نگاهی به یک مصاحبه
مریم خلوتی، مروارید و نیمقرن فراموشی
احسان زیورعالم
تاریخ تئاتر ایران در کنار اسامی شناختهشده و دنبالهدار، میزبان نامهایی بوده که با وجود حضور کوتاه و مؤثرشان، به دلایلی محذوف شدهاند. نامهایی که در مصاحبه کمتر از آنان شنیده میشوند و اساتید و مورخان تئاتر تقریباً نامی از آنان نمیبرند، هرچند حضورشان تأثیر پایداری بر تئاتر ایران میگذارد. نمونه قابلتوجه این موضوع مریم خلوتی است. کارگردان گروه «مروارید» که چند صباحی در کارگاه نمایش حضور پیدا میکند، سه نمایش «مروارید» از جان اشتاینبک، «نجاتیافته» و « جاده باریک به شمالی دور» از ادوارد باند را بین سالهای 1351 تا 1352 کارگردانی میکند و برای همیشه از تئاتر ایران محو میشود. خانم خلوتی که سالیان طولانی مقیم خارج از کشور بود، در مقام مترجم وارد عرصه میشود. او که در همان روزگار فارسی را دستوپا شکسته حرف میزد، برای اولین قدم رمان «مراوید» جان اشتاینبک را اقتباس میکند و نام گروهش را هم از اولین اجرای خود برداشت میکند.
مریم خلوتی هنرمندی چند وجهی است. او علاوه بر تئاتر، با نقاشی و اپرا و موسیقی هم آشناست. پیش از ورود به تئاتر ایران در پرتغال مشغول به نقاشی میشود. به زعم خودش برای آن به تئاتر روی آورد؛ چون تئاتر تمام هنرهای مدنظرش را در خود داشت. این روزها مریم خلوتی با نام میمی خلوتی در انگلستان زندگی میکند و به عنوان زنی شاعر در میان انگلیسیزبانان شناخته میشود. تنها گفتگوی موجود از او را در شماره 62 مجله تماشا یافتم، جاییکه رضا قاسمی، دیگر عضو کارگاه نمایش از او درباره زندگی و تلقیاتش از تئاتر میپرسد.
طبق این گفتگو مریم خلوتی شش سالگی برای تحصیلات عازم انگلستان میشود و در یک مدرسه شبانهروزی دیپلم میگیرد؛ اما به قصد تحصیل در رشته زبان فرانسوی عازم سویس میشود. همزمان با فرانسه دوره منشیگری میخواند و بهمحض بازگشت به ایران به مدت دو سال کارمند کنسرسیوم نفت میشود. اما دوباره عازم لندن میشود و در این سفر دوم است که در مدرسه تئاتر، دوره هنرپیشگی میبیند و سپس در تئاتر اپرتوری ونیز در وستاند لندن، در چند نمایش بازی میکند و البته فرصت کارگردانی هم پیدا میکند. طبق مصاحبه خلوتی نمایشهایی براساس «غزلهای سلیمان» و داستانی از هانس کریستن اندرسون کارگردانی میکند. آخرین فعالیت هنریش در آن روزگار بازی در فیلم جنجالی «شیاطین» کن راسل است. فیلمی که برای مضمون مذهبی و خشونت افراطیش به شهرت رسیده بود، خلوتی را در قامت یک راهبه میزبانی کرد. خلوتی به رضا قاسمی میگیود «یکی از آن راهبهها بودم که البته از کارم توی این فیلم خوشم نیومد.» هرچند اقتباس کن راسل از رمان آلدوس هاکسلی هم چندان مورد توجه منتقدان قرار نمیگیرد.
پس از ازدواج و بازگشت به ایران، مریم خلوتی به سوی کارگاه نمایش میرود. در مصاحبه تأکید میکند در لندن با متد استانیسلاوسکی پرورش یافته و در اولین گام کارگردانی هم برای انتخاب مروارید میگوید «نمیخواستم پیس آوانگارد کار بکنم... برای اینکه فکر میکنم برای خودم زوده. از این نظر که در اینجا هنوز شناختهشده نیستم. فرض کنید اگر من یکی از کارهای بکت را در اینجا اجرا بکنم و با آن دیدی که مردم نسبت به بکت دارند جور نباشه، خب قبول نمیکنند.»
البته آربی اوانسیان در همان دوران نمایش «بکت 5» را در کارگاه نمایش اجرا میکند؛ با این حال خلوتی نگرشی اجتماعی به بکت دارد و میگوید «فکر میکنم آن وضعیتی که باعث پیدایش آثار بکت شده، در اینجا وجود ندارد. یا مثلاً آثار یونسکو که در واقع ضدتئاتر هستند و در آنها زبان را ریشخند میکند به این دلیل است که در آنجا تئاتر به مرحلهای رسیده بود که از هر لحاظ وضعیت مسخرهای پیدا کرده بود؛ ولی در اینجا که چنین وضعیتی پیش نیامده. من فکر میکنم که کارم باید با وضعیت زمانی و مکانی مربوط باشد. البته من انواع دیگر تئاتر را نفی نمیکنم. آنها باید وجود داشته باشند؛ ولی من شخصاً موقعیت را در نظر میگیرم.»
با این حال اجرای «مروارید» برخلاف آثار آوانگارد کارگاه مورد توجه ناقدان آن روزگار قرار نمیگیرد. در خلال گفتگو خلوتی از علاقهاش به برشت میگوید. او که پرورش یافته متدی متفاوت است، اعتراف میکند در اجرایش از شیوههای برشتی بهره برده است. میگوید «این امکان هست که اگر نمایشنامه مینوشتم شبیه کار برشت دربیاید. اصلاً از نوع کار خوشم میآید. من خیلی علاقه دارم که توی تئاتر Spectacle (چشمانداز تماشایی) وجود داشته باشد... این اواخر در خیلی از پیسهای مدرن این Spectacle را از دست داده. دو آدم را گذاشتهاند توی یک اتاق قراضه که حرف بزنند. آن وقت تماشاگر باید دو ساعت بنشیند و اینو تماشا کنه. البته بکت در کارهایش Spectacle را حفظ کرده.»
انتقاد مریم خلوتی در آن سالها این روزها هم در تئاتر ایران مرسوم است. او معتقد است اگر قرار نیست نمایش چشماندازی تماشایی داشته باشد میتوان به جای تئاتر، تلویزیون دید. او در مصاحبه میان تئاتر و هنرهای دیگر خطکشی میکند. میگوید سینما برخلاف تئاتر که محصول عمل است، برای او «دنیای خواب است، دنیای رویاها و سوررئالیسم.» همچنین بر این باور است که برخلاف تئاتر که «در حال اتفاق میافتد. اجرا که تمام میشود به آینده شما چیزی اضافه میشود»؛ دنیای رمان مربوط به گذشته است و به گذشته خواننده چیزی میافزاید.
رضا قاسمی از این نقطه مصاحبه را از تئاتر خارج و به سمت مسائل درونی خلوتی پیش میبرد. اینکه او از چه میهراسد و چه تعریفی از خوشبختی دارد. خلوتی نیز طبق ادعای قاسمی با معصومیت زنانهاش اعتراف میکند از مرگ میهراسد؛ اما «اگر میدانستم هیچوقت نمیمیرم، هیچوقت زمان نمیگذره، هیچوقت هیچ کاری نمیکردم. مینشستم و چای میخوردم.»
خلوتی یک سال بعد با همکاری اسماعیل خلج نمایشنامه «نجاتیافته» ادوارد باند را ترجمه و در انتشارات کارگاه نمایش منتشر میکند. او که پیشتر از آوانگاردیسم دوری میجست در دومین تجربهاش به سراغ نمایشی میرود که در انگلستان دچار سانسور شده است. خلوتی با اساعیل خلج در برگردان «در اعماق» ماکسیم گورکی نیز همکاری میکند. حضور خلوتی در غرب در حوزه تئاتر چندان پررنگ نبوده است. او در همان دهه پنجاه به انگلستان میرود و با وجود فعالیت در بخش فرینج تئاتر لندن؛ اما بیشتر وقت خود را روی نوشتن وقف میکند. اولین کتابش را در 1991 با عنوان «در مرکب سفید» منتشر میکند.
دیدگاه تان را بنویسید