نگاهی به مقالهای از جلال ستاری و آنچه از آینده ترسیم میکند؛
همپودگی تئاتر و سیاست در ایران
احسان زیورعالم
در اردیبهشت 1370، جلال ستاری مقالهای مفصل درباره وضعیت تئاتر ایران مینویسد. البته مقاله در انقیاد یک دهه خلأ تئاتر نیست؛ بلکه نگاهی است اجمالی درباره وضعیت تئاتر در تاریخ ایران و مهمتر از آن پیشبینی آینده تئاتر. جلال ستاری که رابطه قدرتمندی با بدنه تئاتر ایران چه پیشاانقلاب و چه پساانقلاب دارد، با نگاهی به وضعیت تئاتر در آن سالها از جمله اقتباسهای وصلهپینهای به آثار مهم جهان و میل شدید به حضور در جشنوارهها، تلاش میکند ریشه این وضعیت را بیابد، وضعیتی که او آن را خطیر میپندارد. پاسخ ستاری چنین است «تئاتر در ایران امری سیاسی است.»
ستاری در این مقاله از چند جبهه امری سیاسی و البته اجتماعی در تئاتر را ارزیابی میکند. نخست به شخصیت گریگوریقیکیان، ارمنی سوسیال دموکرات اشاره میکند و تأکید میکند کارگزاران تئاتری ایران عموماً اهل سیاست بودهاند و جنبه چپگرای امثال گریگوریقیکیان «رنگ و صبغه اجتماعی هنر تئاتر را تندتر و غلیظتر میکند.» ستاری به عنوان شاهد مثال به سراغ کتاب «انقلاب مشروطیت ایران و ریشههای اجتماعی و اقتصادی آن» نوشته پاولویچ و ایرانسکی میرود. مورخان روسی استناد میکنند حزب سیوسیال دموکرات وقت - مشهور به اجتماعیون عامیون - برای نشر افکار خود اقدام به انتشار ترجمه فارسی نمایشنامه «بازرس» گوگول با برگردان نادرمیرزا نامی میکنند. از قضا اجرای نمایش هم موفقیت خوبی کسب میکند؛ چرا که مفاهیم مندرج در نمایشنامه کاملاً «با اوضاع دوره تاریک و سیاه اصول قدیمه ایران، قابلانطباق بود.»
به باور ستاری در بحبوحه دگرگونی و پیدایش انقلاب در کشوری چون ایران، تئاتر دیگر یک هنر نیست و از دید مردم نیز تئاتر هنری صرف به حساب نمیآید. او در سال 1370 باورش را تجدید میکند و مینویسد: «حتی به گمان من هنوز زمان آن فرا نرسیده که آندو جنبه [هنری و اجتماعی] کاملاً از هم بهطور نظری تفکیک شوند یا جداگانه مورد بررسی قرار گیرند و شاید هم تحول چنین هنرهایی در شرق، همانند تحول آنها در غرب نباشد.»
از دید جلال ستاری مردم در شرق هنرپیشه را هنرمندی صرف نمیدانند و چشمانتظار کنشگری اجتماعی و سیاسی از سوی اویند. نگاه ستاری در دهه 70، 30 سال پیش کماکان پابرجاست، بهعبارتی خواست عمومی جامعه از هنرپیشه در ایران کنشگری آغشته به جنبههای سیاسی و اجتماعی است. چشم بستن بازیگر به یک رویداد میتواند به معنای از دست دادن محبوبیت باشد یا واکنشپذیری نسبت به مسائل حتی کوچک، شرایطی برای شهرت. ستاری در توجیه این مسأله مینویسد: «ممکن است که این امر ناشی از قداستی باشد که روزگاری ساحر و جادوگر و شمن... را دربرگرفته بود و هنرپیشه به اعتباری وارث همان مدعیان کرامت است.»
البته جلال ستاری در سال 1370 معتقد بود چنین نقشی در ساحت هنرپیشه آنروزی «زایلشده و از یاد رفته و شأن و منزلت و حیثیت اجتماعی هنرمند تئاتر جایگزین آن گشته است.» حال ستاری قلم انتقاد به دست میگیرد و مدعی میشود ترکیب تئاتر و جامعه هم مایه قدرت است و هم ضعف. قوت از آن جهت که پشتوانه نیرومندی برای تئاتر مهیا میکند و موجب درخشش این هنر میشود و ضعف از این رو که کاستیهای تئاتر را «در لفاف دلیلتراشیهای اجتماعی و مرامی و سیاسی مستور میدارد و حتی مانع از رشد تئاتر به عنوان هنر میشود.»
گام دیگر اثبات گزاره تئاتر سیاسی، ثمرات رئالیسم سوسیالیستی، پرولتکولت (سازمان ادبی، هنری و فرهنگی، ارشادی پرولتاریا) و ژداتوویسم است که ستاری محصولاتشان را اسفبار میداند. او نمونه ایرانی این وضعیت را تئاتر نوشین میداند. با تأیید نقش پررنگ نوشین در اعتلای تئاتر، تشخیص سهم حزب توده در شکلگیری تئاتر نوشین را سخت میداند و از همین رو، اساساً یکی از مشکلات بررسی تئاتر ایران، همین تشخیص رابطه سازوکارهای سیاسی و اجتماعی با اصل هنر تئاتر است. «آنچنان که گویی تاروپودشان را به هم تنیدهاند و بدینگونه نسجی یافتهاند که یکسان و به یک اندازه هم هنری است و هم اجتماعی.»
نقد ستاری در این همپودگی تئاتر و سیاست بر این است که «این پیوند همواره انداموار نیست و در حکم وصله است.» او تأکید میکند این موضوع تئاتر را سیاستزده و اغلب بدل به یک بیانیه سیاسی میکند. در جایی دیگر از مقاله، ستاری مدعی میشود تشکیل گروههای تئاتری در ایران بهجهت شکوفایی طبع و قریحه دراماتیک نیست؛ بلکه «بیاندام کردن آنهاست.»
از دید جلال ستاری خواست عمومی جامعه از هنرپیشه در ایران کنشگری آغشته به جنبههای سیاسی و اجتماعی است. چشم بستن بازیگر به یک رویداد میتواند به معنای از دست دادن محبوبیت باشد یا واکنشپذیری نسبت به مسائل حتی کوچک، شرایطی برای شهرت
استناد دیگر ستاری به تئاتر پساانقلاب و ریشههای اهمیت جشنوارهای چون تئاتر فجر برای هنرمندان غیرتهرانی است، جاییکه در تهران به یک انتقاد همیشگی بدل شده است و البته ابزاری برای تداوم فجر از سوی دولت. ستاری مینویسد: «بهزعم من این هجوم [توجه بسیار به تئاتر در شهرستانها] موجب دیگری نیز دارد که هنری نیست و شاید هم از چشم خواستاران پوشیده میماند و آن نیاز آمدن به میدان، شوق حدیث نفس و بیان ما فیالضمیر و تحقق ذات خویشتن است. تئاتر، هنری است که به این خواستها مجال نمود میدهد، چون از دیگر هنرها نمایشیتر و اجتماعیتر است.»
از دید ستاری تئاتر تنها جایی است که نسل جدید میتواند آرزوهایش را به تصویر بدل کند و جامعه را آنگونهای بسازد که بدان میاندیشد و از همه مهمتر آنکه تئاتر میدانی است مناسب برای زورآزمایی. با این حال این منتقد چنین تئاتری را تئاتر نمیداند. «در قلمرو تئاتر، میان این جوش و خروش شوقانگیز که درواقع مطالبه و درخواستی بر حق است و کار تجربی یا حرفهای فرق نهاد و تمیز داد و چنین پیداست که همواره این تشخیص بهدرستی صورت نمیگیرد و از دیده پنهان میماند یا حتی بهعمد نادیده گرفته میشود.»
در سال 1370، در اوایل فعالیت علی منتظری در تئاتر، هنر تئاتر هنوز هنر فراگیری نیست. تولیدات اندک است و فعالان حوزه تئاتر محدود. با این حال جلال ستاری در آن سال پیشبینی قابلتأملی میکند. او از خطر افزایش کمّی تئاتر مینویسد که برآمده از رونق بازار تئاتر است. مینویسد: «چه بسا کارهای خام که به صحنه میآیند و برخی که سهلانگارند و سادهاندیش، در کار شتاب میورزند و گاه جسارتهایی از ایشان میبینیم که متأسفانه غالباً دال بر کاردانی و توانایی نیست. این خطر شیفتگی به افزایش کمی، بیتناسب با بهبود اعتلای کیفی ... هیچگاه رقم جدا از معنی، معیار و ملاک سنجش درست نیست.»
ستاری در پیشبینی دیگری از تمایل شدید به تولید آمار برای تئاتر مینویسد و اینکه معیارهایی چون تعداد اجرا، میزان ساعت روی صحنه، میزان مطلب در رسانهها و ... ملاک ارزیابی میشوند. ستاری امیدی به بهبود ندارد؛ اما پس از 30 سال از نگارش این مقاله، بهنظر میرسد گزارههای او درباره تئاتر ایران کماکان صادق است.
دیدگاه تان را بنویسید