوخی شود. از نصفالنهار یاد میشود و شخصیت اصلی آن را با «ناهار» بدل به شوخی میکند. تقابل زبانی با قواعد شکل گرفته در متن همخوانی پیدا نمیکند. یعنی نویسنده یک دستگاه قطعی برای اثر خود در نظر گرفته است که همه چیز در آن شکل بگیرد. با این حال «ویلی کو، ویلی کو، بدو» متن جذابی است.
بسیار از حال و هوای نمایشنامههای انتزاعی باب روز فاصله دارد. جهان خیالانگیزی برآمده از هزار و یکشب میآفریند و تمنای اجرای عظیمی میکند. پشتکوهی بلندپرواز است و این متن فرصتی است برای این مهم، البته دیدن اجرا بیشک جذابتر از خواندنش خواهد بود.
دیدگاه تان را بنویسید