احسان زیورعالم

من تجربه حضور در یک هفته مد را ندارم. هیچ‌وقت شاهد حضور چند مدل در یک کت‌واک (Catwalk) نبوده‌ام. تصور چندانی از فرایند کت‌واک ندارم. چیز خاصی از مناسبات پرفورماتیو کت‌واک نمی‌دانم. به هر حال کت‌واک به مثابه یک پرفورمنس، تلاشی است دراماتیک برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطبان کت‌واک. افراد حاضر در سالن احتمالاً برای حضورشان هزینه‌ای داده‌اند و منهای دیدن لباس‌ها و شاید مانکن‌ها، توجهشان به اجراگری مانکن‌ها هم معطوف می‌شود. نورپردازی، صحنه‌آرایی، تلاش برای رسیدن به یک حرکت متفاوت از دیگر کت‌واک‌ها و در نهایت عنصر موسیقی همه خبر از وجه اجراگری کت‌واک دارد. در سوی دیگر به نظر می‌رسد کت‌واک‌ها و هفته‌های مد واجد یک مفهوم متفاوت‌تری نیز هستند. اینکه عده‌ای هنرمند نمی‌خواهند در جریان و روال عادی روز قرار گیرند. خالق کت‌واک قصدش تولید نوعی آزادی و رهیدگی از قید و بندهای مرسوم است، پس برای معرفی لباسش اجراگری می‌کند و نوع اجراگریش به لباس‌هایی گره می‌خورد که برای دیگری عجیب و حتی بی‌معناست.

۸...

اما همین جا باید گفت کت‌واک با همه آزادگری‌هایش، سلطه‌گر است. شیوه اجراگری، انتخاب مانکن‌ها، فقدان آزادی به مانکن در شیوه اجرا، ثابت بودن شکل اجرا و حتی حال و هوای موسیقی که گویی بدون شکل خاصی از آن، کت‌واک امکان‌پذیر نمی‌شود. با دیدن چند مستند دریافتم زندگی پشت‌صحنه یک مانکن با انبوهی از باید و نبایدهای ظالمانه همراه است. از تعیین ابعاد بدن تا تصمیم‌گیری برای رژیم غذایی، همه گواه بر آن است نمادی بر آزادی، چندان واجد آزادی نیست. آنچه از نمایش «هار» درمی‌یابم، چنین تصویری است. نمایش که 60 دقیقه حضور چند مانکن روی صحنه برای جلوه‌گری لباس‌های متفاوت است، از دل قاعده‌های خشک و خالی کت‌واک به توحشی از وضعیت کنونی بشر می‌رسد. نمایش به مثابه استعاره‌ای از اکنون بشر، تلاشی است برای نفی آزادی پوشالی کت‌واک. کت‌واکی که به نظر همین جامعه امروزی ماست که ما را در قید و بندهای مرسومش اسیر می‌کند و برچسب آزادی بر آن می‌زند. در این میان تنها چیز آزاد همان لباس‌های عجیب و غریبی است که چندان هم انتخاب ما نیست.

آنچه «هار» را به اثری جذاب بدل می‌کند، مصادیق بازار مصرف نیست. نه خبری از بازیگران چند میلیاردی است و نه تبلیغات رنگین چند صد میلیونی. آنچه ما را مجذوب می‌کند شاید دیدن تصویر حقیقی خودمان در این نظم نمادین احمقانه باشد. بکن و نکن‌هایی که پذیرفته‌ایم و بر آن گردن می‌نهیم، بدون آنکه بدانیم برای چه

در این آزادی ساختگی آدمی مدام در دست مؤلف نادیدنی تغییر می‌کند. از مرده نیزه‌دار آرمانی یونانی، با اندام‌های ورزیده و آن جثه خواستنی بدل به زنی ماتیک‌زن می‌شود که جز تبرج کاری از دستش برنمی‌آید. واقعیت آدم‌ها مدام بدل به هویت موهومی می‌شود. هر پیکره با عبور از مسیر ویژه، خودش را در برابر دوربینی می‌یابد که باید اطواری روبه‌رویش ابراز کند. اطوارهایی که بعضاً تکراری می‌شوند و این تکرار و تکرار و تکرار، بسان فقدان آزادی عمل می‌کنند. حسین پوریانی‌فر، کارگردان نمایش برای رسیدن به چنین تصویری دست به اغراق می‌زند. وجه نمایشگری را برجسته‌تر می‌کند. چهره‌های شناخته‌شده ادبیات دراماتیک را جایگزین مانکن‌هایش می‌کند. مکبث و ولادیمیر و استراگون در قالب‌های تازه‌ای ظهور می‌کنند و شاید انتظار گودو را به اهمیت‌تر از هر زمانی جلوه می‌دهند. شخصیت‌ها از دل نظم نمادین کت‌واک بیرون می‌زنند و به بازنمایی چیزی دیگر روی می‌آورند؛ اما گویی این بازنمایی نیز همچون نظم سابق دروغین است. کسی از فرش دراز پهن شده خارج نمی‌شود. اگر تنازعی است روی همان دنیای کت‌واک رخ می‌دهد. کار تا جایی پیش می‌رود که دریابیم همین نزاع بر سر نظم نیز دروغین است. آزادی زدن چند پک بر سیگار دست‌ساز توسط منتظران گودو هم جعل است یا بهتر است بگوییم وانموده است. واقعیت نیست؛ اما عین واقعیت است. می‌دانیم آنچه می‌بینیم ممکن نیست؛ اما در حال وقوع است و ما وقوع ماجرا را باور می‌کنیم. همین وانمودگی بدل به نظم تازه می‌شود. کت‌واک وجه مسلم نظام سرمایه‌داری است. آزادی در ساحت سرمایه‌داری در انقیاد مصرف نمود پیدا می‌کند و «هار» این وضعیت را به خوبی بازنمایی می‌کند. اساساً نظمی که بر نمایش حاکم است، محصولی برای مصرف است؛ اما با آنچه سرمایه‌داری خواهان آن است. مثلاً در نمایش زن خانه‌دار به کالا بدل می‌شود تا ما آن را مصرف کنیم، هم در دیدن او در مقام یک مانکن دیدنی و هم زنی که یک پرتره ثابت قابل مصرف و تکرار را نمایندگی می‌کند. به عبارتی در یک جهان زن خانه‌دار نمادینی آفریده می‌شود که مصرف‌کنندگان کت‌واک بعدها خود را به صورت او درمی‌آورند و نظم نمادین را با تکرار آن می‌پذیرند. مثال دیگر خوب استفاده از مفاهیم احمقانه‌ای چون کرفس لاغرکن است. توصیه مداوم به مصرف گیاهان برای رسیدن به لاغری در نمایش به‌خوبی دیده می‌شود. اساساً نمی‌دانیم برای چه باید لاغر شویم. مگر همه ما باید به یک شکل و هیکل درآییم؟ آیا ترویج لاغری خود دخالت در مفهوم آزادی فردی نیست. مثال جذاب دیگری در نمایش است، جایی که به پای شخصیت میت برچسبی الصاق شده است. انگار مرده خفته بر برانکارد  هم بدل به کالای فروشی می‌شود. در دنیای مد شاید مرده بودن هم ارزش مادی داشته باشد. این وضعیت زمانی بامزه‌تر می‌شود که مرده بدل به پوتزوی مرده می‌شود و حالا بر دوش منتظران گودو خودنمایی می‌کند. آن دو هم به کالا بدل می‌شوند و هم به مصرف‌کنندگان کالا.

«هار» تصویری استعاری از وضعیت امروز ماست. شخصی در یک توییت نوشته بود «هار» مصداق اومانیسم است؛ هرچند نگفته بود اومانیسم چیست. اگر اومانیسم را در مصادیقی جستجو می‌کنیم که در آن انسان بسان یک بازنمایی ارزیابی می‌شود، بی‌شک توییت و توییت‌زدن هم مصداق اومانیسم است. برخلاف نظر آن نوشته «هار» شکلی اعتراضی به همان اومانیسمی است که بر مبنای مصرف شکل می‌گیرد. در چنین شرایطی هم متن نگارنده و هم خود نمایش نیز مشمول اعتراض قرار می‌گیرد. چراکه من می‌نویسم تا خوانده شوم و البته مصرف شوم و «هار» هم در جایی مثل ایرانشهر، عرضه می‌شود و فروخته. پس اعتراض مشمول هر چیزی می‌شود. انگار ما نیز در این جهان مصرف و مصرف بیشتر به جان هم می‌افتیم تا مصرف شویم، تا فروخته شویم. ما نیز بر این مسیر کت‌واک‌شده واجد ارزش بازارمحور می‌شویم.

اما به یاد داشته باشیم؛ آنچه «هار» را بدل به اثری جذاب می‌کند مصادیق بازار مصرف نیست. نه خبری از بازیگران چند میلیاردی است و نه تبلیغات رنگین چند صد میلیونی. آنچه ما را مجذوب می‌کند شاید دیدن تصویر حقیقی خودمان در این نظم نمادین احمقانه باشد. بکن و نکن‌هایی که پذیرفته‌ایم و بر آن گردن می‌نهیم، بدون آنکه بدانیم برای چه.