نگاهی به «تئاتر در ایران، از کودتا تا انقلاب»
کتابی که یک تاریخ شخصی است
احسان زیورعالم
با وجود آثار متعدد نوشتاری در باب تاریخ تئاتر ایران؛ اما تئاتر ایران از منظر تاریخنگاری دچار ضعف اساسی است. بخش مهمی از این ضعف تمرکز بسیار مورخان و پژوهشگران بر یک بازه تاریخی مشخص است. برای مثال بیشترین آثار نگاشته شده در حوزه تاریخ به دوره قاجار و عصر مشروطه بازمیگردد. جاییکه مشروطهخواهان با درک تازهای از گونههای غربی نمایش و البته نمایشنامهنویسی، تلاش کردن در راستای تنویر اذهان عمومی از فن درام بهره برند. این رویه جذاب و پر تلاطم با ظهور سردار سپه و سانسور عمومی از پس زمامداری او به یک بنبست و پایانی تراژیک میرسد. پایانی که اپیلوگش ترور ناجونمردانه میرزاده عشقی است و آن تشییع سراسر شور پیکرش در میدان بهارستان.
از سوی دیگر با پیروزی انقلاب اسلامی و تمرکز حکومت بر دستاوردهای خود، بازه زمانی ظهور رضاشاه تا سقوط محمدرضاشاه از تمرکز تاریخنگاری مورد غفلت قرار میگیرد و جز چند نشر خصوصی و نویسندگان مستقل، اثر قابلتأملی منتشر نمیشود. برای مثال در مورد «کارگاه نمایش» هر دو اثر منتشر شده در بخش خصوصی به طبع رسیده است و البته به سبب همین استقلال در نوشتار، از بخش مهمی از اسناد و مدارک محروم ماندهاند. ناشر دولتی چون انتشارات نمایش در چهل سال گذشته تمرکز خود را بر همان موضوع نمایشها و آیینهای سنتی قرار داده است.
با این حال یافتن کتابی درباره یک بازه مشخص تاریخی معاصر در حوزه تئاتر فرصتی است مغتنم. ناصر حسینی مهر در کتاب اخیرش این فرصت را برای کنجکاوان جوان تاریخ تئاتر مهیا کرده است، هرچند این مهیاسازی با نقدهایی نیز همراه است. آقای حسینیمهر پیشتر در کتاب «تئاتر ایران: چند روایت تازه» به سراغ تاریخ معاصر تئاتر ایران رفته بود. کتاب مذکور مجموعه چند مصاحبهای است که آقای حسینیمهر در عنفوان جوانی با برخی چهرههای تأثیرگذار تئاتر ایران از جمله مهین اسکویی، رقیه چهرهآزاد یا عطاالله زاهد داشته است. کتاب حاوی اطلاعات مفیدی است از وضعیت شکلگیری سالنهای تئاتر در خیابان لالهزار یا روایتهای تازهای از ماجرای مرگ تراژیک میرسیفالدین کرمانشاهی؛ اما ماجرا زمانی وارد فاز نقد میشود که آقای حسینیمهر رفتاری شبیه به دیگر مورخان ندارد. او چندان در بند اصول تثبیتشده تاریخ شفاهی نیست. برای مثال درمورد مصاحبه ایران دفتری یا مهین اسکویی حتی کنشهای خارج از مصاحبه را درج کرده است یا آنکه گفتگویش با عباس جوانمرد چندان ارزش تاریخی ندارد و بیشتر به یک سخنرانی منقطع میماند که میشد با حذف پرسشها به یک مقاله مفصل بدلش کرد. گفتهها نیز بعدها جوانمرد در کتابی چون «تئاتر، هویت و نمایش ملی» مبسوطتر مطرح میکند.
اما کتاب مدنظر من در این نوشتار «تئاتر در ایران: از کودتا تا انقلاب» است. کتابی که گویا قرار است قسمت دومی هم داشته باشد و بهزودی روانه بازار نشر شود. شیوه کار آقای حسینیمهر در کتاب مذکور متفاوت از کتاب پیشین است. این بار موضوع تاریخ شفاهی نیست و نویسنده به سراغ تاریخ مکتوب رفته است. این برای نخستین بار است که تاریخ تئاتر در این بازه مطرح میشود. برای مثال حسینیمهر در یک فصل به سراغ سعید سلطانپور و انجمن نمایش ایرانی رفته است که اساساً حتی اعضای آن نیز از بیانش دوری میجستند و این نویسنده تابوی سلطانپور را در یک نوشتار تاریخی شکسته است. از همین رو حسینیمهر دست به یک تقسیمبندی مفصل از بازه 1332 تا 1357 کرده است و برخلاف آثار مشابه خود این تقسیمبندی بر پایه نمایشنامهنویسان نیست؛ بلکه ملاک کارگردانان و گروههای حول آنان است. برای مثال وقتی از بهمن فرسی سخن به میان میآید، بهجای نگاه به متن او، اجرای او مدنظر قرار میگیرد. بخش مهمی از این وضعیت به جایگاه فردی شخص حسینیمهر بازمیگردد. او خود را نه در قالب مورخ، که در نقش یک شاهد عرضه میکند.
همین وضعیت منجر شده است که پیکان نقد برخی ناقدان به سمت شخصینویسی این نویسنده نشانه گرفته شود. حسینیمهر خود را پایبند اصول دستوپاگیر تاریخنویسی نکرده است. چیزی که برای مثال در نوشتارهای حمید امجد یا جمشید ملکپور شاهد هستیم. در میانه یک گفتگو، ناگهان حسینیمهر چون شاهدی از غیب وارد متن میشود و ماجرا را جهت میدهد. برای مثال در مورد ماجرای نمایش «بچه/خوک/آتش» در جشن هنر شیراز، او در حالی نقل تاریخ خود ظاهر میشود و نگاه خود را تثبیت میکند تا نشانی از مورخ بیطرف در متن وجود نداشته باشد.
از یک سو رفتار حسینیمهر قابلتقدیر است. او از محافظهکاریهای مرسوم در تاریخنویسی دوری کرده و ردپای اندیشه شخصی خود را نیز در متن به جای گذاشته است. برای مثال زمانیکه او به ماجراجویی هنری اسکوییها میرسد، با علم و شناخت خود از مرحومان اسکویی دست به قضاوت میزند و همانند کتاب «تئاتر ایران: چند روایت تازه» به مخالفت با مصطفی اسکویی میپردازد. کتاب مشهور او را زیر سؤال میبرد و از مهین اسکویی حمایت میکند. این رفتار اما اجازه قضاوت مخاطب از واقعه را نمیدهد. مخاطب در حلاجی روایت نقش انفعالی پیدا میکند و اگر با حسینیمهر همدل نباشد ممکن است کتاب او را فاقد ارزش تاریخی بداند.
برای مثال درباره ماجرای کارگاه نمایش یا تئاتر شهر و مدیریت علی رفیعی، شیوه نگاه حسینیمهر به نحوی است که خواننده را دچار گیجی میکند. او ساحت هر دو حرکت را زیر سؤال میبرد. حتی علی رفیعی را به انسداد در تئاتر شهر متهم میکند. نحو مواجهه حسینیمهر با موضوع نیز تهاجمی و البته همراه با استناد است؛ اما شیوه برخورد به نحوی است که نمیتواند روایت تثبیتشده پنج دهه اخیر را سست کند. برای مثال او هیچگاه از نقد دیگران برای زیر سؤال بردن مدیریت علی رفیعی استفاده نمیکند یا آنکه درمورد کارگاه نمایش به سراغ نقد آدمهایی چون حسن بایرامی نمیرود.
با این حال کار بزرگ حسینیمهر، همانطور که پیشتر گفتم، جهتدهی تاریخ به سمت کارگردانی است. کتاب او حداقل توصیفی از وضعیت نمایش در اختیار مخاطب قرار میدهد و حتی پا را فراتر میگذارد و به نقادی اثر نیز میپردازد. اگرچه نوع نقد حسینیمهر شبیه به نقدهای مشهوری چون دیوید کراسنر در کتاب «تاریخ درام مدرن اروپا» نیست؛ اما جدال با فرمها و محتواها و حتی کلنجار رفتن با آنها میتواند چشمانداز جذابی برای مخاطب فراهم کند. در نهایت آنکه هرچند منابع و مآخذ کتاب هم متفاوت از کتابهای تاریخ است؛ اما خود فهرستی جذاب برای سرک کشیدن به نشریات و کتابهاست، یک راهنما برای خواندن بیواسطهتر از خود کتاب. کتابی که یک تاریخ شخصی است به قلم ناصر حسینیمهر.
دیدگاه تان را بنویسید