هنرهای تجسمی ایران از دریچه تاریخ - ۲
مارکو و دومین گام بلند در مسیر هنر مدرن ایران
علیرضا بخشی استوار
مارکو گریگوریان از جمله شخصیتهای چند جانبه در تاریخ هنر ایران است. مردی پر تلاش که زندگی پر فراز و نشیبی را چون یک مهاجر همیشگی تجربه کرد. اما آغاز و پایان مهاجرتهای او چگونه بود؟
+ هنرمندی که همیشه مهاجر ماند
مارکو در کروپتکین، کراسنودار اتحاد جماهیر شوروی در سال 1304 متولد شد. 1309 به همراه خانوادهاش به تبریز مهاجرت کرد و بعد از فوت مادرش به تهران و سپس شهر اصفهان رفت. مارکو زمانی که 25 سال سن داشت به ایتالیا رفت و در آکادمی هنرهای زیبای رم به تحصیل پرداخت. چهار سال بعد یعنی در سال 1333 به تهران بازگشت و فعالیتهای هنری خود را در پایتخت ایران پی گرفت. چندی از فعالیتهای گسترده او در ایران نگذشته بود که در سال 1341 به نیویورک رفت و نظر بسیاری از سرمایهگذاران آمریکایی را در آنجا به خود جلب کرد. او در سال 49 بار دیگر به ایران بازگشت و تا روزهای منتهی به انقلاب سال 57 در رفت و آمد بود تا این که سالها بعد دوباره به آمریکا رفت و گالری «گورکی» را در آنجا تاسیس کرد. سال 1368 که تنها دخترش دچار عارضه قلبی شد و درگذشت، مارکو به ارمنستان رفت و گالری گارنی را در آن منطقه دایر کرد. مارکو گریگوریان در سال 2007 در اثر حمله دزدانی که به قصد ربودن اموالش به خانهاش در ناحیه آرابکیر شهر ایروان(ارمنستان) حمله کرده بودند مدتی در بیمارستان بستری شد و سه هفته بعد بر اثر ایست قلبی در سن ۸۲ سالگی درگذشت که این آخرین سفر این مرد ماجراجو بود.
تاثیر گالری «استتیک» بر هنر ایران
مارکو در کنار سایر فعالیتهایش در سال 1333 اقدام به تاسیس گالری «استتیک» کرد. گالری در جنوب میدان فردوسی که قرار بود جای خالی یک گالری حرفهای را پر کند. مارکو با ایدههای خلاقانه در برگزاری نمایشهای در محیط کوچک و در بسته، فضایی مناسب برای ارائه دستاوردهای هنر معاصر، بالاخص هنر مدرن به وجود آورد.
اگرچه گالری استتیک هم دوام چندانی نداشت و به دلیل مشکلات مختلفی در سال 1338 یعنی پنج سال بعد به تعطیلی گرایید و مارکو گالریداری را سالها بعد در دو کشور دیگر پی گرفت، اما «استتیک» در عمل نشان داد توانایی و سهم عمدهای در جمع کردن هنرمندان سرشناس ایرانی در کنار هم دارد.
اگر چه اسناد اندکی از عملکرد و برنامههای گالری استتیک در آرشیوها موجود است اما اتفاقی که سالها بعد در جریان ایجاد «گروه آزاد» رخ داد و اندیشههایی که جانمایه فعالیتهای این گروه هنری بود نشانههایی از پختگی ایدههای مارکو و رسوخ آن در بنیانهای این گروه هنری داشت که از پس ایجاد گالری استتیک به وجود آمده بود.
گریگوریان از جمله هنرمندانی بود که به واسط درک درستش از محیط ، فرهنگ و اجتماع ایرانی کاستیها را به خوبی درک میکند و در هر زمان که احساس میکند فعالیتش میتواند جریانساز باشد دست به عمل میزند. مثل اتفاقی که در تاسیس گالری «استتیک» رقم زد و یا مجموعه منحصر به فردی که از نقاشیهای قهوهخانهای فراهم آورد
«گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان» نهایتاً در آبانماه 1353 با حضور افرادی نامآشنای هنرهای تجسمی ایران چون فرامرز پیلارام، میر عبدالرضا دریابیگی، مسعود عربشاهی، مارکو گریگوریان، سیراک ملکنیان، مرتضی ممیز و غلامحسین نامی شکل گرفت. این گروه چهار نمایشگاه ترتیب داد و در هر یک از آنها تجربههای جدید از هنرهای تجسمی را ارائه کرد که راهگشایی برای هنرمندان جوان شد. در همان زمان گروه آزاد نقاشان و مجسمهسازان اهداف خود را در کاتالوگ نمایشگاه، تحت عنوان «آبی» در موارد زیر برشمردهاند. «ایجاد مرکز هنرمندان هنرهای تجسمی. اعضاء این مرکز تمام هنرمندان را در تمام زمینههای ممکن و مختلف هنرهای تجسمی دربرمیگیرد. ایجاد امکانات تعاونی، انتشاراتی، فعالیتها و تبادلات فرهنگی و هنری و معرفی آثار اعضاء این مرکز. همکاری نزدیک با سازمانها، کمیتهها و گالریهای هنری ایرانی و خارجی جهت به وجود آوردن امکانات مفید دیگر برای هنرمندان ایران. گروه آزاد نقاشان و مجسمه سازان حداقل سه بار در هر سال آخرین تجربیات خود را همراه با آثاری از هنرمندان میهمان به نمایش میگذاشت».
مارکو و گردآوری ریشههای گمشده ملل
مارکو گریگوریان به نظر بسیاری از منتقدان و دوستانش بهطور کلی فردی پیشروتر از زمانه خود بود. او به عنوان یکی از هنرمندان جهاندیده و کارکشته همزمان با ایجاد گالری و گروه هنری، خلق اثر را هم در شیوههای مختلفی پی گرفت. این هنرمند پس از بازگشت از ایتالیا به خلق تابلوهای پستامپرسیونیستی دست زد. یک دوره آثار او مربوط به آشویتس است که در شهرت یافتن او در سطح بینالمللی تاثیر داشت. مارکو به خلق اثر از مظاهر زندگی روزمره از قبیل دیزی، آبگوشت، نان سنگک، پسته و غیره هم روی خوش نشان داد و تابلوهای کاهگلی مهمترین آثاری هستند که از او باقی مانده و بسیاری از هنردوستان مارکو را با این آثارش میشناسند. گریگوریان از جمله هنرمندانی بود که به واسط درک درستش از محیط ، فرهنگ و اجتماع ایرانی کاستیها را به خوبی درک میکند و در هر زمان که احساس میکند فعالیتش میتواند جریانساز باشد دست به عمل میزند. مثل اتفاقی که در تاسیس گالری «استتیک» رقم زد و یا مجموعه منحصر به فردی که از نقاشیهای قهوهخانهای فراهم آورد. حتی میل او به شهرت و بازیگری هم نشانهای از این نبوغ و هوشیاری دارد.
شاید بتوان چکیده زندگی و اندیشه او را در نطقی جستجو کرد که سال 1993 و همزمان با ایجاد «موزه خاور نزدیک، سابرینا و مارکو گریگوریان» بر زبان آورد. آن جا که پس از 40 سال گردآوری پنج هزار قطعه کم نظیر هنری را به موزه بدل کرد و گفت:«هنرمند طی سالها با گردآوری مجموعهای از باارزشترین آثاری هنری و با صرف مخارج زیاد به دنبال مامن اصلی میگردد. زمانی میرسد که احساس میکند مجموعهای از فرهنگ و هنر یک ملت را با خود دارد و اینک باید این ودیعه به تاریخ هنر ملت بازگردانده شود تا نمایشگر ریشههای گمشده آن باشد».
دیدگاه تان را بنویسید