نگاهی به آخرین نمایشگاه فرشید ملکی در گالری طراحان آزاد
هبوط در رنج دوران
علیرضا بخشی استوار
آنگونه که از عنوان نمایش اخیر فرشید ملکی در گالری طراحان آزاد پیداست؛ چراغ یک تحول دیگر در مسیر کاری او روشن شده و مخاطبانش شاهد مرحلهای دیگر در خلق آثار این هنرمند باسابقه و صاحب سبک هستند.
«انسانم من، رنج بردهام من، سر از اینجا درآوردهام» که عنوان این نمایش انتخاب شده است، مضمون کلی نقاشیهای ملکی را در یک جمله و در کالبد واژگان عرضه میکند. نقاشیها یا طراحیهای او پس از طی دوران متنوعی از تجربهگرایی به نوعی برونریزی حالات درونی تبدیل شده است. آثاری که بدون توجه به هر نوع سبک یا ساختار مشخص و یا وفادار به زمینهها و متریالهایی که ملکی در گذشته از آن استفاده میکرده است روی بوم یا کاغذ و مقوا بروز پیدا میکنند.
ملکی رنج دوران و رنج زیستن را در آوردگاهی برزخگون ترسیم میکند. آوردگاهی که در آن تصاویر از لحاظ بیان مفاهیم به شدت سرراست هستند. اما ترکیب این صورتهای ساده در کنار هم فضای پر از ابهامی را به وجود میآورند. آثار ملکی در نهایت انگار نتیجه یک سیر و سلوک هستند که نقاش با چشم سوم و یا با درک وسیع حسی خود آن را کشف میکند و به ما نشان میدهد. خطوط و نقشها در آثار او به شدت رها و آزادند. آنچنان که نقشها و طرحها و موجوداتی که خلق میکند و به تصویر در میآورد هم این ویژگیها را دارند. خطوطی که او روی بوم نقش میزند و درنهایت به فرم تبدیل میکند آنقدر رها و پر نوسانند که به تجربه نقاشانه یک کودک شباهت دارند. انگار که نقاش از پس این حالات به دورانی قدم گذاشته است که در آن روح بازیگوشانه کودکی فرمان میراند. اما در این مسیر با نگاه دقیقتر به آثار ملکی میتوانیم به عمق محیط دردناکی که او ترسیم میکند پی ببریم. شاید آسانترین و دمدستیترین واژه برای تفسیر جهان نقاشیهای ملکی، کاربرد واژه «برزخ» باشد. او برزخی را در مقابل ما به تصویر میکشد که در آن همه به شکل غلوشدهای سرگردان هستند. با صورتهایی دفرمهشده و بدنهای اعوجاجیافته که رو به سوی مشخصی ندارند و بیهدف درد تعلیقی بیپایان را به جان میخرند. اما در تحلیل کار او، جدای از مفاهیم که به نظرصرفاً تفسیر بیننده است، باید به اهمیت خطوط و فضا توجه دقیقتری داشت. به همان اندازه که خطوط در آثار ملکی، رهایی یافته هستند، فضا نیز نامحدود به نظر میآید. این فضای نامحدود حاصل فهم صحیح و البته رویکرد حسگرای هنرمند در ایجاد ترکیببندی خاص خود اوست. فضا در آثار او جدای از معلق بودن، دوّار هم است. این خاصیت دورانی خود یکی از مولفههایی است که به واسطه تعلیق و رهایی خطوط در آثار این هنرمند حس میشود. این رهایی و این حرکت دوار، انگار که نتیجه زیست خود ملکی باشد و در آثار او نیز حلول پیدا کرده است. اگرچه او سالهاست که در خلق این فضا دست به تجربه میزند و در ظاهر همه این آثار شبیه به هم در نظر میآیند اما روند تغییر در آثار وی به نسبت هر نمایش و در هر مجموعه، ظریف و در نگاه نخست نامحسوس است. فرم اشکال، خطوط ، رنگها و به نسبت هر مجموعه، تکنیک هم در آثار این نقاش تغییر کرده است.
ملکی انگار چکیده رنج خود از دوران مختلف سیاسی و اجتماعی را در قالب تصاویر در ظاهر مضحک اما تلخی به ما ارائه میکند و هر بار بر تلخی این تصاویر گروتسک افزوده میشود و نمایش «انسانم من، رنج بردهام من، سر از اینجا در آوردهام» انگار نقطه اوجی برای روند آثار متاخر ملکی در آستانه 80سالگی است
ملکی انگار چکیده رنج خود از دوران مختلف سیاسی و اجتماعی را در قالب تصاویر در ظاهر مضحک اما تلخی به ما ارائه میکند و هر بار بر تلخی این تصاویر گروتسک افزوده میشود و نمایش «انسانم من، رنج بردهام من، سر از اینجا در آوردهام» انگار نقطه اوجی برای روند آثار متاخر ملکی در آستانه 80 سالگی است. او همانطور که خود پیش از این در استیتمنت نمایشش در گالری امکان، عنوان کرده بود به دنبال ثبت یک آن یا لحظه است که همه موجودات و اشیا در یک لحظه فرّار، معنیدار و بهم پیوسته باشند. او ناگزیر است برای رسیدن به این لحظه از نوعی روزمرگی فاصله بگیرد و بدون شک رسیدن به چنین «آن» و لحظهای تنها در لحظاتی از یک زندگی است که رخ میدهد. لحظاتی که رنج در یک پیوستگی با همه عناصر هستی موجودیت پیدا میکند.
دیدگاه تان را بنویسید