جامعهشناسی شعر معاصر ایران در گفتوگو با محمود معتقدی:
شعر این روزها جلوتر از ادبیات داستانی حرکت میکند
«محمود معتقدی» چهرهی آشنای شعر و نقد ادبی با ۲۵ عنوان کتاب، همواره یکی از گزینههای مورد توجه برای رجوع و نظرخواهی در این حوزه بوده است. از اینرو برای نقبی اجمالی بر موضوع «جامعهشناسی شعر معاصر ایران» و پرداختن به چون و چرای تاثیر متقابل شعر و تحولات اجتماعی کشورمان طی ۵۰ سال گذشته خبرنگار ایلنا با وی گفتگو کرده است.
گفتگو: الهام باباخانی
آنچه پیداست شعر گسترش و فراگیری بسیار بیشتری نسبت به داستان در جامعه دارد، تا آنجا که برخی تحولات تاریخی را با شعر خاصی به یاد آورده یا از آن سخن میگویند، نظر شما چیست؟
قبل از هر چیز. باید گفت رابطه «جامعه شناسی» و ادبیات و به ویژه «شعر»، خود زمینهساز چشمانداز تحلیل و تاثیر متقابل این بینامتنیت در قلمرو نقد و نظر در هر عصر و روزگاری میتواند باشد و ویژگیها و پیامهای خاص اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زمانه خودش را فراهم کرده و موجبات تاثیرپذیری متقابل را به دست دهد. البته بهتر است با اشاره به نکاتی در این زمینه یادآور تحولات و تغییرات و مطالبات اجتماعی مخاطبان این پدیده فرهنگی را در نظر داشته باشیم. در ادامه میتوان گفت، از پی روند تحولات اجتماعی و فرهنگی اگر مبنای تحولات هنری و ادبی را با این نوع تجددگرایی در حوزه شعر امروز با توجه به عصر جدید، از فضای شعر کنونی که با پشتوانههای فرهنگی فراوانی از گذشتهها و نیز تاثیر فرهنگ ممالک دیگر است در نظر بگیریم شاید بتوان گفت روزگار نشانهی تغییرات در ادبیات هنر از میانه قرن ۱۹ و تمام قرن ۲۰ میلادی، حکایت از نقش تحولات اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایرانی دارد. بنابراین آنچه در این دههها اتفاق افتاده همانا شناخت عناصر و دستاوردهای سیاسی و فرهنگی و بکارگیری آن در عرصههای ادبی به ویژه ادبیات و گسترههای شعری و قدمت روزگاران شاعرانگی در مقاطع مختلف تاریخی است که سبب شده تا شعر و توجه به زبان فارسی، جلوتر از ادبیات داستانی مخاطبان فراوانی داشته باشد. اما از منظر داستاننویسی نیز میتوان گفت که این فاصله به تدریج کمتر شده چراکه جذابیتهای موضوعی و زبانی در داستاننویسی طی سالهای اخیر، جلوتر از شعر بوده و هست که این امر بیشتر به جایگاه ترجمهی متنهای ادبی و آشنایی جدیتر با ادبیات مغرب زمین برمیگردد. از سوی دیگر، روابط فرهنگی و مهاجرتها، هرکدام در توسعه ادبیات و هنر به ویژه داستاننویسی با تحولات بنیادیتری همراه بوده است. بیگمان عرصههای اندیشهورزی و چشماندازهای خلاقیت در فضای هنری و ادبی در همهی این سالها خود فرصتی بوده برای درک و شناخت روزآمد بودن ادبیات و بهرهگیری از همهی زاویهها و ظرفیتهای جاری که البته توجه شاعر و هنرمند به امر تغییر و تحولات جهانی بومی به ویژه مقوله شهرنشینی را درپی داشته است. نهایت اینکه با توجه به شرایط پیش آمدهی امروزی در حوزههای فرهنگی و اقتصادی و متاسفانه بیماری کرونا در این روزگار، دنیای هنر و ادبیات با مکثهای فراوانی روبرو گردیده است. باشد تا از این رهگذر در چشمانداز هنر و ادب ما شاهد دستاوردهای تازهتری باشیم و به تبع آن، گستره شعر هم زندهتر از هر زمان دیگر با تمام دشواریهای پیش رویش گامهای تازهتری در قلمرو اندیشه و شناخت بردارد.
تا چه اندازه شعر در سرعت و گسترش تحولات جامعه ما طی دهههای ۴۰ و ۵۰ موثر بوده و تا چه حد تحولات جامعه شکل و محتوای اشعار را به سمت و سوی خاصی کشانده است؟
پاسخ به این پرسش که آنهم بر اساس تحولات و تغییرات در حوزههای فرم و محتوای در امر پذیرش جامعه فرهنگی است در سوال نخست تا حدودی وجود دارد، اما به این نکته اساسی نیز باید توجه داشت که در هر دوره جریانهای هنری و فرهنگی باتوجه به دگرگونیها، ارزشها و دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی در صورتبندی به توسعههای فرهنگی و هویتی، به ویژه در پیوند با شعر، جایگاه زبان و قالبهای شعر در هدایت فرم و محتوا و نیز ظهور حضورهای شعری (چنانکه در دهه ۴۰ این مهم جدیتر بوده است) از جمله شناختنامه و مانیفستهایی همچون: شعر نو، شعر نیمایی، شعر حجم، شعر دیگر، شعر مدرن، شعر تصویری، شعر کانکریت و در این روزها هم شعر پست مدرن (و دیگر انواع شعر) همچنین تحولات در قالبهای موسیقیایی زبان تغزل در شعرهای کلاسیک به ویژه غزل فرم است. از پی چنین تحولاتی در چند دههی اخیر میتوان گفت که مثلث شعر، شاعر و مخاطب همچنان در حال تغییر بوده و هست و این دگرگونیها و سلیقهها بیشک بر بنیاد نوعی خاستگاه اجتماعی که میلی به تحول و شناخت نیازهای فرهنگی و اجتماعی دارد، است.
با این وصف هنر و ادبیات پیوسته با روح زندهای همراه بودهاند و نیازمند به نگرش، انتخاب زبان و منظر تازهتری هستند، پس معاصر بودن و آگاه بودن نویسنده و هنرمند در گذر زمان یک واجب عینی است و جامعهی زنده در هر روزگار نمیتواند با این حوزهها بیگانه باشد. چنین بوده است که از دهههای ۴۰ و ۵۰ تاکنون، جامعه فرهنگی ما در پیوند با ارزشهای مدرن و تا حدودی همراهی با نگرشهای سنتی نیازمند به دانش و ارزشهای مدرن جهانی است. البته در این میانه نُرم لازم اما اعتدال در بیان و به کارگیری هدف درست، ارزشهای تازه و مدرن را با خود خواهد داشت. متاسفانه در شرایط اینجا و اکنون و به ویژه کارکرد در فضاهای مجازی، اُفت شرایط اقتصادی و پخش متون ادبی به ویژه شعر امروز، ما با اُفت وخیزهای فراوانی روبرو هستیم.
سیر تغییر محتوا، کیفیت و تاثیر شعر از دههی ۶۰ تا امروز را چگونه میبینید؟
شکی نیست که از پی تأثیر و تحولات اجتماعی، نگرشها و نوآوریهای فرهنگی و نیز توجه به وقایع و حوادث جاری در حوزههای انتخاب و تفکرورزی و شناخت دیگر عناصر به پیوندهای اجتماعی و هنر و ادبیات، فرصت مهمی در اختیار هنرمندان و نویسندگان قرار میگیرد. در این میان شیوههای بیانی و جایگاه زبانی و تاثیر از گذشتههای فرهنگی چون ابزاری برای نشان دادن امر نشانهشناسی در شعر حرف اول را میزند. شاید بتوان گفت رابطه و تاثیر شکل و محتوا بر زبان سرایش شعر مقوله بحث برانگیزی است چراکه در گذشته همواره محتوا جلوتر از فرم دیده میشد، اما در این سالها فرمگرایی جایگاه برجستهتری یافته است.
دریافت سلیقههای بیانی و انتخاب جایگاه شعری در میان شاعران و مخاطبان امروز با پست و بلندیهای آسیب شناسانه فراوانی همراه بوده و هست. البته نو آوری و رویکرد بیانی از یکسو، ادبیت و شعریت نیز از سوی دیگر، ضمن آن که یک امر سلیقهای و کمی هم نوآورانه به حساب میآید اما هر دو سو (فرم و محتوا) در دهههای اخیر با افراط و تفریطهای آسیبپذیری همراه بوده و هست؛ به ویژه شاهدیم اساتیدی در کلاسهای آموزشی خود میکوشند دانش سلیقههای شعری خود را به شاگردانشان دیکته کنند که در این میان شتابزدگی و تقلید از یکدیگر نیز مشهود است. خاطرنشان میشود که فضاهای مجازی هم به این شکل از نگرش پست مدرنیستی دامن زده است و با این همه نمیتوان منکر نوآوری و تجددخواهی در حوزه ادبیات بود، اما یادمان نرود که هر حرکت اصولی ارزشهای ماندگاری با خود دارد که بیگمان در این کارزار جایگاه نظریههای جامعه شناختی و بهرهمندی شاعر از سفرههای بومی و اجتماعی در بازتاب مسایل و مطالبات وقایع فرهنگی سهم بزرگی دارد.
به یقین بازتولید تاثیرات اجتماعی در کار نویسنده و هنرمند خود نوعی توجه به ساختار زیستی و خم شدن به درون زندگی و توجه به حواشی نامها و سرگذشتها (عاشقیها، شکستها و بسیاری از وقایع زندگانی) در کار شاعران این روزگار است، چراکه هنر بیآن که ادعایی در حوزههای حسی داشته باشد مصلح اجتماعی قلمداد نمیشود اما یادمان باشد همانا منظر پیامها و نشان دادن ارزشها از درون نگرش هستی شناسانه را همواره به چالش میکشد و به عبارتی میکوشد درون خفته هر مخاطبی را بیدار کند. بیگمان شناخت هنری از تلفیق جامعه شناختی با ادبیات، شعر ما را در نقد و نظر، داوریها و رسیدن به لذت هنری و باور مندی به ارزشهای جامعه شناسانه که به گونهای دویدن و دیدن پیوسته است، یاری میرساند.
درگذشت نسل شاعران پیش از انقلاب در تحولات کیفی و محتوایی شعر امروز چقدر موثر بوده است و شما چه تفاوتهای مهمی میان شاعران پیش از انقلاب و شاعران نسل جدید میبینید؟
حضور شاعران در مقاطع تاریخی و جغرافیایی در هر عصر و زمانهای با توجه به پیشینه و تاثیرآثارشان در قلمروهای فرهنگی همواره پدیدههای اجتماعی را در پی دارد، چراکه اینگونه تاثیرپذیری و همدلی و هم سخنی نسبت به گروهها و مخاطبان خاص، امری ماندگار و محل داوریهای عاطفی فراوانی بوده است. برای مثال حضور و گستردگی آثار شاعران بزرگی چون حافظ، سعدی، مولانا، خیام، فردوسی و مانند ایشان که خود میراث فرهنگی ماندگاری را در آثارشان بر دوش دارند بیگمان به خاطر همنوایی با تاثیر چنان متونی که جاودانگی را در گذر زمانه از آن خود کرده و در برابر حوادث روزگاران از حیات فرهنگی زبان فارسی پیوسته پاسداری نمودهاند باید گفت که بر همین قیاس در خصوص برخی شاعران معاصر نیز میتوان اینگونه داوری کرد. در دهههای اخیر هم میتوان از چهرههای بزرگی در عرصه شعر از نیما، شاملو، اخوان، فروغ، سپهری، آتشی و دیگرانی چون ایشان و تاثیر نوشتههایشان به درستی و به گونهی زیبا شناسانه یاد کرد. بیشک نبودن یا عدم حضورشان در روزگار امروز خسران بزرگی را در پی دارد اما عمق آثارشان همواره با ماست.
از سوی دیگر کیفیت دستاوردهای شاعران بنام پیشین در شیوههای خاص خود گاه در پاسداری از زبان و ادبیات فارسی در اوج و یا در میانه بوده است. این یادآوری به ما میآموزد شاعران جوان امروز نیز باید ازیافتهها و تاثیرات شاعران برتر زمانه همواره بیاموزند و در هدایت شکل و محتوا و دیگر کیفیتهای بیانی گامهای اساسیتری بردارند، ضمن اینکه در این سالها در اینجا و آنجا به جز چهرههای معدودی کارهای درخشان کمتری از آنان دیده میشود چراکه ذوق، دانستگی و تجربه در نسلهای تازه، نیازمند پالایش است و نیز آنکه شاعران جوان باید به گونهای فرزند زمانه خود باشند و در بهرهمندی از پشتوانههای فرهنگی پیشینیان سهم کوشایی ببرند. بیشک رابطه معنوی میان رفتگان و آمدگان و آیندگان در قلمرو شعر همین فراوانی دارد. گفتنی است که سیر حوادث از منظر جامعه شناختی در کنار ادبیات در تغییر و نوآوری برای نشلن دادن تفاوتها و تناسبها امر مهمی لست.
نظر شما نسبت به نوع نگاه، پختگی و میزان سواد شاعران امروز چگونه است و گمان میکنید این شاعران چقدر توانایی برای تاثیر بر تحولات اجتماعی داشته باشند؟
بیگمان میزان دانش شعری به دریافتهای هنری و ادبی برای اهالی شعر از جمله شاعران این روزگار برای رسیدن به ذهن و زبانی پخته و مدرن و رسیدن به نگرشهایی جامعه شناسانه در نشان دادن گسترههای زیست و زندگی در شرایط امروز، خود چراغ روشنی است برای توانمندی در کار شعر و شاعری. از سوی دیگر برای دستیابی به حضور و جذب مخاطبان شعر باید در کوران تحولات و تغییرات فرهنگی و اجتماعی روزگار خود بوده باشند چراکه شاعران و به ویژه شاعران جوان در حوزه شناخت عرصه هنری و راه رسیدن به زبان و نگرش تازهتر، ناگزیر از مطالعه متنها و آثار پیشرو و آشنایی و کشف تجربههای دیگری هستند.
دیدگاه تان را بنویسید