کیومرث قورچیان، نقاش معاصر در گفتوگو با «توسعه ایرانی»:
در هنر، شکست وجود ندارد
در گذر از ۷۰ سالگی همچنان پرکار بوده و آثارش زینتبخش بزرگترین گالریهای ایران است. این فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبا که عضو شهرک بینالمللی هنرمندان پاریس است تاکنون در پنج نمایشگاه خارجی و حدود ۴۰ نمایشگاه انفرادی و ۶۰ نمایشگاه گروهی شرکت داشته است. کیومرث قورچیان در طول سالها فعالیت هنری، موفق به دریافت گواهینامه هنری درجه یک ـ معادل دکترا ـ در رشته نقاشی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده و در کارنامهاش رتبه منتخب پنج جشنواره معتبر تجسمی به چشم میخورد. منتقدی درباره قورچیان نوشته است: «رنگها در نقاشی او چون شعر در دیوان مولانا به سماع درمیآیند. مخاطب به وضوح رقص رنگ را در آثار این هنرمند میبیند. تلاش قورچیان برای ایجاد بافت منحصر به فرد از رنگهای آسمانی در نقاشی و در عین حال انتقال مفاهیم عرفانی مولوی، نوعی وجد و شور را به مخاطب القا میکند و او را به سیر در کائنات میبرد.» با این هنرمند به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
مینا بنیهاشمی
چرا نقاشی؟
اینکه چرا نقاشی را بین همه هنرها انتخاب کردم باید بگویم نقاشی مادر هنرها است؛ در طول تاریخ بیشتر هنرمندان تجسمی، نقاشان قابلی بودهاند و درواقع یک نقاش به تمامی امور تجسمی واقع است. پس اگر به گذشته برگردم دوباره نقاشی را انتخاب خواهم کرد. امروز خودم را نسبت به 20 یا 50 سال پیش بهتر میبینم. هر سختی که بوده با رشد من همراه بوده است. امروز من هر لحظه بهتر از گذشته من است چرا که در این مسیر بسیار تلاش کردهام و به نتیجه دلخواهم رسیدهام.
به نظر من، جامعه ما یک جامعه شکسته است هرچند در هنر، شکست وجود ندارد چرا که هنر سراسر تعالی و رشد است؛ اما زمانی که با جامعه و انسانهای شکسته شده مواجه میشوی این تعارض کاملا ملموس است و همین امر موجب میشود هنرمند در کار خود کند شود و درک مناسبی از او و آثارش نشود
هنر و به ویژه نقاشی به چه شکل میتواند در بلوغ انسان مدرن مؤثر واقع شود؟
انسان با نقاشی کردن به عالم لایتناهی دست مییابد و به زیبایی شناختی میرسد که جامعه را آرمانی میکند. ما برای شستشوی جان و وجودمان نیاز به نقاشی داریم. امیدوارم روزی برسد که هر انسانی از درون خودش یک تابلوی نقاشی بکشد، چراکه روح انسان، تجلی تمام هستی است. هر انسانی با نقاشی کشیدن به درونیات خود وصل میشود و درک بیشتری از تمام وجوه زندگی خواهد داشت.
نخستین نقشی که خلق کردید در چه دورهای و با چه موضوع و متریالی بود؟
اولین باری که نقاشی کشیدم در دوران دبستان بود؛ دقیقا یادم میآید که سوم ابتدایی بودم و ناظم مدرسه از ما خواست نقاشی بکشیم. آن روز برای بیشتر دوستانم نقاشی کشیدم و همهشان نمرات بالاتری از من گرفتند. ایده اثرم یک بافتنی هنر دست مادرم بود. راستش زمانی که این بافتنی را میدیدم محو رنگها و نقشهای آن میشدم و به مرور متوجه شدم رنگهای آن بافتنی در رنگهای آثار من تجلی یافته است. از آن موقع به بعد، مادرم را در قالب یک نقاش میدیدم. البته باید بگویم از همان سالها تاثیر بسزایی از طبیعت گرفتم.
پرسش دیگر اینکه چرا امروزه فضای تقلب و کپیکاری در آثار هنرمندان کشورمان در حال انتشار است؟
این موضوع ناشی از تنبلی و بدعتهایی است که در وجود برخی هنرمندان نهادینه شده است که به طور قطع ترک آن سخت است. شاید هم بتوان گفت این شیوه به طور قطع قابل دسترستر برای هنرمندان است هرچند یک هنرمند میبایست بداند اگر کار نو و خلاقانهای انجام ندهد قطعا آن اثر سبک شمرده میشود و در خور نام وی نخواهد بود.
آیا برای خلق هر اثر هنری، شرایط خاص یا متفاوتی را مهیا میکنید؟
خب موسیقی، مراقبه و مدیتیشن در خلق آثار من نقش مهمی دارند. در واقع باید بگویم شنیدن یک موسیقی، تماشای یک طبیعت زیبا، حتی یک لبخند، یک مطالعه مناسب و تورق یک مثنوی از مولانا تمامشان برایم ذخیرهای است که به هنگام قلم زدن در آثارم متجلی میشوند.
در آفرینش یک اثر آیا بیشتر به علاقه خود توجه دارید یا اقتضای بازار و علایق خریداران هنری؟
در خلق آثارم بیزمانی و بیمکانی بسیار مهم است و نوعی سبکبالی برایم دارد. از این رو در هنگام خلقشان توجهی به علایق دیگران ندارم، اما بعد از خلق آثار شاید بحث تجاری و اقتصادی برایم مهم باشد که خوشبختانه تا به حال برایم بسیار خوب پیش رفته است و موجب شده جزو پرفروشترین نقاشان معاصر باشم. پیداست که فروش آثار یک هنرمند هم امنیت مالی برایش دربردارد و هم امنیت روحی.
طی نیم قرن فعالیت هنری، تمایلات و رویکرد مفهومی آثار شما چه مسیری را طی کرد؟
بعد از اینکه مسیر رئالیسم و کلاسیک را در پیش گرفتم به این نتیجه رسیدم که میبایست یک اتفاق جدید یا ماجرای مناسبتری را در پیش بگیرم که احساس کردم آبستره و انتزاع، مبحث بسیار گسترده و عمیقی است و میتواند به احساساتم در نقاشی، جواب کاملتری بدهد.
با این اوصاف آیا میتوان گفت استاد قورچیان تحت تاثیر تفکر یا هنر دوره خاصی بوده است؟
ببینید تاثیرات ونگوگ و گوستاو کلیمت در آثار من بسیار مشهود است؛ اما مطالعات بسیار زیادی در تاریخ هنر داشتهام و به نوعی میتوانم بگویم هر کدام از هنرمندان دورههای مختلف، تاثیرات خاص خود را در حیات هنری من داشتهاند. حتی هنرمندان ایرانی همچون سلطان محمد نقاش و رضا عباسی.
نسبت هنرمند با جامعه در چه ترازی قرار دارد و چه چالشهایی این نسبت را در برگرفته است؟
به نظر من، جامعه ما یک جامعه شکسته است هرچند در هنر، شکست وجود ندارد چرا که هنر سراسر تعالی و رشد است. اما زمانی که با جامعه و انسانهای شکسته شده مواجه میشوی این تعارض کاملا ملموس است و همین امر موجب میشود هنرمند در کار خود کند شود و درک مناسبی از او و آثارش نشود. از سوی دیگر چالشهایی که هنرمندان با آن روبرو هستند شامل چالشهای عمومی و فردی است. هنرمند هنوز در بستر جامعه ما تعریف درستی ندارد و چیزهایی جای یک هنرمند قرار گرفته که هنرمند را محو میکند اما چندان ربطی به هنر پیدا نمیکند. در مجموع باید گفت هنرمند در جامعه ما حمایت نمیشود و نه جایگاه معنوی دارد نه جایگاه مادی. در واقع هنرمندان قوای خلاقه جوامع هستند، اما در جامعه ما اصلا توجهی به قوای خلاقه هنرمند نمیشود.
دیدگاه تان را بنویسید