آپارتاید در باستانشناسی ایران
کوروش روستایی، استادیار پژوهشکده باستانشناسی
روابط نه تنها در حوزه باستانشناسی بلکه در بیشتر حوزهها در کشور ما، حرف اول را میزند. این یک آفت بزرگ است چراکه کارها بر اثر روابط به افراد میانمایه داده میشود. میتوان به صراحت دید که کارها به افراد نخبهای که روابط ندارند داده نمیشود. اینگونه است که اگر نگاهی به آمارهای کاوشهای نجات بخشی داشته باشیم میبینیم که برخی از افراد خاص چه داخل چه خارج از پژوهشکده باستانشناسی به واسطه روابطی که دارند موفق شدهاند مدام در کاوشهای نجاتبخشی حضور داشته باشند. درحالی که صدها فارغالتحصیل آزاد داریم که میتوانند در این کاوشها حضور داشته باشند. این مهم ربطی هم به دانش و تجربه ندارد بلکه مسئله روابطی است که فرد دارد. شخصی را میشناسم که ۸۰ فصل تجربه میدانی اعم از کاوش و بررسی باستانشناسی دارد اما از آنجایی که رابطه ندارد، ۳ سال است که به او کار نجاتبخشی ندادهاند. این در حالی است که همین افرادی که من آنها را با تساهل «حرفهای» مینامم بسیاری از برنامههای نجاتبخشی را بهعنوان عضو، نه سرپرست، عملاً هدایت میکنند. مسئله این است که در باستانشناسی ایران نوعی آپارتاید وجود دارد، یعنی عدهای یا طبقهای هستند که با تکیه بر روابطی که با قدرت دارند، پروژههای نجاتبخشی یا مجوز را بهسادگی از پژوهشکده میگیرند، درحالیکه خیل عظیمی از دانشآموختگان کارآزموده داریم که آنها را به بازی راه نمیدهند! آنها در بهترین حالت مجبور به شرکت در برنامههای میدانی بهعنوان «عضو هیئت» هستند و در آنجا نیز کار را به قول معروف «از صفر تا صد» انجام میدهند. متأسفانه در موارد نهچندان کمی، رفتاری استعماری با این افراد میشود. یعنی آنها مجبور به انجام انواع کارها تا بهقول معروف «بستن گزارش» میشوند، درحالیکه هنوز دستمزدی بابت کارهایشان دریافت نکردهاند. گاه ماهها طول میکشد که به آنها پرداختی صورت گیرد، و گاه نیز پایینتر از حد نُرمال به آنها پرداخت میشود که با میزان کاری که کردهاند تناسبی ندارد. بهگمان من روند عادلانه این است که کارهای نجاتبخشی طی روالی عقلانی به دانشآموختگانی که «باستانشناسان آزاد» خوانده میشوند داده شود، و اعضای پژوهشکده اگر به واقع اهل پژوهش اصیل هستند، به حوزهی جغرافیایی و دورهی زمانی خود بپردازند، نه اینکه متخصص کاوش محوطههای حجر تا قجر در پشت سدها شوند! اینکه چرا وضعیت هماکنون چنین است، متوجه خود پژوهشکدهی باستانشناسی است.
چند سال پیش به برخی از مدیران پژوهشکده پیشنهاد کردم که برای کارهای نجاتبخشی فراخوانی به دانشآموختگان باستانشناسی بدهند و از میان آنها نخبگان را انتخاب کرده و برای این گونه کارها گسیل دارند، ولی متأسفانه همان اولویتِ روابط بر ضوابط مانع از انجام این طرح شد. من طی تماسهایی که با شماری از این دانشآموختگانِ کارآزمودهی حرفهای داشتهام گلایههای آنها را شنیدهام که چرا کارهای نجاتبخشی صرفاً به عدهای خاص داده میشود، عدهای که کیفیت کاری آنها از همین دانشآموختگان هم پایینتر است.
در پایان باید بگویم که روند کنونی باستانشناسی کشور نیز بیشباهت به روند غمانگیز تخریب سایر منابع کشور نیست. طی دهههای اخیر بدون توجه به نظرات کارشناسان آگاه، دلسوز و مدافع منافع ملی، بسیاری از منابع کشور را، اعم از منابع آبی، جنگلها، گونههای جانوری، منابع زمینشناسی، و البته مهمتر از همه منابع انسانی را ضایع کردیم. آنچه در باستانشناسی ایران دیده میشود، شباهت تام و تمامی به تخریب سایر منابع این سرزمین دارد. باستانشناسان کلنگبهدست ما باید بدانند که قرار نیست تمام مشکلات باستانشناسی کشور را آنها حل کنند! مطمئن باشید این کشور هست و خواهد بود و نسلهای آینده بهتر از من و شما میتوانند گره از ناگفتههای گذشتهی این سرزمین باز کنند. دست نگهدارید!
دیدگاه تان را بنویسید